شرح مفردات: اجلتُ: چرخيدم؛ جياد (جمع جواد): اسب نجيب؛ حَلبات (جمع حلبة): اسبهايى كه براى مسابقه در محلى جمع شوند؛ وجّهت: به يك جهت روى آوردم؛ تِلقاء: در برابر، روبرو؛ صوائب (جمع صائب): بدون لغزش و خطاء؛ أنظار (جمع نظر): رأى و عقيده؛ ثقفتُ: پرورش دادم؛ قسور: شير يا غلام جوان و قوى؛ سوّار: كسى كه مستى شراب در او اثر كرده است.
ترجمه: من اسبهاى نجيبِ فكر را در دايرهى مشكلات به گردش درآورده، با عقيدهاى بدون تزلزل و خطاناپذير به سوى آن روى آوردم و هر مشكلِ پيچيده و پنهان را آشكار ساختم و هر غلام زنگى مست را پرورش دادم.
۲۷ـ أَ أََْضرع لِلْبَلوى وَ أُغْضي علي القَذَىوَ أرْضي بما يَرْضي بِهِ كُلُّ مخوار
شرح مفردات: أضْرَع: خود را پَست كنم؛ البلوى: بلاء؛ أغضى: بردبارى كنم؛ القذى: ذرّهى گرد و غبار؛ مِخوار (اسم مبالغه از خور): بىروح و افسرده و ناتوان.
ترجمه: آيا در مقابل بلا خود را خوار و پست كنم و بر اين گرد و غبار بىارزش چشم فرو بندم و راضى شوم به آنچه كه هر ناتوانى راضى مىشود؟
۲۸ـ وَ أَفْرَحُ مِنْ دَهْري بِلَذَّةِ ساعَةٍوَ اَقنَعُ مِنْ عَيشي بِقُرصٍ وَ اَطْهارِ
شرح مفردات: لذة: خوشى و ضد «اَلَم»؛ قرص: گردهى نان؛ اطمار (جمع طمر): لباس كهنه.
ترجمه: آيا در روزگارم به ساعتى لذت بردن شاد شوم و در زندگىام به گردهى نانى و لباسى كهنه قانع شوم؟
۲۹ـ إذَنْ لاوَرى زَندي وَ لا عِزّ جانبيوَ لا بَزَغَتْ في قمّةِ المجْدِ اَقماري
۳۰ـ وَ لا بُلَّ كَفّي بالسّماحِ وَ لا سرَتْبِطَيبِ أحاديثي الركابُ وَ أَخباري