۱۱۱.السنن الكبرىـ به نقل از كثير بن نمر ـ :در حالى كه در نماز جمعه بودم و على عليه السلام بر منبر بود ، مردى به پا خاست و گفت : «لا حكم الّا للّه ؛ حكمرانى جز براى خداوند نيست!» .
مردى ديگر هم به پا خاست و گفت : «لا حكم الّا للّه!» . آنگاه خوارج از گوشههاى مسجد ، به پا خاستند . على عليه السلام با دست به آنان اشاره كرد كه بنشينند [ و فرمود : ]«آرى ؛ لا حكم الّا للّه! سخنى كه از آن ، باطلْ طلب مىشود . بر پايه حكم خداوند به شما مىنگريم . بدانيد كه براى شما نزد من، سه ويژگى است : تا زمانى كه با ما هستيد ، شما را از مساجد خداوند باز نداريم كه در آن ، نام خدا را بر زبان آوريد ؛ و تا زمانى كه دستان شما با دستان ماست ، شما را از ثروتهاى عمومى محروم نسازيم؛ و با شما پيكار نكنيم، مگر آنكه نبرد كنيد» . آنگاه به ادامه خطبه پرداخت .
۱۱۲.الأموالـ به نقل از كثير بن نمر ـ :مردى ، مردى از خوارج را نزد على عليه السلام آورد و گفت اى امير مؤمنان! ديدم كه اين مرد ، تو را دشنام مىدهد .
فرمود: «به او دشنام ده،همانگونه كه به من دشنام داد».
گفت : تو را دوزخى مىانگاشت!
فرمود : «آن را كه با من پيكار نكند ، نمىكُشم» .
[ سپس ]فرمود : «آنها بر ما سه حق دارند : آنان را از مساجد ، باز نداريم ، كه در آن ياد خدا كنند ؛ و آنان را از ثروتهاى عمومى باز نداريم ، تا زمانى كه دستان آنان با دستهاى ماست ؛ و با آنان پيكار نكنيم ، تا زمانى كه با ما پيكار نكنند» .
۱۱۳.المصنَّف ، ابن ابى شيبةـ به نقل از كثير بن نمر ـ :مردى ، مردى [ ديگر ] را نزد على عليه السلام آورد و گفت : اينان ، تو را دوزخى مىانگاشتند! سپس فرار كردند . و اين [ مرد ] را گرفتم .
فرمود : «آيا بكُشم آنكه را با من پيكار نكرده است؟» .
گفت : تو را دشنام داد!
فرمود : «او را دشنام ده يا رها كن» .
ر . ك : دانشنامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 6 ص 419 (شكيبايى امام بر آزارِ خوارج و مدارا با ايشان) .