پژوهشى پيرامون پديده‏ ى غلو و جريان غالى‏ گرى در شيعه - صفحه 43

كرخى ۱ و محمّدبن‏نصير نُميرى ۲ . در عين حال، در ميان اين دو نقطه‏ى عطف و در زمان ديگر ائمّه عليهم ‏السلام نيز جريان غلو و غالى‏گرى مطرح بوده است. برخى بر اين باورند كه طرح دعاوى اغراق‏آميز در شأن ائمّه عليهم ‏السلام را مى‏بايست بعد از شهادت حسين‏بن على عليه ‏السلام در كربلا و قيام مختار به خون‏خواهى از حضرتش پى گرفت. در همين زمان است كه غلو در حقّ ائمّه عليهم ‏السلام و رهبران دينى، جنبه‏ى سياسى به خود مى‏گيرد و به عنوان حربه‏اى به كار گرفته مى‏شود. ۳
در عصر صادقين عليهماالسلامنيزـ كه عصر بروز نحله‏ها و فرقه‏هاى مختلفى چون «مرجئه»، «قدريّه»، «معتزله»، «زنادقه» و «غلات» است‏ـ تندترين مواضع امامان را مى‏توان نسبت به غلات و زنادقه ديد. ۴

آغازگر فتنه‏ى غلو

كشّى در رجـال خود، رواياتى را آورده است كـه براساس آن‏هـا، منشأ پيدايش فرقه‏ى غلات را بايد در افكار شخصى به نام «عبداللّه‏بن سبا» جست‏وجو كرد. ۵ هر چند وى را يهودى‏زاده‏اى ۶ مى‏دانند كـه در زمان عثمان به اسلام

1.محمّدبن على هلال كرخى، از پيش در شمار اصحاب حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه ‏السلام قرار داشت. سپس از عقيده‏ى خويش بازگشت و نيابت ابوجعفر محمّد فرزند عثمان، دومين نايب امام عصر عليه ‏السلام را انكار كرد و مدّعى شد كه وكيل حضرت صاحب‏الزّمان عليه ‏السلام است. آن‏گاه توقيعى از سوى حضرت ولى عصر عليه ‏السلام در لعن او و به بيزارى از وى صادر شد. (بر ستيغ آرمان‏ها، ترجمه‏ى اعيان الشيعه، بخش امام مهدى عليه ‏السلام / ۶۰).

2.محمّدبن‏نصير نُميرى، از اصحاب ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه ‏السلام بود. پس از شهادت آن‏حضرت ادّعاى نيابت از امام زمان عليه ‏السلام را مطرح كرد. خداوند وى را به خاطر قول به الحاد و غلو و اعتقاد به تناسخ رسوا نمود. وى هم‏چنين مدّعى بود كه پيامبر است و علىّ‏بن محمّد عليه ‏السلام او را فرستاده و درباره‏ى او به ربوبيّت قائل بود. (احتجاج ۲ / ۵۵۱) وى علاوه بر اين، به اباحه‏ى محارم و حليّت لواط نيز معتقد بود. (تحفة الأحباب / ۴۷۲)

3.تاريخ كلام و مذاهب اسلامى/ ۷۲.

4.تاريخ عمومى حديث / ۲۸۹.

5.اختيار الرّجال، ش ۱۷۰ـ ۱۷۴.

6.برخى از مورّخان و اهل تحقيق تذكّر داده‏اند كه عبداللّه‏ شخصى يهودى بود كه به اسلام گرويد و از دوستداران حضرت امير عليه ‏السلام شد. امّا همان‏گونه كه او در دوران يهوديّت خود، درباره‏ى «يوشع‏بن نون» عقيده‏ى غلوآميز داشت، پس از گرايش به اسلام نيز در مورد على عليه ‏السلام ، راه غلو و افراط را در پيش گرفت. (مرآة الانوار / ۱۰۵) ابان‏بن عثمان مى‏گويد: از امام صادق عليه ‏السلام شنيدم كه فرمود: خداوند عبداللّه‏ را لعنت كند؛ چرا كه در شأن على عليه ‏السلام ادّعاى ربوبيت نمود، در حالى كه به خدا قسم، على بنده‏اى مطيع و فرمانبردار بود. بدا به حال كسانى كه بر ما دروغ بسته‏اند! اينان در حق ما قائل به امورى هستند كه ما خود به آن عقيده نداريم. از ايشان به پروردگار جهانيان پناه برده و بيزارى مى‏طلبيم. (بحارالانوار ۲۵ / ۲۸۶) در روايتى از امام باقر عليه ‏السلام نقل شده است كه وى پس از آن‏كه ادّعاى نبوّت كرد و معتقد به الوهيّت على عليه ‏السلام شد، امام على عليه ‏السلام وى را خواست و در اين مورد از او پرسيد. عبداللّه‏ در پاسخ چنين گفت: قد كانَ أُلقَيِ فى رُوعى أنّكَ أنت اللّه‏ وَ أنّى نبيٌّ يعنى بر قلب من چنين الهام شده است كه تو خدايى و من پيامبرم! اميرالمؤمنين نيز با سخن تهديدآميز و نفرين‏گونه ثَكَلَتْكَ اُمُّك يعنى مادرت به عزايت بنشيند، از اعتقاد باطل وى تبرّى جست. امّا چون او حاضر به توبه و بازگشت از گفتار غلوآميز و كفرآميز خويش نشد، توسّط حضرت امير عليه ‏السلام به آتش كشيده شد. (همان) «ابوريه» درباره‏ى وى چنين اظهار عقيده مى‏كند: وى آغازگر فتنه‏پراكنى و آشوب‏افكنى در امور دين و سياست بوده است. انجمن سرّى خود را سامان بخشيده و در بصره و كوفه و سپس در كشور مصر، به فعّاليّت مشغول شد و عدّه‏اى را گرد خويش جمع آورد. او معتقد به رجعت و بازگشت رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلمبود. اين تفكّر وى ريشه در يهوديّت داشت كه به نظر آن‏ها، الياس نبى به آسمان‏ها عروج كرده است؛ امّا سرانجام براى اعاده‏ى دين و قانون خدا بازخواهد گشت. (اضواء على السنّة المحمّديّه / ۱۷۷ و ۱۷۸)

صفحه از 65