استقبال آن مىروم.
۲۲ـ وَ لمَْ أُبْدِهِكَىْ لايُساءَ لِوَقْعِهِصَديقي وَ يأسىَ مِنْ تَعَسُّرِهِ جاري
شرح مفردات: لم اُبده (ضمير «هُ» به «خطب» برمىگردد): آن را آشكار مىكنم؛ يساء: دلگير و غمگين مىشود. يأسى: غمگين شود؛ تعسّر: دشوارى؛ جارى: همسايهام.
ترجمه: آن حوادث دشوار روزگار را آشكار نكردهام تا اينكه براى آن اتّفاق دوستم غمگين و دلگير نشود و يا از دشواريش همسايهام اندوهگين نگردد.
۲۳ـ وَ مُعْضِلَةٍ دَهماءَ لايهتدي لهاطريقٌ وَ لا يهدى إلي ضَوْئِها الساري
شرح مفردات: معضلة: گرفتارى و مشكل؛ دهماء (مؤنث ادهم): تاريك و سياه؛ السارى: حركت كننده در شب.
ترجمه: چه بسا مسألهاى تاريك (مشكل و لاينحلّ) كه راهى براى پى بردن به آن نيست و حركت كننده در شب با نورش هدايت نمىشود.
۲۴ـ تشيبُ النَواصي دُونَ حَلِّ رُمُوزِهاوَ يُجَمُ عَنْ اَغْوارِها كُلُّ مِغْوارِ
شرح مفردات: تشيبُ: پير مىشود؛ النواصى (جمع ناصيه): موى جلوىِ پيشانى؛ يحجم: فرو مىماند؛ اغوار (جمع غور): كنه، ته؛ مغوار: دلير، مهاجم.
ترجمه: در پى بردن به رموز و اشارات آن، كودك پير و فرتوت مىشود و هر قهرمان و جوانمردى در رسيدن به كنه آن در مىماند.
۲۵ـ أجَلْتُ جيادَ الفكرِ في حَلباتهاوَ وَجَّهْتُ تِلْقاها صوائبُ اَنظاري
۲۶ـ فَابْرَزْتُ مِنْ مَسْتورِها كُلَّ غامضٍوَ ثَقَّفتُ مِنها كُلَّ قَسوَرِ سوّارِ