ترجمه: روزگار، دوستانم را دور كرد و شكارگاههايم را خالى نمود و تمام صفا و صميميت را به كدورت و تيرگى تبديل كرد. (شايد بهار در اينجا اشاره به اوّل عمر دارد يعنى اين كه شادابى و جوانى شاعر به خاطر گذشت زمان و از دست زمانه، از بين رفته است.)
۷ـ و عادَلَ لي مَنْ كانَ اقصي مَرامِهِمِنَ المجدِ أن يَسْمُو الي عُشر معشاري
شرح مفردات: مرام: غايت و آرزو؛ يسمو: بالا مىرود؛ عُشر: يك دهم ؛ مِعشار: يك دهم؛ عُشر معشار: يك صدم.
ترجمه: روزگار، حق مرا ضايع كرد و مرا با كسى كه خواسته و آرزويش كه درصد فضل و مجد من است، برابر مىكند.
شيخ بهايى در اين باره به فارسى مىگويد: ۱
بنده را با كسان كردهاى شها! نسبتكه از تصوّر ايشان مرا بود صد عار
۸ـ أَلم يَدْرِ انّي لا أذَلُّ لِخَطبِهِوَ إن سامني خسفا وَ أرخَصَ اسعارى
شرح مفردات: خَطب: پيشامد ناگوار؛ سامنى خسفا: مرا خوار و ذليل كرد؛ ارخص: ارزان كرد؛ اسعار (جمع سعر): ارزش، بها و قيمت.
ترجمه: آيا هرگز زمانه ندانسته كه من در رويارويى با دشوارىهايش خوار نمىشوم، اگرچه مرا خوار و ذليل كند و يا حتّى ارزش مرا پايين آورد.
همچنين شيخ بهايى دارد كه: ۲
تو قدر من نشناسى، مرا به كم مفروشبهائيم من و باشد بهاى من بسيار
۹ـ مَقامي بفرقِ الفرقديْنِ فما الَّذييُؤثِرُهُ مَسعاهُ في خفضِ مقدارى
1.همان / ۱۲۴.
2.كليات و آثار شيخ بهايى / ۱۲۴.