>

97
نسيم حديث

من باشد ، اما با از ميان بردن امنيت چهارراه ها ، ديگر نمى توانم به چراغ سبز خيابان ، اعتماد مطلق كنم و افزون بر كاهش سرعت ، بايد نگران تصادف هاى احتمالى ناشى از تخطّى ديگران نيز باشم .
پس مى توان نتيجه گرفت كه تزاحم (تقابل) ميان مصلحت فرد و جمع ، يك تزاحم ماندگار نيست و با اندك انديشه ، مصلحت فردىِ مزاحم مصلحت اجتماع ، فقط به ديده ظاهر ، مصلحت است و گرنه در واقع ، نفع و مصلحت خودِ شخص هم نيست .
اسلام كه دينى اجتماعى و ناظر به هر دو بخش حيات انسانى است ، بر همين انديشه جمعى ، پاى مى فشرد و مصلحت جمع را بر مصلحت فرد ، مقدّم مى دارد ، يعنى مصلحت بيشتر را بر مصلحت كمتر و در واقع ، مصلحت را بر بى مصلحتى .

مصلحت جايگزين

اين قانون عقلى كه مورد تأييد دين هم هست ، حتى اگر پاداش هم نداشته باشد ، لازم الاجراست ، اما خداوند قادر مهربان براى همين خردورزى نيز پاداش نهاده است . آن كه از خير شخصى مى گذرد و به جاى خواب و خور و استراحت و تلاش براى خود ، به پدر و مادر پيرش خدمت مى كند و به جاى تحصيل براى رسيدن به مشاغل مهم و مقامات افتخارآميز ، به جبهه و جهاد مى انديشد و رهسپار مرزها مى شود ، هم نياز روحى خود را ارضا كرده است و هم پاداشى متناسب با اين كار خود دريافت مى كند كه به واقع ، مصلحت و منفعت حقيقى اوست . اگر به چنين نگرشى رسيديم كه مصلحت فردىِ مزاحمِ مصلحت اجتماعى ، بار ارزشىِ صفر دارد و در پى آن نرفتن و مصلحت اجتماعى را مقدّم كردن ، هم پاداش عايد از رعايت مصلحت اجتماعى را در پى دارد و هم پاداش اخروى جاويدان را ، مى توانيم اين آيه از قرآن را به درستى بفهميم و باور كنيم :
هر كس كه پاداش دنيوى مى خواهد (و در قيد آخرت و نتايج معنوى نباشد، در اشتباه است ؛ زيرا)، پاداش هر دو سراى دنيا و آخرت نزد خداست. ۱

1.سوره نساء ، آيه ۱۳۴ .


نسيم حديث
96

پاسخ گفتن به اين پرسش كه دوراهىِ انحراف انسان است ، مقدمه اى مى طلبد . ما انسان ها در بسيارى از مواقع ، به سبب همراهى مصلحت شخصى با مصلحت اجتماعى ، پرتلاش و يكسويه حركت مى كنيم و تند و شتابان ، پله هاى نردبان موفقيت را طى مى كنيم ، به مدرسه مى رويم ، براى ورود به دانشگاه ، شب و روز درس مى خوانيم و با به عهده گرفتن شغلى نان و آبدار ، هم زندگى خود را اداره مى كنيم و هم يكى از نيازهاى اجتماع را برطرف مى كنيم . اين ، نيمه نخست زندگى همه انسان هاست ، اما پس از طى اين مرحله و يا حتى گاه در ميانه همين راه ، پدر من از كارافتاده مى شود و زلزله ، شهرِ دوست دانشجوى مرا ويران مى كند و سيل ، هم كلاسى مرا مسئول نان درآوردن براى خانواده اش مى كند و اين همه ، به معناى توقف در حركت شتابان به سوى پيشرفت و ترقى است .
تفكرى كه اصالت را به «فرد» مى دهد ، مى گويد : پدر را به سراى سالمندان بسپار و بى دغدغه به زندگى ادامه بده ، و آبادى شهر و تأمين مخارج خويشان و خانواده را به بنيادهاى خيريه بسپار و براى كسب موفقيت هاى دنيوى بشتاب و ذهن خود را به كار ديگران مشغول مدار . اين توصيه ، نتيجه منطقىِ محدود ديدن انسان است و از اين رو ، نمى تواند ارضا كننده ديگر ابعاد انسان باشد .
آيا انسان مى تواند بدين گونه ، احساس فطرى خود را در كمك كردن به ديگران ، خاموش سازد؟! چنين انسانى ، مى تواند راحت زندگى كند و با بسنده كردن به رفع نيازهاى مادى ، خود را آرام سازد ؟!
سرشت ما در درون خود ، از احساس و عاطفه و خيرخواهى و احسان به ديگران ، لبريز است و به هيچ روى و جز با يارى رساندن به ديگر انسان ها و به نفع آنان تلاش كردن ، آرام نمى گيرد . نتيجه منطقى چنين نگرشى به انسان ، آن است كه به نفع ديگران كار نكردن ، به نفع ما نيست ، به سود مجموع استعدادها و توانايى ها و احساس ها و نيازهاى ما نيست . تنها به سود بخشى از آن است كه به گاه كُل نگرى ، رنگ مى بازد .
از زاويه اى ديگر ، بشر ، قرارداد زيست اجتماعى را پذيرفته و دانسته است كه مصلحت هر فرد با تحقق مصلحت مجموع ، حاصل مى شود و اين ، به معناى رعايت اعتدال و پاسداشت حقّ ديگران است . عبور از چراغ قرمز شايد در يك لحظه به نفع آنى

  • نام منبع :
    نسيم حديث
تعداد بازدید : 64542
صفحه از 369
پرینت  ارسال به