>

43
نسيم حديث

و درست است ، امّا بيش از آن ، مانند وام گرفتنِ خودكارى زيبا براى نهادن در جيب و گرفتن دفتر پاكنويسِ همكلاسى و ورق زدن آن و سفارشِ نوشتن انشا به پدر و برادر و خواهر بزرگ تر ، همه و همه ، نشان از تكلّف است و سبب اضطراب انسان. اگر نتوانم وام بگيرم ، اگر دفتر را به من ندهد ، اگر دستم رو شود و معلوم گردد كه انشاى من نيست و خطّ خوشِ دفتر ، به قلم من نبوده است و... اينها ، يعنى اين كه انسان ، خودش نباشد و نمودش بزرگ تر از درونش باشد ، يعنى يك دايره باد كرده به گرداگرد وجود حقيقى انسان ، كه با نخستين فشارِ سوزن ، تهى مى گردد.
امّا رضا ، همكلاسىِ آرام ما ، اين گونه نبود. او ، اندازه خود را شناخته بود. ۱
او مى گفت: قدرت نويسندگى من همين است ، مطالعاتم ، انديشه ام و استعدادم ، اين انشا را نتيجه مى دهد و بيش از طاقتم ، تكليفى ندارم. ۲
وضعيت اقتصادى خانواده ام ، چنين خودكار و دفتر و كيف و كفش و لباسى را برايم اقتضا مى كند و بيش از اين هم انتظار ندارم. او به اين فرموده امام على عليه السلام معتقد بود كه:
أهنى العيش اطّراح الكلف؛۳گواراترين زندگى، دور انداختن تكلّف است.
او هيچ گاه از گرفتن نمره كم ، اضطرابى نداشت؛ زيرا كوشش خود را كرده بود. او هرگز به تقلّب نمى انديشيد؛ زيرا به اندازه خود ، خشنود بود و افزودن مصنوعى دانش ديگران را به خود ، يك رشد حقيقى و افزايش واقعى نمى ديد. او زيبايى را دوست داشت ، امّا حقيقى آن را. او قدرت و توانايى را مى خواست ، امّا نه پوشالى آن را. از اين رو ، هيچ گاه هراسى از بروز حقيقتش و نمود درونش نداشت و به هنگام ارائه خودش ، اضطرابى او را فرا نمى گرفت.

1.رحم اللّه امرءً عرف قدره .

2.« لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَا وُسْعَهَا » ؛ خداوند ، هيچ كس را به بيش از توانَش تكليف نمى كند ، سوره بقره ، آيه ۲۸۶ .

3.غرر الحكم ، ح ۲۹۶۴.


نسيم حديث
42

از خوش بينى بهره اى برگير تا با آن، دلت آرام گيرد و كارت پيش رود. من لم يحسن ظنّه استوحش من كلّ أحد؛۱ كه اگر چنين نكنند و به همه بدبين باشند، از هرچيز و هر كس وحشت مى كنند و بدينسان تنها مى مانند.
انسان خوش بين ، هر صدايى را عليه خود نمى داند و هر حركتى را مخالف خود نمى پندارد و از اين رو ، نه مى ترسد و نه ناآرامى مى كند. او به ديگران اعتماد مى ورزد و در حلّ مشكلات خود از ديگران نيز يارى مى جويد ، و خود را در چنگال ترس و اضطراب و دورى از همگان گرفتار نمى سازد. او از شخصى سازى مشكلات خود و دورى از گروه و اجتماع ، خوددارى مى كند. چنين شخصى ، به انجام نرساندن كار و مسئوليت را زشت مى شمرد ، نه كمك خواستن از ديگران را.
گفتنى است دايره خوش بينى ، بسته به صلاح و فساد محيط و اجتماع ، تنگ و گسترده مى شود و اين عقل و خردِ انسان است كه با توجه به متغيّر مستقل خوبى و بدى جامعه ، بتواند متغير تابع آن ، يعنى خوش بينى و بدبينى را تنظيم كند. امام على عليه السلام فرمود:
إذا استولى الصلاح على الزمان و أهله ثمّ أساء رجل الظنّ برجلٍ لم تظهر منه حوبة، فقد ظلم، و إذا استولى الفساد على الزمان و أهله فأحسن رجلٌ الظنّ برجلٍ، فقد غُرِر؛۲هرگاه درستى و پاكى بر روزگار و مردمش حكمفرما شد، اگر كسى به ديگرى، بى آن كه گناهى از او پديدار شود، گمان بد برد، ستم كرده است و هرگاه فساد بر روزگار و مردم آن چيره شد، اگر كسى به ديگرى گمان نيك برد، فريب خورده است.

5 . بى تكلّفى

بسيارى از ما ، به هنگام رسيدن مهمانى غريبه و يا دوستى جديد ، خود را مرتّب مى كنيم ، اطاق را جمع و جور مى سازيم و دستى به سر و روىِ وسايل خانه مى كشيم. حتى گاهى در لحن گفتار خود ، تغيير مى دهيم و برخى واژه ها را به كار نمى بريم. تا اينجا ، خوب و طبيعى

1.ميزان الحكمة (با ترجمه فارسى) ، ج ۷ ، ص ۳۳۹۴ ، ح ۱۱۵۳۴.

2.نهج البلاغة ، حكمت ۱۱۴.

  • نام منبع :
    نسيم حديث
تعداد بازدید : 64586
صفحه از 369
پرینت  ارسال به