مبانى فقه‏ الحديثى آية الله ميرزا مهدى اصفهانى (4) - صفحه 16

آن خواهد بود، يعنى اين گونه اجتهاد عملاً حاصل نمى‏شود،مگر براى اندكى از دانشمندان.
ثالثا: اجتهاد در ابتدا امرى ناپسند و مذموم و مورد تأييد معصومان شيعه نبوده، بلكه نقطه مقابل شرع و آيين محمدى بوده است. از اين رو، امامان بزرگوار از آن به شدت نهى كرده و آن را «بدعت» در مقابل «سنّت» ناميده‏اند. اين اجتهاد يعنى نظريه شخصى و استفاده از قياس، استحسان، مصالح مرسله كه معدودى از دانشمندان اصولى شيعه به پيروى از اهل سنت در كتب اصولى خود مطرح ساختند.(تاريخ فقه‏و فقها، دكتر ابوالقاسم‏گرجى)، در حالى كه «اجتهاد» و يا به تعبير دقيق ميرزاى اصفهانى، «تفقّه»،امرى ديگر است.
10 ـ نكته مهم و قابل توجه در بيان آية اله اصفهانى، آن است كه ايشان ـ ضمن تأييد و احترام و برحق دانستن هر دو گروه اخبارى و اصولى ـ از رأى هر دو گروه عدول كرده و راهى ميانه و طريقى ثالث برگرفته است. ايشان حقانيت و صحّت گفتار خود را مستند به قرآن و سنت و عقل مى‏داند، چرا كه هر مطلب صحيح بايد متكى بر اين منابع اصيل باشد.
در اينجا توجّه به دو نكته ضرورت دارد:
نكته اوّل اين كه بايد احكام اصيل شرعى را شناخت. بدون شناخت و تفقه در دين هيچ مقامى براى هيچ كس اثبات نمى‏شود؛ راه اثبات اين مطلب ـ يعنى تفقّه و شناخت در دين ـ جزو مسلّمات عقل و نقل است كه در مقاله دوم به دو نمونه قرآنى و روايى آن اشاره شده است: يكى آيه نَفْر و ديگرى مقبوله عمربن حنظله (فصلنامه سفينه، شماره 3، تابستان 1383). بدون شناخت عميق دين، نمى‏توان دين شناس و فقيه در دين گرديد و شناخت در دين نيز، بدون مراجعه به كتاب و سنت امكان ندارد و امرى محال است.
اجتهاد اصطلاحى و مقبول از نظر ميرزاى اصفهانى (ره) همين است، يعنى عرفان و شناخت احكام شرعى از طريق كتاب و سنت. البته بايد توجه داشت كه استخراج قواعد كلى از ادلّه شرعى ـ يعنى كتاب، سنت، عقل و اجماع ـ داخل در همين بحث است. همان گونه كه قبلاً بحث شد، از نظر مرحوم ميرزاى نائينى (ره) و مرحوم آية الله اصفهانى ـ كه در مكتب ايشان پرورش يافته ـ مسائل و قواعد اصولى، كبراهايى هستند كه در طريق

صفحه از 24