>

83
نسيم حديث

ما اگر هم نتوانيم ، بايد نيازمند را به سمت كسى كه مى تواند ، راهنمايى كنيم و بدانيم كه كمك ، فقط كمك مالى نيست. آموختن يك نكته كوچك ، ارائه راه حل يك مسئله جبر و زيست شناسى و دادن نشانى بهترين كتاب فروشى و معرفى يك كتاب خوب و سودمند ، گاه از هزاران تومان صدقه ، پر ارزش تر و براى روابط دوستى ، تقويت كننده تر است و فراخوانى به خوبى ها و باز داشتن دوست از بدى ها و هشدار دادن به چاه ها و چاله هاى راه ، كمتر از اينها نيست. ۱ شاد كردن دوست غم زده و عيادت آسيب ديده و خوددارى از تمسخر مصيبت ديده ، همه در اين اصل ، جاى مى گيرند. ۲

اصل چهارم: هوشيارى

همان گونه كه انتخاب دوست و گزينش همسفران زندگى مى بايد بر اساس بينش درست و نگرش صحيح باشد و پس از آزمون هاى نهان و پيداى متعدد انجام گيرد ، در طول دوستى و در ادامه همراهى نيز بايد اين شناخت و تيزبينى ادامه يابد. دوست ، هر چند هم كه دوست باشد ، ممكن است روزگارى هر چند دور و ناپيدا ، از حلقه دوستى بيرون رود و رشته محبتش را بگسلد . روزگار ، يك جاده ناهموار و پر از فراز و نشيب هاى ناديدنى است و هر لحظه امكان دارد كه همسفر ما در يكى از چاله ها بماند و با ما نيايد. آينده نگرى و هوشيارى مى گويد: اعتماد مطلق و دادن همه چيز و افشاى همه اسرار نهان ، شرط خردورزى نيست و شكست هاى حاصل از اعتماد مطلق ، جبران ناپذير است. ۳
اين بدان معنا نيست كه همه دوستى و محبّت خود را نثار دوست حقيقى امتحان داده خود نكنيم و مال و جان خود را از او دريغ داريم. نه! بلكه منظور ، رعايت همزمانِ حق دوستى از يك سو و حق حكمت و خردورزى از سوى ديگر است. آنچه را كه از واجبات دوستى است ، نثار دوستت كن ، اما همه رازهايت را با او در ميان منه ، تا هم حق حكمت و هم حق محبّت را ادا كرده باشى. ۴

1.الكافى ، ج ۲ ، ص ۱۹۶ (باب : السعى في حاجة المؤمن).

2.همان ، ج ۲ ، ص ۱۹۹ (باب تفريج كرب المؤمن).

3.دوستى در قرآن و حديث ، ح ۵۶۴ .

4.همان ، ح ۵۷۲ .


نسيم حديث
82

زيبا مى آورد. ۱
خوشخويى ، يعنى تحمّل و شكيبايى و بردبارى و دلسوزى و گذشت و انصاف. ما مى توانيم سنگ صبور همديگر باشيم و آب گوارايى براى تشنگانْ در كوير تفتيده زندگى. ۲

اصل سوم: به ياد ديگران بودن

برخى به مجلس نيامده ، از خود مى گويند و خويشتن را مطرح و شيرين كارى هاى خود را بازگو مى كنند و آن گاه هم كه اندك توجهى به ما مى كنند و مى خواهند ما صحبت كنيم ، به ما مى گويند: بازىِ مرا ديدى؟!
اينان ، نه ما را مى بينند و نه از ما سراغ مى گيرند و نه حضور و غيبت ما برايشان محسوس است ، اما دوستان ديگرى هم ، به گرمى از ما احوالپرسى مى كنند و صميمانه ، از مشكلات ما جويا مى شوند و از درس و مشق و خانه و كاشانه مى پرسند و در هر كجا كه كمكى نياز باشد ، دست مردانگى و جوانمردى پيش مى آورند و همچون انصار پيامبر در مدينه ، ايثارگرانه ، شام خود را براى ديگرى مى فرستند. ۳ در مرور درس ها و حل تمرين ها ، به ياريمان مى شتابند و جزوه روزهاى غيبت و بيمارى ما را در عيادتمان ، هديه مى آورند. ما جزو كدامين دسته ايم.
گره گشايى و حل مسائل مردم و البته از طريق حق و نه به باطل ، منحصر به كارهاى بزرگ نيست. امام سجّاد عليه السلام هرگاه در راه به سنگ و كلوخى برمى خورد ، از مركب به پايين مى آمد و آن را به كنارى مى نهاد و دوباره بر مركب مى نشست و مى رفت ، ۴ و ما نيز مى توانيم كلاس و محلّه خود را تميز كنيم و كاغذهاى زمين ورزش را جمع كنيم. مهم ، در انديشه ديگران بودن و به مردم انديشيدن است ، امّا كار به حدّ توان و در مرز حق و راستى.

1.غرر الحكم ، ج ۱ ، ص ۱۳۹.

2.بحار الأنوار ، ج ۷۱ ، ص ۲۸۰.

3.الكافى ، ج ۲ ، ص ۱۷۵ (باب تراحم و تعاطف).

4.بحار الأنوار ، ج ۷۲ ، ص ۲۳.

  • نام منبع :
    نسيم حديث
تعداد بازدید : 64787
صفحه از 369
پرینت  ارسال به