من باشد ، اما با از ميان بردن امنيت چهارراه ها ، ديگر نمى توانم به چراغ سبز خيابان ، اعتماد مطلق كنم و افزون بر كاهش سرعت ، بايد نگران تصادف هاى احتمالى ناشى از تخطّى ديگران نيز باشم .
پس مى توان نتيجه گرفت كه تزاحم (تقابل) ميان مصلحت فرد و جمع ، يك تزاحم ماندگار نيست و با اندك انديشه ، مصلحت فردىِ مزاحم مصلحت اجتماع ، فقط به ديده ظاهر ، مصلحت است و گرنه در واقع ، نفع و مصلحت خودِ شخص هم نيست .
اسلام كه دينى اجتماعى و ناظر به هر دو بخش حيات انسانى است ، بر همين انديشه جمعى ، پاى مى فشرد و مصلحت جمع را بر مصلحت فرد ، مقدّم مى دارد ، يعنى مصلحت بيشتر را بر مصلحت كمتر و در واقع ، مصلحت را بر بى مصلحتى .
مصلحت جايگزين
اين قانون عقلى كه مورد تأييد دين هم هست ، حتى اگر پاداش هم نداشته باشد ، لازم الاجراست ، اما خداوند قادر مهربان براى همين خردورزى نيز پاداش نهاده است . آن كه از خير شخصى مى گذرد و به جاى خواب و خور و استراحت و تلاش براى خود ، به پدر و مادر پيرش خدمت مى كند و به جاى تحصيل براى رسيدن به مشاغل مهم و مقامات افتخارآميز ، به جبهه و جهاد مى انديشد و رهسپار مرزها مى شود ، هم نياز روحى خود را ارضا كرده است و هم پاداشى متناسب با اين كار خود دريافت مى كند كه به واقع ، مصلحت و منفعت حقيقى اوست . اگر به چنين نگرشى رسيديم كه مصلحت فردىِ مزاحمِ مصلحت اجتماعى ، بار ارزشىِ صفر دارد و در پى آن نرفتن و مصلحت اجتماعى را مقدّم كردن ، هم پاداش عايد از رعايت مصلحت اجتماعى را در پى دارد و هم پاداش اخروى جاويدان را ، مى توانيم اين آيه از قرآن را به درستى بفهميم و باور كنيم :
هر كس كه پاداش دنيوى مى خواهد (و در قيد آخرت و نتايج معنوى نباشد، در اشتباه است ؛ زيرا)، پاداش هر دو سراى دنيا و آخرت نزد خداست. ۱