شرح مفردات: ورى: آتش گرفت، روشن شد؛ الزند: آتشزنه؛ عزّ: قوى شد؛ بزغَتْ: طلوع كرد؛ قمة: قلّه، رأس؛ اقمار (جمع قمر): سه روز اوّل ماه و سه روز آخر ماه را هلال و مابين آن را قمر مىنامند؛ بلّ: نمناك شد؛ السماح: بخشش؛ سرتْ: حركت در شب؛ الركاب (جمع راكب): سوار؛ أخبار (جمع خبر): سخنى كه قابل صدق و كذب باشد.
ترجمه: پس آتشم روشن مباد و نيرومند نباشم و ماه من بر قلّهى مجد طلوع نكند و دستم با بخشش نمناك نگردد و سواران با عطر خوش من و احاديث پسنديدهى من در شب تاريك حركت نكنند و ره نيابند.
* * *
بخش سومـ تخلّص
۳۱ـ و لا انتشرتْ فى الخافَقينِ فضائليو لا كانَ في المَهديِ رائقُ اَشْعارى
شرح مفردات: الخافقان: مشرق و مغرب، باختر و خاور؛ رائق: صاف؛ اشعار (جمع شعر): كلام موزون و مقفّى.
ترجمه: و فضايل و برترىهايم در خاور و باختر انتشار نمىيافت و خالصانهترين اشعارم پيرامون مهدى عجّلاللّهتعالىفرجه نبود.
* * *
بخش چهارمـ مدح امام زمان عليه السلام
۳۲ـ خليفةُ رَبِّ العالمينَ وظِلُّهُعلى ساكنِ الغبراءِ مِنْ كلِّ ديّار
شرح مفردات: خليفة (خلف): حرف آخر آن دلالت بر مبالغه دارد، هم به معنى اسم فاعل (سلطان بزرگ) و هم به معنى اسم مفعول (قرار داده شدهى خداوند)؛ الغبراء: زمين؛ دَيّار (منسوب به «دار»): ساكنين زمين.
ترجمه: (مهدى) خليفهى پروردگار جهانيان است و سايهاش بر همهى ساكنان گيتى گسترده است.
۳۳ـ هَوَ العُروةُ الوثقى الّذي مَنْ بذيلِهِتَمَسَّكَ لايَخْشى عظايَم أوزارِ
شرح مفردات: ذيل: دامن؛ عظائم (جمع عظيمة): بزرگ و سنگين؛ اوزار(جمع وزر): گناه.
ترجمه: او محكمترين دستاويز است كه هر كس به دامان او چنگ زند، از بارهاى سنگين شدايد و گناهان بيم نخواهد داشت.
۳۴ـ امامُ هدىً لاذَ الزمانُ بِظِلِّهِوَ القى إليهِ الدَّهْرُ مِقْوَدَ خَوّارِ
شرح مفردات: لاذ: پناه برد؛ مقود: ريسمانى كه چهار پا به وسيلهى آن هدايت مىشود؛ ۱ خوّار (اسم مبالغه «خار»): بسيار ضعيف.
ترجمه: او پيشواى هدايت است كه زمان در سايهاش پناه گرفته و روزگار همچون مركبى رام، عنان خود در كف وى نهاده است.
۳۵ـ و مُقتدرٍ لَوْ كَلَّفَ الصُمَّ نُطقَهابأجذارِها فاهَتْ إليه بأجذارِ
شرح مفردات: كَلَّفَ: واداشت؛ الصُمّ (جمع أصم): از نظر لغوى به معنى ناشنوا است ولى از نظر اصطلاح علم رياضى به عددى گفته مىشود كه منطق يا گويا نباشد و يا جذر صحيح نداشته باشد ۲ ؛ أجذار (جمع جذر): ريشهى عدد؛ فاهت: سخن گفت.
ترجمه: او چنان توانايى است كه اگر عدد أصم را وادارد كه جذر خود را بگويد، ناطق خواهد شد و به او خواهد گفت.
۳۶ـ عُلُومُ الورى فى جنبِ أبْحُرِ علمِهِكَغُرْفَةِ كفٍّ أوْ كَغَمْسَةِ مِنْقار
1.خليلبناحمد فراهيدى، العين / ماده «قود».
2.فرهنگ معين ۱ / ۲۹۴.