مبانى فقه‏ الحديثى آية الله ميرزا مهدى اصفهانى (4) - صفحه 19

تـرجمـه محمـد دشتى ، خطبـه 18 ، همچنيـن روايـت ديگـر : تفسيـر كنـزالـدقائـق ، جلـد 4 ، صص 322، 323)
ميرزاى اصفهانى با استناد به اين خطبه، رأى برخى اصوليان شيعى را مورد نكوهش قرار مى‏دهد كه عقيده دارند «احكام الهى مبهم و مجمل هستند و ما با استخراج قواعد و تفريع فروع، آنها را واضح مى‏سازيم و تفصيل مى‏دهيم»
لازمه چنين حرفى، ابطال شريعت و هدم و نابودى دين است و بايد فاتحه چنين اسلامى را خواند.اعتقاد ما اين است كه احكام كلى كبروى در دين و شريعت جعل شده‏اند و وجود دارند.
13 ـ قبلاً نيز اشاره كرديم كه تعريف اجتهاد به «ملكه استنباط و استخراج اصول و تفريع فروع» و تعريف مجتهد به «شخصى كه داراى اين ملكه باشد» از نظر ميرزاى اصفهانى، غلط و باطل است.
زيرا: اولاً : واژه «اجتهاد»، واژه‏اى نارسا و غلط، از اصطلاحات عامّه و خلفاى ظلم و جور است كه همراه آن فكر و انديشه و رأى شخصى متبادر مى‏شود و بايد به جاى آن از واژه اصيل «فقيه» استفاده كرد.
ثانيا : لازمه اين اجتهاد، مبهم دانستن احكام كلّى دين و كبرويات مسائل مى‏باشد، زيرا اصل و لُبّ همه مسائل در قرآن و سنت تبيين گشته‏اند. بنابراين فقيه شدن يعنى آگاهى يافتن به احكام. اين فقاهت، ربطى به يافتن قواعد فقهى و قواعد اصولى ندارد، يعنى مى‏شود كسى فقيه باشد، بدون اين كه قاعده فقهى را پيدا كند.
ثالثا: قواعد فقهى بر دو نوعند: يكى قواعد مُستفاده و مستقيم، ديگرى قواعد مُصطاده و غير مستقيم. نوع اول، عين شناخت احكام الهى است.
البته اگر كسى بتواند قواعد جديد فقهى استخراج كند، اين خود كمال و مزيتى است كه افقهيت شخص را نشان مى‏دهد، همان‏گونه كه قواعد استخراج شده فعلى، به كمك اساطين فقه، از متون اسلامى استخراج و تبويب گرديده است. نكته مهم اين است كه اجتهاد و فقاهت، متوقّف بر اين قواعد نيست.
14 ـ نكته مهم ديگرى كه از عبارات ميرزاى اصفهانى به دست مى‏آيد، آن است كه

صفحه از 24