پى ارتقاى علمى و اخلاقى خويش و جامعه خويشاند. امروز و ديروزشان يکى نيست. از آن جا که تعلّقات کمترى در دنيا دارند، سبکبارترند و گرفتاريهايشان کمتر است. ديگر انسانها را دوست مىدارند و به يارى آنها مىشتابند. روابط ساده و صميمانهاى با ديگران دارند و... خلاصه چنان روح فعّال و پُرشتابى دارند که غم
در آن نمىپايد. ۱
پس بايد پذيرفت که شادى پايدار، آسان به دست نمىآيد و شادمانگى، نتيجه يک تلاش واقعى و آگاهانه و در نتيجه، قابل انتقال به ديگران است. بدين ترتيب، بايد باور داشت که شاد بودن، هنر است و شاد ساختن، هنرى بزرگتر؛ هنرى که آموختنش وظيفه انسانى و اسلامىِ ماست.
اهتمام به رفع مشکلات و رنجهاى ديگران، گوش شنوا داشتن و سنگ صبور ديگران شدن، صبورى در برابر ناملايمات و عدم انتقال اندوه يا خشم خويش به ديگران، شوخطبعى، خوشرويى و خوشسخنى را مىتوان سادهترين راههاى شادىبخشى دانست.
آراستن و پيراستن محيط کار و زندگى و نظم بخشيدن به آن، خودآرايى، خوشبو ساختن خويش و محيط خويش، ايجاد گروههاى فکرى و ورزشى، به راه انداختن سفرهاى علمى و تفريحى، حلّ مشکلات فکرى ديگران، و... نيز راههاى ساده ديگرى براى شاد ساختن ديگراناند.
آيا بايد منتظر «شادى» بود؟
اساساً خلقت هستى و انسان، به گونهاى است که شادىهايى براى آدمى فراهم مىآورد. بهار طربانگيز، طلوع خورشيد، صبح پُرلطافت، آبشارهاى زيبا، گلهاى