ترجمه و شرح قصيده‏ى « وسيلة الفوز و الأمان فى مدح مولانا صاحب الزّمان » - صفحه 161

قلب (قلبى كه داراى رقّت و نرمى باشد زيرا غشاء قلب را فؤاد گويند)؛ ناهد الثدى كاعب: سينه‏ى برجسته‏ى برآمده؛ أسمر: نيزه؛ خطّار: لرزان؛ أسمر خطّار وصفى است براى قدّ و قامت و يا به تعبير ديگر سرو خرامان؛ أحور سحّار: چشمان درشت فريبا.
ترجمه: من اين‏طور وانمود مى‏كنم كه دلم، گرفتار و شيفته‏ى پيكر و اندام زنان زيباروى مى‏شود و قدّ و قامت و چشمان حورى‏وش آنان در دلم اثر مى‏گذارد.




۱۶ـ و انّي سمىٌ بالدُمُوعٍ لِوَقفِهِعلي طللٍ بالٍ وَ دارسِ احجارِ

شرح مفردات: وقفه: كسى كه دائما ايستاده است (آيه‏ى شريفه‏ى الصافات: آيه‏ى 124 «وقفوهم أنهم مسؤلون» )؛ الطلل: خرابه؛ بالٍ: كهنه؛ دارس: آثار محوشده و ويران شده؛ احجار (جمع حجر): شى‏ء معروفى است كه خانه‏ها روى آن بنا مى‏شوند.
ترجمه: من به مردم زمان خودم اين‏طور نشان مى‏دهم كه بر نشانه‏هاى برجا مانده‏ى ديار محبوب مى‏ايستم و بى‏دريغ و سخاوتمندانه اشك مى‏ريزم.




۱۷ـ وَ ما عَلِموا انّي امرءٌ لا يَروُعنيتوالي الرّزايا في عَشيٍّ وَ ابكارِ

شرح مفردات: لايروعنى: مرا نمى‏هراساند؛ الرزايا (جمع الرزية): مصيبت‏ها و گرفتارى‏ها؛ العَشى: آخر روز و هنگام اقامه‏ى نماز مغرب؛ ابكار (جمع بكر): صبح زود.
ترجمه: و مردم زمانه نمى‏دانند كه من مردى هستم كه دشوارى‏هاى پى در پىِ صبح و شام مرا نمى‏ترساند.




۱۸ـ اذا دُكَّ طورُ الصبر مِنْ وَقعٍ حادثٍفطُورُ اصطبارى شامخٌ غير منهار

شرح مفردات: دُكَّ: ويران شد؛ طور: كوه؛ وقع حادث: وقوع حادثه؛ اصطبار (مصدر باب افتعال): صبر كردن؛ شامخ: بلند؛ غيرُ منهار: فناناپذير.

صفحه از 179