۵۹۴.حَمزَةُ بنُ حُمرانَ والحَسَنُ بنُ زياد :دَخَلنا عَلى أبي عَبدِاللّهِ عليه السلام وعِندَهُ قَومٌ فصَلّى بِهِمُ العَصرَ وقَد كُنّا صَلَّينا ، فَعَدَّدنا لَهُ في رُكوعِهِ «سُبحانَ رَبّيَ العَظيمِ» أربَعًا وثَلاثينَ أو ثَلاثًا وثَلاثينَ مَرَّةً . وقالَ أحَدُهُما في حَديثِهِ : «وبِحَمدِهِ» فِي الرُّكوعِ والسُّجودِ سَواءٌ ۱ .
۵۹۵.أبانُ بنُ تَغلِبَ :دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِاللّهِ عليه السلام وهُوَ يُصَلّي ، فَعَدَّدتُ لَهُ فِي الرُّكوعِ والسُّجودِ سِتّينَ تَسبيحَةً ۲ .
راجع : الحديث 147 و 184 و 190 و 260 و 289 و 298 و 311 .
9 / 38
صَلاةُ الإِمامِ موسَى بنِ جَعفَرٍ عليهماالسلام
۵۹۶.حَمدُ بنُ عَبدِاللّهِ الغَرَويّ عَن أبيهِ ، قالَ :دَخَلتُ عَلَى الفَضل بنِ الرَّبيعِ وهُوَ جالِسٌ عَلى سَطحٍ فَقالَ لي : اُدنُ ، فَدَنَوتُ حَتّى حاذَيتُهُ ، ثُمَّ قالَ لي : أشرِف إلى بَيتٍ فِي الدّارِ فَأَشرَفتُ ، فَقالَ : ما ترى فِي البَيتِ؟ فَقُلتُ : ثَوبًا مَطروحًا ، فقال : اُنظر حَسَنا ، فَتَأَمَّلتُ ونَظَرتُ فَتَيَقَّنتُ فَقُلتُ : رَجُلٌ ساجِدٌ ، فَقالَ لي : تَعرِفُهُ ؟ ! قُلتُ : لا ، قالَ : هذا مَولاكَ ، قُلتُ : ومَن مَولايَ ؟ فَقالَ : تَتَجاهَلُ عَلَيَّ ؟ فَقُلتُ : ما أتَجاهَلُ ولكِنّي لا أعرِف لي
مَولًى ، فَقالَ : هذا أبُو الحَسَنِ موسَى بنُ جَعفَرٍ ، إنّي أتَفَقَّدُهُ اللَّيلَ والنَّهارَ فَلا أجِدُهُ في وَقتٍ مِنَ الأَوقاتِ إلاّ عَلَى الحالِ الَّتي اُخبِرُكَ بِها ، إنَّهُ يُصَلِّي الفَجرَ فَيُعَقِّبُ ساعَةً في دُبُرِ الصَّلاةِ إلى أن تَطلُعَ الشَّمسُ ، ثُمَّ يَسجُدُ سَجدَةً فَلا يَزالُ ساجِدًا حَتّى تَزولَ الشَّمسُ وقَد وَكَّلَ مَن يَتَرَصَّدُ لَهُ الزَّوالَ ، فَلَستُ أدري مَتى يَقولُ الغُلامُ : قَد زالَتِ الشَّمسُ ! إذ يَثِبُ فَيَبتَدِئُ الصَّلاةَ مِن غَيرِ أن يُحدِثَ فَأَعلَمُ أنَّهُ لَم يَنَم في سُجودِهِ ولا أغفى ، ولا يَزالُ إلى أن يَفرَغَ مِن صَلاةِ العَصرِ فَإِذا صَلّى سَجَدَ سَجدَةً فَلا يَزالُ ساجِدًا إلى أن تَغيبَ الشَّمسُ ، فَإِذا غَابَتِ الشَّمسُ وَثَبَ مِن سَجدَتِهِ فَصَلَّى المَغرِبَ مِن غَيرِ أن يُحدِثَ حَدَثًا ، ولا يَزالُ في صَلاتِهِ وتَعقيبِهِ إلى أن يُصَلّيَ العَتَمَةَ ، فَإِذا صَلَّى العَتَمَةَ أفطَرَ عَلى شوًى يُؤتى بِهِ ثُمَّ يُجَدِّدُ الوُضوءَ ثُمَّ يَسجُدُ ثُمَّ يَرفَعُ رَأسَهُ فَيَنامُ نَومَتَهُ خَفيفَةً ، ثُمَّ يَقومُ فَيُجَدِّدُ الوُضوءَ ، ثُمَّ يَقومُ فَلا يَزالُ يُصَلّي في جَوفِ اللَّيلِ حَتّى يَطلُعَ الفَجرُ ، فَلَستُ أدري مَتى يَقولُ الغُلامُ : إنَّ الفَجرَ قَد طَلَعَ ؟! إذ قَد وَثَبَ هُوَ لِصَلاةِ الفَجرِ ، فَهذا دَأبُهُ مُنذُ حُوِّلَ إلَيَّ ۳ .
