6. کار: شايد بيشتر از عوامل ديگر مىتوان پيشبينى کرد که بيکارى، ناشادى مىآورد. اگر ما در طبقه شغلى خويش، هيچ کارى براى انجام دادن نداشته باشيم و بيکار باشيم، احساس رنج مىکنيم و اين مسئله، منجر به کاهش شديد شادکامى و شادمانگي در ما مىشود.
7. خانواده: برخى پژوهشها نشان مىدهند که افرادى که ازدواج کردهاند، نسبت به افراد مجرّد، از شادابى بيشترى برخوردارند. همچنين کسانى که در خانواده از آرامش و حمايت برخوردارند، شادترند.
8. فعاليتها و پيوندهاى اجتماعى: تحقيقات، حاکى از آن است که افراد «فعّال» اجتماعى، در مقايسه با افراد «نسبتاً فعّال»، گرايش بيشترى به شادى دارند و حضور در اجتماع، بر سطح شادى افراد، نقش مثبت و مؤثّرى دارد.
9. رويدادهاى زندگى: مطالعات قديمى روانشناسى، نشان مىدهد که اتّفاقات زندگى، به آنچه که مردمْ خودشان آن را مطلوب توصيف مىکنند (به عبارت ديگر، با اعتماد به نفسشان) ارتباط بسيارى دارد. کسانى که خودشان را دوست دارند، شادتر هستند.
10. شخصيت: کسانى که روانْرنجور هستند، از کنار آمدن با زندگى روزانه در رنجاند و بنا بر اين، عجيب نيست که احساس شادمانى نکنند.
11. نگرش مثبت: ارتباط بين شادکامى و نگرش خوشبينانه نسبت به زندگى، نقش مهمّى در طرّاحى برنامههايى دارد که براى افزايش شادکامى ارائه مىشود.
12. هوش: جالب است که افراد باهوش، معمولاً به دليل داشتن خصوصيات شخصيتى ديگرى که آنها را در موقعيتهاى اجتماعى به فعاليت وا مىدارد، شاد هستند، نه به خاطر هوششان. به عنوان مثال، افراد باهوش، مخصوصاً در محيطهايى مانند دانشگاه، که داشتن هوش بالا ارزشمند است، شادند.
13. سلامت جسمانى: داشتن سلامت، ارتباط پيچيدهاى با شادى دارد. سلامت مىتواند شرط لازم (امّا نه کافى) براى شادى باشد. افراد سالم، اغلب