مراسم عبادي و...) تشويق ميکنند، به نوعي، با ايجاد روابط متقابل ميان آنها و تشکيل و تقويت پيوندهاي مشترک عاطفي، ارزشي، ملي و... در بين آنها ـکه زمينهساز رفاه مادّي و توسعه و تمدّناندـ و نيز با ايجاد انسجام و همبستگي عقيدتي و عاطفي در ميان اعضاي يک اجتماع، موجب ايجاد آرامش و رفاه خاطر بيشتر آنها ميشوند.
چنين فرهنگهايي، با تشويق افراد به جمعگرايي، به نوعي، باعث هنجارپذير شدن آنها و حمايت و رعايت از ارزشهاي حاکم بر جامعه ميشوند که اين، خود باعث ايجاد همگوني (وحدت) اجتماعي و جلوگيري از تشتّت آرا و نظريات و زد و خوردهاي عقيدتي در اجتماع ميشود و از سوي ديگر، با ترويج احترام به حقوق ديگران، در واقع، فضاي اجتماعي را براي يک زندگي آرام و دلپذير و به دور از تنش، فراهم ميآورند.
4. کنار آمدن با وضع موجود (مقدّرات)
زندگي در دنيا، هيچ گاه کاملاً مطابق ميل آدمي نبوده است؛ چرا که يا نيازهاي او را برآورده نميکند و يا پس از برآوردن آنها، نيازهاي جديدي در انسان شکل ميگيرند که برآوردنشان، به مراتب، سختتر از نيازهاي پيشين خواهد بود. به همين جهت است که ارسطو، انسان را «حيواني هميشه ناخرسند» خوانده است.
درست است که افزايش مال و فرزند و برآورده شدن نيازهاي غريزي انسان، باعث آسايش خاطر و رفاه او در زندگي خواهند شد، امّا از طرفي، تلاش بيش از اندازه براي کسب بيش از حدّ معمولِ اين امکانات، نه تنها آرامش را به زندگي انسان هديه نميکند، بلکه باعث ايجاد دردسر و زحمت او نيز خواهد شد.
در عمل، ثابت شده است که پيروان فرهنگهايي که عناصري چون: «هر چه پيش آيد، خوش آيد» و «دنيا محلّ گذر است و جاي دلبستگي نيست» را