ترجمه و شرح قصيده‏ى « وسيلة الفوز و الأمان فى مدح مولانا صاحب الزّمان » - صفحه 165

شرح مفردات: ورى: آتش گرفت، روشن شد؛ الزند: آتش‏زنه؛ عزّ: قوى شد؛ بزغَتْ: طلوع كرد؛ قمة: قلّه، رأس؛ اقمار (جمع قمر): سه روز اوّل ماه و سه روز آخر ماه را هلال و مابين آن را قمر مى‏نامند؛ بلّ: نمناك شد؛ السماح: بخشش؛ سرتْ: حركت در شب؛ الركاب (جمع راكب): سوار؛ أخبار (جمع خبر): سخنى كه قابل صدق و كذب باشد.
ترجمه: پس آتشم روشن مباد و نيرومند نباشم و ماه من بر قلّه‏ى مجد طلوع نكند و دستم با بخشش نمناك نگردد و سواران با عطر خوش من و احاديث پسنديده‏ى من در شب تاريك حركت نكنند و ره نيابند.
* * *

بخش سوم‏ـ تخلّص


۳۱ـ و لا انتشرتْ فى الخافَقينِ فضائليو لا كانَ في المَهديِ رائقُ اَشْعارى

شرح مفردات: الخافقان: مشرق و مغرب، باختر و خاور؛ رائق: صاف؛ اشعار (جمع شعر): كلام موزون و مقفّى.
ترجمه: و فضايل و برترى‏هايم در خاور و باختر انتشار نمى‏يافت و خالصانه‏ترين اشعارم پيرامون مهدى عجّل‏اللّه‏تعالى‏فرجه نبود.
* * *

بخش چهارم‏ـ مدح امام زمان عليه ‏السلام


۳۲ـ خليفةُ رَبِّ العالمينَ وظِلُّهُعلى ساكنِ الغبراءِ مِنْ كلِّ ديّار

شرح مفردات: خليفة (خلف): حرف آخر آن دلالت بر مبالغه دارد، هم به معنى اسم فاعل (سلطان بزرگ) و هم به معنى اسم مفعول (قرار داده شده‏ى خداوند)؛ الغبراء: زمين؛ دَيّار (منسوب به «دار»): ساكنين زمين.
ترجمه: (مهدى) خليفه‏ى پروردگار جهانيان است و سايه‏اش بر همه‏ى ساكنان گيتى گسترده است.

۳۳ـ هَوَ العُروةُ الوثقى الّذي مَنْ بذيلِهِتَمَسَّكَ لايَخْشى عظايَم أوزارِ

شرح مفردات: ذيل: دامن؛ عظائم (جمع عظيمة): بزرگ و سنگين؛ اوزار(جمع وزر): گناه.
ترجمه: او محكم‏ترين دستاويز است كه هر كس به دامان او چنگ زند، از بارهاى سنگين شدايد و گناهان بيم نخواهد داشت.




۳۴ـ امامُ هدىً لاذَ الزمانُ بِظِلِّهِوَ القى إليهِ الدَّهْرُ مِقْوَدَ خَوّارِ

شرح مفردات: لاذ: پناه برد؛ مقود: ريسمانى كه چهار پا به وسيله‏ى آن هدايت مى‏شود؛ ۱ خوّار (اسم مبالغه «خار»): بسيار ضعيف.
ترجمه: او پيشواى هدايت است كه زمان در سايه‏اش پناه گرفته و روزگار همچون مركبى رام، عنان خود در كف وى نهاده است.




۳۵ـ و مُقتدرٍ لَوْ كَلَّفَ الصُمَّ نُطقَهابأجذارِها فاهَتْ إليه بأجذارِ

شرح مفردات: كَلَّفَ: واداشت؛ الصُمّ (جمع أصم): از نظر لغوى به معنى ناشنوا است ولى از نظر اصطلاح علم رياضى به عددى گفته مى‏شود كه منطق يا گويا نباشد و يا جذر صحيح نداشته باشد ۲ ؛ أجذار (جمع جذر): ريشه‏ى عدد؛ فاهت: سخن گفت.
ترجمه: او چنان توانايى است كه اگر عدد أصم را وادارد كه جذر خود را بگويد، ناطق خواهد شد و به او خواهد گفت.




۳۶ـ عُلُومُ الورى فى جنبِ أبْحُرِ علمِهِكَغُرْفَةِ كفٍّ أوْ كَغَمْسَةِ مِنْقار

1.خليل‏بن‏احمد فراهيدى، العين / ماده «قود».

2.فرهنگ معين ۱ / ۲۹۴.

صفحه از 179