کليد نعمتها
اگر کمى در افراد پيرامون خود تأمّل کنيم و رفتارشان را زير نظر بگيريم، متوجّه مىشويم که پارهاى از آنان پُرتحرّک، فعّال، شاد، پويا
و خوشبين هستند و در هر چيزِ عادىاي، جلوه نُوى مىبينند و از هر تجربهاى، درسى مىآموزند و خود را امير قلمرو تن و روح خويش مىشناسند؛ امّا گروهى ديگر، خسته، فرسوده، کسل و دلْمرده هستند، اطراف خود را سراسر ملالآور مىبينند، در برابر رويدادها و حوادثى که رخ مىدهد، بىتوجّه و نوميد هستند، اميد هيچ نوع اصلاحى ندارند و «بوى بهبود ز اوضاع جهان» ۱ نمىشنوند.
به اين دو گروه، نامهاى متعدّدى مىتوان داد و آنها را از جهات گوناگون، طبقهبندى کرد؛ امّا غالباً به افراد گروه اوّل، شاداب و به افراد گروه دوم، افسرده يا کسِل گفته مىشود. البته چنين نيست که به راحتى بتوان هر کسى را در اين يا آن گروه گذاشت و براى هميشه، تکليفش را روشن کرد. افراد «الف»، ممکن است در جايى و در برابر کسانى، شاداب باشند و در شرايط ديگرى، افسرده و کسل. در حقيقت، بيشتر افراد در قسمتهاى مختلف، محور مختصّاتى قرار مىگيرند که يک سوى آن، شادابى است و سوى ديگرش کسالت. گر چه تقريباً همه دوست داريم که ما را شاداب به حساب آورند؛ امّا ظاهراً گاه ناخواسته کسل مىشويم و از علّت آن نيز بىخبريم. اگر کمى در اين مسئله تأمّل کنيم، مىبينيم که حالات روحى، عقايد، تفکّرات و تفسيرهاى ما هستند که باعث شادابى يا کسالت ما مىشوند.