تا چه حدّ صحّت دارد. رواياتى كه ايشان به آنها استناد كرده به شرح زير است:
المحاسن، أحمدبن محمّدبن خالد البرقى، ج 1، ص 173: (كه در ص 34 بدان استناد شده است):
عن عبدالحميد الواسطيّ، قال: قلت لأبيجعفر عليه السلام : أصلحك اللّه و اللّه لقد تركنا أسواقنا انتظاراً لهذا الأمر حتّى أوشك الرجل منّا يسأل في يديه؛ فقال: يا عبدالحميد، أترى من حبس نفسه على اللّه لا يجعل اللّه له مخرجا؟ بلى، واللّه ليجعلنّ اللّه له مخرجاً؛ رحم اللّه عبداً حبس نفسه علينا؛ رحم اللّه عبداً أحيا أمرنا. قال: فقلت: فإن متّ قبل أن أدرك القائم؟ فقال: القائل منكم: «إن أدركت القائم من آل محمّد نصرته» كالمقارع معه بسيفه، و الشهيد معه له شهادتان.
در اين روايت، به اهمّيّت و ثواب انتظار فرج اشاره شده؛ امّا اشارهاى به قائم بودن امام صادق عليه السلام در اذهان، نشده است. از صدر و ذيل اين روايت چگونه حيرت استخراج مىگردد؟ بايد دانست كه اينگونه نبوده است كه اصحاب ائمّه يكجا تمامى مطالب عقيدتى را از يك كتاب عقيدتى فراگرفته باشند يا اينكه تعداد و اسامى ائمّه از قبل براى آنان مشخّص باشد. بنابراين، چنين پرسشها درباره زمان قيام قائم و مشخّصات او كاملاً طبيعى است. مسئله اصلى هر شيعهاى، شناسايى امام زمان خودش بوده است. لازم نبوده كه ائمّه به همه اعلام كنند كه تعداد ائمّه چند نفر است و اسامى ائمّه بعدى چه خواهد بود. لذا اينكه عدّهاى نمىدانستهاند كه امام باقر و امام صادق قائم نيستند، مسئلهاى غيرعادى نيست. ضمن اينكه افراد پس از شنيدن توضيحات ائمّه قانع مىشدند؛ يعنى اينگونه نبوده كه به آنان اعتراض كنند و به علت عدم قيام آنها به فرقههاى ديگر بپيوندند. بنابراين تعبير سرگشتگى و حيرت تعبير غلطى است.
اكنون روايت ديگرى را بررسى مىكنيم: