آدميان را ، انسان ناميده است؟ و آيا ما با مراجعه به خود ، نمى توانيم به اين نكته برسيم كه گوشه اى از وجود ما ، با ديگران ارتباط دارد و به آنها پيوسته است؟
و باز مى پرسم ، آيا اين شادى ها مى پايد و مى ماند؟ چگونه مى تواند مقام و موقعيت و مال از دست رفتنى و موّقت و ناپايا ، شادى هميشگى و جاودان به ارمغان آورد؟ چگونه چيزى كه خود ، هميشه و محكم و استوار نيست ، وابسته و دلبسته آن ، هميشه بپايد؟ تنها غفلت ما از نگريستن به آغاز و پايان و اندكى دورتر ، فرجام و نهايت اين خوشى هاى ظاهرى است كه سبب به اشتباه افتادن ما مى شود و چند صباحى ريخت و پاش و ولخرجى و خوشى ايام كوتاه و محدود جوانى را ، شادمانى روحى مى دانيم.
امام على عليه السلام به ابن عباس همين پيام را مى دهد كه: «مباد به جز آنچه در نهايت به تو مى رسد ، شادى كنى!» و مباد كه ما آخر و نهايت كار را ، در همين دنيا جستجو كنيم! ۱
ابراز شادى
احاديث متعددى ، ما را به ابراز شادى و پوشاندن غم ، توصيه كرده است ۲ و مؤمن را گشاده رو و خندان ، و منافق و كافر را اخمو و ترشروى دانسته اند. ۳ پيشوايان ما ، سرور مؤمن را در چهره اش و غم او را در دلش مى خواسته اند ۴ و گشاده رويى را خوى نيكان ، گونه اى پذيرايى از مهمان ، خير رساندن به ديگران ، از ميان برنده كينه دشمنان و رشته جذب كننده دوستان مى دانسته اند. ۵
گاه امامان ما ، از اصحاب خود سراغ مى گرفتند و از وجود خنده و شوخى در ميان آنان مى پرسيدند و اگر شاد نبودند ، توصيه به مزاح و شوخى مى كردند و آن را از لوازم خوشخويى مى دانستند و به رفتار پيامبر صلى الله عليه و آله استشهاد مى كردند. ۶ آنان ، خود ، از طريق
1.شرح نهج البلاغة ، ج ۱۵ ، ص ۱۴۰.
2.ر. ك : بحار الأنوار ، ج ۷۶ ، ص ۲۰ ؛ مستدرك الوسائل ، ج ۸ ، ص ۳۲۱ .
3.تحف العقول ، ص ۴۹.
4.غرر الحكم ، ح ۳۴۵۴.
5.ر. ك : ميزان الحكمة ، عنوان «البشر».
6.الكافى ، ج ۲ ، ص ۶۶۳ ، ح ۳.