ناراحتاند؛ امّا تا نباشد، راه رفتن و دويدن و حرکت ماشين، تحقّق نمىپذيرد و دليل آن هم درماندن همه، روى يخ و برف است.
انسان مورد نظر اسلام، انسان نشاط و حرکت و خسته نشدن است و از دل سياهى غم، ستاره لبخند را برون آوردن. ۱ انسان شاد، خوشخيال نيست؛ امّا خوشگمان است. او بيهوده نمىخندد؛ امّا اميدوارانه لبخند مىزند. او دچار توهّم و خيال نيست؛ امّا مثبتانديش است و سرانجام، او فقط به خود و شادى خود نمىانديشد؛ به شاد کردن ديگران هم مىپردازد.
شادى و شاد کردن
انسان مسلمان، هستى را هدفمند مىبيند، خدا را ناظر و مدير و مدبّر مىداند و نيز او را دوستدار خود، و اين همه زمينه بيم نداشتن از آينده و خو گرفتن با دنيا و دوست شدن با طبيعت را براى او فراهم مىآورد، اگر ما بدانيم که همه کارهاى خدا براى سود رساندن به ما و همه هستى در جهت خير و کمال ماست.
از چه غمگين مىشويم؟! اگرچه لحظههايى، ظاهر برخى چيزها تلخ و گزنده است و همچون نيش، به زخم قلب فرو مىرود، امّا با آگاهى از پاکىِ بر آمده از هر سختى و مصيبت تحمّل آن و با اندک درنگ، مىتوانيم آن را جامى شيرين بيابيم: شراب شادى، چهره ما را دوباره گلگون ميکند و سرخىِ شور را بر زردىِ غم و بيم، چيره ميکند. ۲