هر غمي کو گِرد ما گرديد، شد در خون خويش. ۱
و يا:
شاد بودن، هنر است
شاد کردن، هنري والاتر!
گر به شاديّ تو دلهاي دگر باشد شاد
زندگي، صحنه يکتاي هنرمندي ماست! ۲
در جامعه امروز بشري، تحت تأثير مؤلّفههاي عصر جديد (رشد تکنولوژي، گسترش ارتباطات، اوج گرفتن دستاوردهاي علمي و فنّي، سرعت گرفتن زندگي و دامنهدار شدن نزاعهاي فکري و ترديدها)، اضطراب و نااميدي و افسردگي، به واسطه بروز مشکلات و پيچيدگيها و ماشينيزم و بيتوجّهي به معنويت (بخصوص در بين طبقه مرفّه) و بيماري و گرفتاريهاي مادي و اقتصادي و فقر و ناداني و نابرابري (بخصوص در بين طبقه فقير)، گريبانگير انسانها شده است.
در چنين فضايي، هر چند از برخي ناراحتيها و ناکاميها و ناشاديهايي که انسانها معمولاً با آنها مواجه ميشوند، گريزي نيست، امّا در واژههاي والا و خصلتهاي پسنديدهاي چون: همدردي و همدلي و همراهي، ارزش و معنايي خاص مييابند که:
بنيآدم، اعضاي يک پيکرند
که در آفرينش، ز يک گوهرند
چو عضوي به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نمانَد قرار. ۳
و: