19
جوان، شادي و رضايت از زندگي

کليد نعمت‌ها

اگر کمى در افراد پيرامون خود تأمّل کنيم و رفتارشان را زير نظر بگيريم، متوجّه مى‌شويم که پاره‌اى از آنان پُرتحرّک، فعّال، شاد، پويا
و خوشبين هستند و در هر چيزِ عادى‌اي، جلوه نُوى مى‌بينند و از هر تجربه‌اى، درسى مى‌آموزند و خود را امير قلمرو تن و روح خويش مى‌شناسند؛ امّا گروهى ديگر، خسته، فرسوده، کسل و دلْ‌مرده هستند، اطراف خود را سراسر ملال‌آور مى‌بينند، در برابر رويدادها و حوادثى که رخ مى‌دهد، بى‌توجّه و نوميد هستند، اميد هيچ نوع اصلاحى ندارند و «بوى بهبود ز اوضاع جهان» ۱ نمى‌شنوند.
به اين دو گروه، نام‌هاى متعدّدى مى‌توان داد و آنها را از جهات گوناگون، طبقه‌بندى کرد؛ امّا غالباً به افراد گروه اوّل، شاداب و به افراد گروه دوم، افسرده يا کسِل گفته مى‌شود. البته چنين نيست که به راحتى بتوان هر کسى را در اين يا آن گروه گذاشت و براى هميشه، تکليفش را روشن کرد. افراد «الف»، ممکن است در جايى و در برابر کسانى، شاداب باشند و در شرايط ديگرى، افسرده و کسل. در حقيقت، بيشتر افراد در قسمت‌هاى مختلف، محور مختصّاتى قرار مى‌گيرند که يک سوى آن، شادابى است و سوى ديگرش کسالت. گر چه تقريباً همه دوست داريم که ما را شاداب به حساب آورند؛ امّا ظاهراً گاه ناخواسته کسل مى‌شويم و از علّت آن نيز بى‌خبريم. اگر کمى در اين مسئله تأمّل کنيم، مى‌بينيم که حالات روحى، عقايد، تفکّرات و تفسيرهاى ما هستند که باعث شادابى يا کسالت ما مى‌شوند.

1.. حافظ: بوي بهبود ز اوضاع جهان مي‌شنوم شادي آورد گل و باد صبا شاد آمد.


جوان، شادي و رضايت از زندگي
18

بالاخره اين پندار بى‌ريشه و توهّمات ماليخوليايى، او را در کنار آب، از تشنگى مى‌کُشد. گر چه طبيعت اين پرنده و نياز به خودپايى
(حفظ جان)، فراتر از اين افسانه است (و حتّى بوتيمار هم براى زنده ماندن، هر روز، آب مى خورَد)، امّا در ميان ما کسانى هستند که کم و بيش، چنين تصوّرى دارند و همواره نگران روز مبادايى هستند که هرگز نمى‌آيد!
در مقابل اين تفکّر، کسانى هستند که شيره زندگى را از دل سنگ خارا مى‌کِشند و در دل رنج‌ها، گنج‌ها را مى‌جويند. آلکساندر سولژنيتسين، در رُمان معروفى به نام يک روز از زندگى ايوان دنيسويچ ـ که بر اساس آن، فيلمى نيز ساخته شده است ـ ، از زندگى چنين کسانى گزارش مى‌دهد. قهرمان کتاب، ايوان دنيسويچ شانکف، که به ناحق در اردوگاه‌هاى کارِ اجبارى در سيبرى زندانى است، هر روز به بيگارى مشغول است. او يک شب، با مرور حوادث آن روز، چنين تصوّر و احساسى دارد:
شانکف، با رضايت کامل، به خواب رفت. او در آن روز، چند خوش‌شانسى آورده بود: آنها او را به سلّول انفرادى نينداخته و گروه آنها را هم جهت بيگارى نفرستاده بودند. توانسته بود براى شام، کمى خُرده جو و گندم، گير آورَد و سرگروه، سهم هر يک از اعضايى را که در کار مشارکت کرده بودند، به خوبى معين کرده بود. او ديوارى ساخته و از اين کار، لذّت برده بود. تکّه‌اى از تيغه ارّه آهن‌بُر را کِش رفته بود. تقريباً روز شادى را گذرانده بود. ۱
حال مى‌توانيم با داشتن اين دو الگوى زندگى، زندگى خود و ديگران را با نگاهى تازه بکاويم.

1.. روان‌شناسى شادى: حقايق و افسانه‌ها، مايکل آيزنک، ترجمه: مهرداد فيروزبخت و خشايار بيگى، ص ۱۶۱.

  • نام منبع :
    جوان، شادي و رضايت از زندگي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
تعداد بازدید : 192137
صفحه از 192
پرینت  ارسال به