149
جوان، شادي و رضايت از زندگي

نيست؛ ژست بدني‌اي که ما در هنگام اداي کلمات مي‌گيريم هم به اندازه خودِ کلمات، مهم است.

رابطه هوش هيجاني با شادکامي

تقريباً ده سال بعد از اين که مفهوم هوش هيجاني در روان‌شناسي جا افتاد، يک گروه از روان‌شناسان ديگر، در فکر در انداختن سقفي نو در روان‌شناسي افتادند. آنها که نام مکتب قرن بيست و يکمي ‌خودشان
را گذاشتند «روان‌شناسي مثبت‌گرا»، توجّه خودشان را روي جنبه مثبت زندگي انسان‌ها گذاشتند. آنها گفتند که تا کي روان‌شناسي مي‌خواهد از بيماري و غم و غصّه مردم حرف بزند؟ اين آدميزاد، ويژگي‌هاي مثبتي هم دارد که بايد مورد مطالعه قرار بگيرند؛ ويژگي‌هايي مثل: خوشبيني، شادکامي، شجاعت، اميدواري، جرئتمندي، خردمندي و ايمان. اين گروه، همان طور که روان‌پزشکان، بيماري‌هاي رواني را طبقه‌بندي کرده بودند، به فهرست کردن توانايي‌هاي مثبت آدمي ‌پرداختند. آنها مي‌گفتند که اگر روان‌شناسي، نتواند مردم را شاد نگه دارد، به چه دردي مي‌خورد؟ امّا قبل از آنها روان‌شناسانِ هوش هيجاني، به خوبي دريافته بودند که شادکامي‌، يکي از مؤلّفه‌هاي هوش هيجاني است.
در واقع، آدمي‌که از هوش هيجانيِ بالايي برخوردار است، از چند راه مي‌تواند شادکامي‌ خودش را حفظ کند:
1. با شناخت احساس‌هايش: در واقع، آنهايي که هوش هيجاني بالايي دارند، مي‌توانند کوچک‌ترين تغييرات در احساسات خودشان را بشناسند و منفي يا مثبت بودنش را تشخيص دهند. آنها مي‌دانند که الآن، شگفت‌زده شده‌اند يا از چيزي، چِندششان شده است. در واقع، تا کسي نتواند احساس‌هاي خودش را تشخيص دهد، نمي‌تواند آنها را به شادي تغيير دهد.


جوان، شادي و رضايت از زندگي
148

خواندن اين داستان‌ها و ديدن اين فيلم‌ها، مي‌توانند ما را در شناختن حس‌هايي در وجود خودمان که هم‌شکل با حس‌هاي شخصيت‌هاي آنهاست، ياري کنند.

4. از نوشتن براي بيرون ريختن احساساتمان استفاده کنيم

نوشتن، يکي از بهترين راه‌هايي است که مي‌تواند هيجانات ما را تنظيم کند و ما را مجبور کند که روي احساساتمان نام بگذاريم و آنها
را روي صفحه کاغذ، ثبت کنيم. نوشتن، هم، نوعي تخليه هيجاني است و هم نوعي تنظيم هيجان.

5 قاطعيتِ محترمانه را ياد بگيريم

وقتي که به اصطلاح، حقّمان دارد خورده مي‌شود، ما از چندين راه استفاده مي‌کنيم. بعضي از ما، منفعل عمل مي‌کنيم؛ يعني مي‌ريزيم توي خودمان و هيچ چيز نمي‌گوييم. بعضي از ما، پرخاشگر مي‌شويم، داد و بيداد مي‌کنيم و همه چيز را به هم مي‌ريزيم. بعضي ديگر از ما نيز، دو تا راه را قاطي مي‌کنيم. مثلاً اگر حس مي‌کنيم که در يک اداره، به عنوان کارمند، حقّمان دارد خورده مي‌شود، کار ارباب رجوع را عقب مي‌اندازيم يا در حضور او کارهاي متفرّقه انجام مي‌دهيم. امّا يک راه چهارم هم وجود دارد و آن، اين است که ما با قاطعيت، امّا محترمانه، به ديگراني که حقّ ما را تضييع کرده‌اند، بگوييم «نه». اين راه چهارم، خيلي خلاصه است. يعني اين که ما در عين اين که احترام ديگران را داريم، از حقّ خودمان هم دفاع کنيم.
يکي از تکنيک‌هاي اصلي براي اين قاطعيت، استفاده از جمله‌هاي سه‌بخشي است. اين جمله‌ها از سه بخش همدلي (مثلاً: مي‌دونم که تو واکمن من رو لازم داري...)، استدلال (امّا چون که خودم امروز اون رو مي‌خوام...)، و قاطعيت (نمي‌تونم واکمنم رو بهت بدم) تشکيل مي‌شود. البته قاطعيت، فقط در کلمات

  • نام منبع :
    جوان، شادي و رضايت از زندگي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
تعداد بازدید : 191683
صفحه از 192
پرینت  ارسال به