۵۹۴.حمزه بن حمران و حسن بن زياد:بر امام صادق وارد شديم در حالى كه نزدش گروهى بودند كه با آن ها نماز عصر را (به جماعت) گزارد ولى ما نماز خوانده بوديم. پس در ركوعش سى و چهار يا سى و سه بار «سبحان ربى العظيم» را شمرديم . يكى از اين دو راوى در روايتش چنين گفت: «و بحمده» به تعداد يكسان در ركوع و سجود (گفت).
۵۹۵.ابان بن تغلب:بر امام صادق عليه السلام وارد شدم در حالى كه نماز مى خواند . پس در ركوع و سجودش شصت تسبيح شمردم.
9 / 38
نماز امام موسى بن جعفر عليهماالسلام
۵۹۶.حمد بن عبداللّه غروى از پدرش نقل مى كند كه گفت:بر فضل بن ربيع ۴ كه بر پشت بام نشسته بود درآمدم . پس به من گفت: نزديك بيا، نزديك شدم تا در كنارش قرار گرفتم. سپس به من گفت: از اين بالا به (فلان) اتاق خانه بنگر، پس از بالا نگريستم، گفت: در اتاق چه مى بينى؟ گفتم: جامه اى افكنده شده. گفت: نيك بنگر، با تأمل و دقت نگريستم، برايم آشكار شد و گفتم: مردى در سجده است. گفت: او را مى شناسى؟ گفتم: نه، گفت: اين مولاى توست. گفتم: چه كس مولاى من است؟ گفت: براى من خود را به نادانى مى زنى؟ گفتم: خود را به نادانى نمى زنم ، بلكه براى خود مولايى نمى شناسم.
پس گفت: اين ابوالحسن موسى بن جعفر است. من او را شب و روز نيك مى نگرم . در هيچ وقتى از اوقات او را جز بر همين حالت كه به تو گفتم نمى يابم . او نماز صبح مى گزارد و ساعتى نيز پس از آن ذكر و دعا مى خواند ، تا خورشيد طلوع كند، پس سجده مى كند و تا نيمروز در سجده است و كسى را گمارده تا زوال را انتظار كشد. من نمى دانم كى غلام مى گويد: خورشيد زوال پيدا كرد ، كه يكباره بر مى خيزد و نماز را آغاز مى كند بى آنكه (وضويش) را نو كند . پس مى فهمم كه در سجده اش نخوابيده و چرت نزده است و پيوسته (اينگونه است) تا نماز عصر را به پايان برد و پس از آن، سجده مى كند و پيوسته در سجده است تا خورشيد ناپديد شود . در اين هنگام از سجده بر مى خيزد و بى آنكه (وضويش) را نو كند، نماز مغرب را مى خواند. و پيوسته در نماز و ذكر و دعاى پس از آن است تا نماز عشا را بخواند. پس از آن با گوشتى بريان كه برايش مى آورند افطار مى كند و سپس از نو وضو مى گيرد و سجده مى كند و سپس سر بر مى دارد و به خوابى سبك مى رود . سپس بر مى خيزد و از نو وضو مى گيرد و در دل شب به نماز مى ايستد ، تا سپيده بدمد. من نمى دانم كى غلام مى گويد: سپيده دميد كه يكباره براى نماز صبح بر مى خيزد . اين روش اوست از آن هنگام كه تحويل من داده شده است.