باز خوانى يک سند تاريخى - صفحه 148

است از براى روحانيّت، ولو اين که به فرض محال، روحانيّت واقعيّتى نداشته باشد. روى اين فايده و عائده براى ما دستور انتظار فرج داده‌اند و ما را اميدوار کرده‌اند به يک بزرگوارى که در شکنجه‌هاى سخت ممکن است او به داد و فرياد ما برسد و در ابتلائات عمومى بالاخره او اصلاح خواهد کرد. لهذا در جريان قضاياى ابتلاى عمومى، تنها چيزى [است] که شيعه را نگه‌دارى مى‌کند و بلکه عامّه را، زيرا که عامّه هم انتظار مهدى و مصلح کل را دارند. گو اين که با ما فرق داشته باشند در موضوع مهدى که آيا از ولد حسين است يا از امام حسن، آيا مولود و موجود است و يا در آخرالزّمان موجود خواهد شد؛ ولى در اصل مهدى و اين که او مصلح است و اين که او دفع امور است و کاشف هموم است، آن‌ها هم با ما هم‌عقيده هستند. لهذا مى‌توان گفت: امّت اسلام از عامّه و خاصّه براى همين زمينه‌اى که صاحب اسلام به دست آن‌ها داده است در شدايد و بلايا راحت‌تر و آسوده‌تر از ديگران هستند. خدا را قسم مى‌دهم به ذات پاکش و به اسم اعظمش که به زودى همه‌ى جهانيان يعنى مسلمانان و بالأخص شيعه را از اين انتظار به در آورد و شب هجران را به صبح وصال آن بزرگوار به پايان برساند. چون مجلس، مجلس بزرگوارى است، حضّار اغلبا و يا کلّاً از نوکران امام عصر ارواحنافداه مى‌باشند و همه انتظار فرج آن بزرگوار را دارند و در تعظيم و تجليل آن حضرت کوشا مى‌باشند، من هم مقتضى مى‌دانم که از لسان همه‌ى برادران و آقايانى که تشريف‌فرما هستند، چند شعر خطاب به امام عصر ارواحنافداه بخوانم و عرايضم را خاتمه دهم.




اى چرخ کهن به طلعت نواز بوى تو، خور گرفته پرتو


از حزم تو شد زمين گران‌باروز عزم تو شد فلک سبک‌رو


بندى ز کمند تو مجرّه استنعلى ز سمند تو مه نو


اى بنده‌ى قصر توست قيصروى چاکر درگه تو خسرو


چرخ از لب کامِ تو زند بالگامى بزن و به بال او شو


اين دشنه‌ى تيز ماه برگيروين خوشه‌ى نورسيده به درو

يابن‌العسکرى، همه غلامان تواند و به اين شعر زبان حالشان مترنّم است.
آقا جان.



صفحه از 155