نقدى بر بعضى از چاپ‏هاى نهج‏ البلاغه - صفحه 89

جزرى گويد: صنو يعنى مثل. و اصل آن از اينجا آمده كه دو شاخه از يك ريشه برآيد.(النهاية 3 / 57)
اميرالمؤمنين عليه ‏السلام در اين كلام خود نظر دارد كه ريشه خود را از رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلم بيان كند، كه ريشه هر دو يكى است. مراد از اين تشبيه، بيان شدّت امتزاج و تقرب ميان آن دو بزرگوار است. امام اميرالمؤمنين عليه ‏السلام در شعر خود به اين مطلب اشاره مى‏كند:


محمد النبى أخى و صنوىو حمزة سيدالشهداء عمّى.
عبدالله‏بن ابى‏سفيان‏بن حارث‏بن عبدالمطلب نيز ـ در مدح امام اميرالمؤمنين عليه ‏السلام ـ گويد:


وصىّ رسول الله حقّا و صنوهو أوّل من صلّى و من لان جانبه۱

باب حكمت‏هاى اميرالمؤمنين عليه ‏السلام

24 . حكمت 8.
إذا أقبلت الدنيا على قوم، أعارتهم محاسن غيرهم. و إذا أدبرت منهم سلبتهم محاسن أنفسهم.
(نسخه‏هاى خطى، شرح قطب راوندى 3 / 289، شرح ابن‏ابى‏الحديد 18 / 105، مصادر نهج‏البلاغه 4 / 11، مروج الذهب 3 / 434، اختيار مصباح السالكين ص 579).
اين حديث در شرح محمد عبده 4 / 4، شرح ابن ميثم 5 / 243 و چاپ صبحى صالح ص 470 بدين سان آمده است:
إذا أقبلت الدنيا على أحد أعارته محاسن غيره. و إذا أدبرت عنه سلبته محاسن نفسه.
25 . حكمت 190
و اعجباه ! أتكون الخلافة بالصحابة، و لا تكون بالصحابة و القرابة؟قال الرضى: و روى له عليه ‏السلام شعر فى هذا المعنى، و هو:
فإن كنت بالشورى ملكت امورهمفكيف بهذا و المشيرون غيّب
و إن كنت بالقربى حججت خصيمهمفغيرك اولى بالنبىّ و أقرب
(نسخه‏هاى خطى، شرح قطب راوندى 3 / 331، شرح ابن ميثم 5 / 341، شرح ابن‏ابى‏الحديد 18/418، مصادر نهج‏البلاغه 4 / 152، خصائص الائمة ص 111 چاپ 1406 هجرى).
تمام نسخه‏هاى خطى و شروح نهج‏البلاغه، حديث را بدين‏گونه آورده‏اند، بجز شرح عبده 4 / 43 و چاپ صبحى صالح ص 502، كه آن را بدين‏سان آورده‏اند:
و اعجباه ! أتكون الخلافة بالصحابة و القرابة.
اين نقل، بدون ترديد، غلط روشن و تحريف آشكار و جعل صريح است. فقيه بزرگ، شيخ كمال‏الدين ميثم بن على‏بن ميثم بحرانى (ابن ميثم) متوفى 679 در شرح نهج‏البلاغه 5 / 342 پس از نقل اين حديث، توضيحى براى آن مى‏آورد:
«اين سخن از حضرتش روايت شده كه پس از بيعت عثمان بيان داشت، در جواب سخنان كسانى كه عثمان را شايسته خلافت مى‏دانستند، گاهى به دليل شورى و گاه بدان دليل كه از اصحاب رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلمبوده است.
تقرير اين بيان چنين است كه استحقاق او براى خلافت، به چند دليل مى‏تواند بود: يا شورى، يا مصاحبت رسول‏الله صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلم، يا قرابت با حضرتش. اگر حالت اوّل باشد، چگونه عثمان، امور مردم را به دليل شورى عهده‏دار شود، در حالى كه بسيارى از آنها كه سزاوار بودند تا مورد مشورت قرار گيرند، حاضر نبودند؟ و اين است معنىِ اشاره حضرتش در اين حديث كه فرمود : فإن كنت بالشورى ملّكت امورهم تا آخر بيت.
و اگر شقّ دوم مورد نظر او باشد، چگونه امور آنها را به دليل مصاحبت پيامبر عهده‏دار شود، با وجود كسى كه مصاحبت تامّ و نزديك‏ترين قرابت را با پيامبر داشته است؟ روشن است كه چنين كسى براى جانشينىِ رسول خدا اولويت دارد.
و اگر به شقّ سوم استناد مى‏كند، فرد ديگرى هست كه نزديك‏تر به پيامبر، و بدين دليل اولى به جانشينى حضرتش باشد.
اميرالمؤمنين عليه ‏السلام به اين دو وجه اشاره مى‏فرمايد و خود را مصداق اولويّت خود مى‏داند، در اين مصراع: «فكيف بهذا...» يعنى چگونه عثمان با اين مستندات، خود را اولى به خلافت

1.الغدير ۲ / ۲۵، مصادر نهج‏البلاغه ۱ / ۱۴۰ و ۳ / ۳۷۰.

صفحه از 92