>

69
نسيم حديث

شخم و كار رفتم. ۱
آرى! اگر آرزو نباشد ، چه كسى درخت مى كارد و كدام مادر به كدامين اميد و آرزو ، فرزندش را شير دهد. آرزو ، رحمت است و رفيق و همدم انسان . ۲
آرزو ، مركب حركت انسان است. مرگ به دنبال انسان است و انسان ، به سوى آرمان و آرزويش ۳ . آرزو به انسان نيرو و انگيزه مى بخشد و او را آماده گذر از گردنه هاى صعب و سخت زندگى مى كند. ۴ جوان است و آرزو و خطر و جسارت . راه دور زندگى است و ابهام ها و ناخوانده ها و شكست و پيروزى و چنين است كه خدا اين مايه جريان زنده زندگى را براى هميشه و تا آخرين لحظه حيات انسان ، با وجود او سرشته است. ۵ آرزوها ، پى درپى بر دل انسان وارد مى شوند و اين رشته بى پايان ، هر روز ، جوان تر از ديروز ، رخ مى نمايد و ما را به آخرين نقطه اوج حركت انسان مى رساند. ۶
مهم آن است كه راه به درستى ، گزيده و مقصد به نيكى ، ديده شود و از شيوه ها و عواملى استفاده كنيم كه ما را به آرمان نهايى برساند و موانع و آفات را بشناسيم و به كنارى بنهيم. راهنمايى كسانى كه خود اين راه را پيموده و تجربه و آگاهى خود را براى ما به يادگار نهاده اند مى تواند ياريگر ما باشد و چه كسى بهتر از پيشوايان معصوم ما؛ رهنمودهاى گرانبهاى ايشان را در سه بخش مى آوريم.

1 . كدام آرزو؟

احاديث موجود در اين زمينه ، همگى بر يك نكته اساسى تأكيد دارند و آن همان معناى آيه چهل و ششم سوره كهف است: دل بستن به آرمانى باقى ، ثابت و استوار ، يعنى آرزوى

1.تنبيه الخواطر ، ج ۱ ، ص ۲۷۲.

2.أعلام الدين ، ص ۲۹۵ ؛ غرر الحكم ، ح ۱۰۴۲.

3.غرر الحكم ، ح ۶۹۱۰.

4.همان ، ح ۴۳۵۸.

5.همان ، ح ۱۰۸۴۴.

6.تحف العقول ، ص ۵۶ .


نسيم حديث
68

شور زندگى

چكيده

نگاه ما به آرزو، با افراط و تفريط همراه بوده است. گاه آن را ناپسند و ناشايست ديده و گاه آن را لازم و ضرورى شمرده ايم. روايات پيشوايان دينى، نگاهى منطقى و اعتدالى به آرزو دارند و اين نوشته در پى ارائه تصويرى از آرزو است كه قابل استناد به دين باشد، آرزوهاى درست و آرزوهاى خيالى را از هم جدا كند، نقش و شورآفرينى آرزو را در حركت پوياى زندگى نشان دهد و عوامل دستيابى به آرزوهاى واقعى و آرمان هاى قابل تحقق را بنماياند.
كليد واژه ها : اميد و آرزو، آرزوهاى دست يافتنى، عوامل دستيابى به آرمان ها، موانع تحقق آرزوها .
در آن دورها پيرمردى بيل به دست ، ديده مى شد. حركات دستش نشان مى داد كه به شخم زدن زمين مشغول است. اندكى اين سوتر ، مردى با سيماى پيامبران نشسته بود. دستان پيامبر به دعا بالا رفت و دستان پيرمرد فرود آمد. اندكى بعد پيرمرد خواب بود و پيامبر به دعا و گفتگويى ديگر. پس از گفتگوى پيامبر ، پيرمرد برخاست ، همان جديّت و همان كار.
پيامبر نزديك آمد و شرح ماجرا را پرسيد. دعاهاى خود را مى دانست: نخستين بار ، از خدا خواسته بود آرزو را از دل پيرمرد بگيرد و بار دوم ، خواسته بود بازگرداند. اينك پيرمرد مى گفت: نخستين بار ، با خود گفتم: اى پيرمرد! تا به كى؟ چه قدر كار مى كنى؟! چه نيازى است؟! كجا مى خواهى بروى؟ بيل را نهادم و دست از كوشش كشيدم. دوباره كه دعا كردى ، كسى از درونم نداد داد: تا زنده اى ، بايد بكوشى و هنوز زنده اى. پس به سوى بيل و

  • نام منبع :
    نسيم حديث
تعداد بازدید : 64919
صفحه از 369
پرینت  ارسال به