>

89
نسيم حديث

كژى هاى جان ما آگاهى يابد و از ما بخواهد كه آنها را برطرف سازيم.
دوست ، آيينه دوست است و آينه شكستن خطاست . انتقاد ديگران ، داروى تلخى در دهان ماست و نصيحت دوست ، سوزنى براى بادكنك غفلت ما. از اين روست كه امام سجّاد عليه السلام حقّ منتقد را تواضع ما در برابر او و گوش سپارى ما به سخن او و سپس انديشيدن به انتقاد او مى داند ، تا اگر درست بود ، بپذيريم و تشكر كنيم و او را خيرخواه خود بدانيم و اگر نادرست بود ، آن را به كنارى بنهيم و باز هم سپاسگزار او باشيم. ۱

د با نامحرمان

ما انسان هاى عادى ، پاى در خاك داريم و نشان از افلاك. گاه پاى خاكى ما در پى چشمان غبار گرفته مى رود و ما را بر زمين مى كوبد. موسى عليه السلام ، پيش از پيامبرى ، در چنين ورطه اى گرفتار مى آيد. دو دختر جوان در كنار چاه آب ، مظلومانه ايستاده اند. پدر ، پير است و دختران ، چوپان گله . گوسفندان ، تشنه اند و كناره چاه ، پر از ازدحام شبان ها. به زحمت ، گله تشنه را نگاه داشته اند تا در كشاكش آب كشيدن ، با مردان ، تماسى نيابند. منتظرند تا همه بروند و آن گاه ، آب از چاه كشند. موسى ، جوانى غيور و قوى ، احترامى از سوى مردان نمى بيند و دل به حال دختران مى سوزاند. پيش مى آيد و با دستان نيرومندش همه آن گله را سيراب مى كند و بى هيچ چشمداشتى به سايه اى پناه مى برد ، گرسنه و تشنه . اندكى بعد ، دختران چوپان را مى بيند كه با وقار و شرم كامل ، بر خاك هاى بيابان سينا گام مى نهند و پيش مى آيند. آنان ، پيام شعيب عليه السلام را ابلاغ مى كنند:
ـ به نزد من بيا تا پاداش كارت را بدهم.
ـ چگونه ، من كه راه را نمى دانم.
ـ ما كه مى دانيم ، با ما بيا.
ـ باشد ، اما شما جلوى من نرويد. نمى خواهم چشمانم دائماً به شما باشد ، حتّى از پشت سرتان.

1.ميزان الحكمة ، ج ۱۰ ، ص ۵۷ .


نسيم حديث
88

ج با نامهربانان

جوانى ، بهار دوستى است و فصل شكوفه هاى پيوند ، اما گاه و بيگاه ، باد هجران مى وزد ، فصل سرد قهر آغاز مى گردد و دل هاى آتشناك محبّت به سردى مى گرايد. در اين ميان ، وظيفه ما ، دميدن در تنور داغ محبّت و كوتاه كردن هجران است و تبديل سه ماه به سه روز. ۱
جلوه هاى نامهربانى ، رنگ تندترى نيز دارد. نامهربانى افراد ناسازگار كه گاه در كنار ما حضور مى يابند و در كلاس درس و يا خوابگاه دانشگاه و يا آسايشگاه و چادر پادگان ، مزاحم همه مى شوند . ما نه مى خواهيم و نه خوب است كه با اينان دوست شويم ، اما ناگزير از ارتباط با آنان هستيم. چاره كار در نياشفتن است و تحمل كردن و يافتن راه ها و شيوه هاى سازگارى با ايشان. اين ، نشانه خرد و مهارت انسان است. ۲
آنچه مهم تر است ، تصوير ذهنى ما از نامهربانى است. ما ، دوستى را كه هميشه مى خندد و ما را تأييد مى كند و هيچ مخالفتى از خود نشان نمى دهد ، يار مهربان مى دانيم و آن ديگرى را كه گاه به گاه ، روى ترش مى كند و مخالفتى نشان مى دهد و خرده اى مى گيرد ، يار نامهربان مى خوانيم.
اما اين پندار ، پرده اى بر حقيقت و مانعى براى شناخت است. پيشوايان ما ، كسى را كه خيرخواهانه از آنها ايرادى مى گرفت ، بهترين دوست خود مى شمردند و انتقاد او را هديه اى براى خود مى دانستند (با آن كه كه عيب از ساحت امامان به دور است) ، اما ما چه؟ گاه همه وجودمان از عيب ، انباشته شده و ديده خودپسندمان ، آن را نمى بيند. دوست است كه چون بزرگى و پاكى مرا مى خواهد ، لب مى گشايد و مرا در خلوت درونم به فكر فرو مى برد و گاه به گريه مى اندازد و مرا وامدار خود مى سازد و نام خود را براى هميشه در خاطر من ثبت مى كند؛ چرا كه دوستى را كه با او خنديده ام ، از ياد خواهم برد ، اما اين دوست را هرگز. ۳ ديده تيزبين دوست است كه مى تواند پرده غفلت ديدگان ما را بدرد و به

1.گزيده ميزان الحكمة ، ح ۶۳۵۴.

2.ر. ك : ميزان الحكمة ، باب عقل.

3.ر. ك : گزيده ميزان الحكمة ، ح ۶۱۰۶.

  • نام منبع :
    نسيم حديث
تعداد بازدید : 64499
صفحه از 369
پرینت  ارسال به