>

55
نسيم حديث

لبخند و مزاح ، اين شادى را ابراز مى كردند و تنها حدّى براى آن در نظر مى گرفتند. يك حدّ ، در اندازه شوخى بود كه افراط در آن را گونه اى سبكسرى و موجب از ميان رفتن هيبت و وقار انسان مى دانستند ۱ و حدّ ديگر ، در محتواى آن. پيشوايان ما ، خواستار آن بودند كه ما شوخى كنيم ، اما با شوخى خود ، به كسى آزار نرسانيم؛ به خنده و گفتگوى فرح انگيز بپردازيم ، اما كسى را نترسانيم و همچنين دروغ و مسخره كردن ديگران در ميان نباشد. رعايت اين حدود ، خود به خود شوخى را تقليل مى دهد ، اما آن را از بين نمى برد.
شوخى ، روغن روان كننده چرخ زندگى است و زندگى مانند چرخ ، صلابتى لازم دارد و اندكى روانگر. نمى توان اين دو را جا به جا كرد. اگر بيشترينه چرخ از مايع روان ساخته گردد و اندكى صلابت و جدّيت ، برپا نمى ايستد و به حركت نمى افتد. زندگى بر مدار جدّيت و كوشش مى چرخد و گاه به اندازه لازم ، تنفس ها و شوخى هايى مى طلبد و اينها هم براى گرفتن انرژى بيشتر و حركت سريع تر و روان تر ، و هم از اين رو ، آن جا كه خود مانعى مى شود ، ديگر فلسفه وجودى خود را از دست مى دهد. ما از شادى و شوخى ، ارتباط بهتر با خود و اجتماع را انتظار داريم و آن جا كه شوخىِ ما آزاررسان و يا ترسناك و همراه دروغ و حقّه است ، اين انتظار ، برآورده مى شود؟
آيا كسى كه با ارسال ويروس رايانه اى ، همه زحمات چند ماهه دوستش را دستخوش اختلال مى كند ، مى تواند ادعاى دوستى و شوخى كند؟ آيا كسى كه در مجلسى دوستانه ، دستش انداخته ايم و با ريشخند كردن او ، ديگران را خندانده ايم ، انتظار تلافى و انتقام گيرى او نمى رود؟!
شخصى مى گويد: با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مسجد نشسته بوديم. فردى وارد شد و فراموش كرد كه كفش هايش را همراه خود ببرد. مردى آمد و آنها را برداشت و پنهان كرد. صاحب كفش به دنبال آنها گشت و كسى راهنمايى اش نكرد و در پايان ، همان مرد ، كفش هايش را نشان داد و در پاسخ پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: «از سر شوخى چنين كردم» و پيامبر صلى الله عليه و آله چند مرتبه فرمود: «پس با هراس و ترس مؤمن ، چه مى كنى؟!». ۲

1.ر. ك : ميزان الحكمة ، عنوان «كثرة المزاح» .

2.الكافى ، ج ۳ ، ص ۴۸۴ ، ح ۵ .


نسيم حديث
54

آدميان را ، انسان ناميده است؟ و آيا ما با مراجعه به خود ، نمى توانيم به اين نكته برسيم كه گوشه اى از وجود ما ، با ديگران ارتباط دارد و به آنها پيوسته است؟
و باز مى پرسم ، آيا اين شادى ها مى پايد و مى ماند؟ چگونه مى تواند مقام و موقعيت و مال از دست رفتنى و موّقت و ناپايا ، شادى هميشگى و جاودان به ارمغان آورد؟ چگونه چيزى كه خود ، هميشه و محكم و استوار نيست ، وابسته و دلبسته آن ، هميشه بپايد؟ تنها غفلت ما از نگريستن به آغاز و پايان و اندكى دورتر ، فرجام و نهايت اين خوشى هاى ظاهرى است كه سبب به اشتباه افتادن ما مى شود و چند صباحى ريخت و پاش و ولخرجى و خوشى ايام كوتاه و محدود جوانى را ، شادمانى روحى مى دانيم.
امام على عليه السلام به ابن عباس همين پيام را مى دهد كه: «مباد به جز آنچه در نهايت به تو مى رسد ، شادى كنى!» و مباد كه ما آخر و نهايت كار را ، در همين دنيا جستجو كنيم! ۱

ابراز شادى

احاديث متعددى ، ما را به ابراز شادى و پوشاندن غم ، توصيه كرده است ۲ و مؤمن را گشاده رو و خندان ، و منافق و كافر را اخمو و ترشروى دانسته اند. ۳ پيشوايان ما ، سرور مؤمن را در چهره اش و غم او را در دلش مى خواسته اند ۴ و گشاده رويى را خوى نيكان ، گونه اى پذيرايى از مهمان ، خير رساندن به ديگران ، از ميان برنده كينه دشمنان و رشته جذب كننده دوستان مى دانسته اند. ۵
گاه امامان ما ، از اصحاب خود سراغ مى گرفتند و از وجود خنده و شوخى در ميان آنان مى پرسيدند و اگر شاد نبودند ، توصيه به مزاح و شوخى مى كردند و آن را از لوازم خوشخويى مى دانستند و به رفتار پيامبر صلى الله عليه و آله استشهاد مى كردند. ۶ آنان ، خود ، از طريق

1.شرح نهج البلاغة ، ج ۱۵ ، ص ۱۴۰.

2.ر. ك : بحار الأنوار ، ج ۷۶ ، ص ۲۰ ؛ مستدرك الوسائل ، ج ۸ ، ص ۳۲۱ .

3.تحف العقول ، ص ۴۹.

4.غرر الحكم ، ح ۳۴۵۴.

5.ر. ك : ميزان الحكمة ، عنوان «البشر».

6.الكافى ، ج ۲ ، ص ۶۶۳ ، ح ۳.

  • نام منبع :
    نسيم حديث
تعداد بازدید : 65028
صفحه از 369
پرینت  ارسال به