غلو و پيشينهى آن
1. در يهوديّت و مسيحيّت
پيش از اسلام، واقعهى غلو را مىبايست در ميان باورها و اعتقادات يهوديان و مسيحيان جستوجو كرد كه «عُزير» و «مسيح» را نه بندگان خداوند، بلكه پسران او مىدانستند و گروهى پا را فراتر نهاده و به الوهيّت عيسى عليه السلام معتقد گشته بودند.
خداوند در قرآن، اهل كتاب را از اين كار بازداشته و تفكّر ايشان را مبالغهآميز معرّفى كرده است:
يا أهلَ الكتابِ لاتغلُوا فِي دينكم وَ لا تَقولُوا عَلَى اللّهِ إلّا الحقّ. ۱
اى اهل كتاب، در دين خود از اندازه فراتر مرويد و بر خدا جز راست مگوييد.
قُلْ: يا أهل الكتابِ لاتَغلُوا فِي دينكم غيرَ الحقِّ. ۲
بگو: اى اهل كتاب، در دينتان به ناروا گزافگويى مكنيد.
همچنين در آيهى 72 مائده، اعتقاد به الوهيّت مسيح عليه السلام در شمار باورهاى كفرآميز قرار گرفته است:
لَقَد كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إنَّ اللّهَ هُوَ المسيحُ ابنُمريمَ.
به راستى كافر شدند كسانى كه گفتند: خدا همان مسيح پسر مريم است.
2. در اسلام
نقطهى آغازين و پيدايش پديدهى غلو و جريان غالىگرى را در اسلام، مىتوان در دو مقطع زمانىِ ذيل دنبال كرد: 1ـ در زمان عبداللّهبن سبا، 2ـ در زمان امام حسن عسكرى عليه السلام و غيبت صغرا و ظهور غلاتى چون شلمغانى ۳ ، هلال
1.نساء (۴)/ ۱۷۱.
2.مائده (۵) / ۷۷.
3.محمّدبن على شلمغانى، اهل شلمغان، از قراء واسط است. وى به نام «ابنابىالعزاقر» نيز خوانده مىشود و بدين خاطر پيروان او را «عزاقرى» ناميدهاند. در ابتدا از نزديكان ابوالقاسم حسينبن روح بود و بعد در اثر گرايش به افكار غلات و ترويج غالىگرى، مورد طرد حسينبن روح واقع گرديد. تا آنجا كه حتّى از طرف حضرت ولى عصر عليه السلام عليه او توقيع صادر شده است. (على و العوالم / ۲۵۷) يادآورى مىشود كه متن توقيع شريف در كتاب «احتجاج طبرسى» ۲ / ۵۵۲ مذكور است.