يادى از علّامه امينى - صفحه 165

امينى بر بسيارى از عالمانى كه در اين موضوع سترگ، قلم زده‏اند ـ و نام برخى از آنان در مجلّد نخست الغدير، ص 140 ياد شده ـ فائق آمده‏است؛ چرا كه آنچه ايشان نگاشته‏اند، براى تحقّق هدف، رسا نيست و تشنگى جويندگان را شفا نمى‏بخشد؛ هر چند كه شمارى از آنان آنچه را آرزوى خواستنى بوده‏است، بر آورده‏اند؛ ليكن نه به گونه‏اى كه با عصر حاضر سازگار باشد. امّا بى‏گمان، خدا امينى را با عنايت خود، مدد رسانده به گونه‏اى كه وى دامان موضوع را از همه كرانه‏هايش، بر گرفته و از جميع جهات بر آن احاطه يافته و اين معانى والا را در كالبدهايى كه خاصّه و عامّه و قريب و بعيد، گرد آورده‏اند، فرو ريخته تا اينكه در نزد همگان، مايه مفخرت گشته است. از اين رو، خدمتى كه علّامه امينى به اسلام كرده، شايسته نكوداشت و بزرگداشت است.
من نويسنده الغدير را در بيست و اندى سال پيش از اين، پيش از آنكه «مسند امين» را برايش بنگارم و پيش از آنكه وى كتاب «شهداء الفضيلة»اش را ـ كه سرآغار كارهاى سترگش بود ـ منتشر كند، مى‏شناختم. به جانم سوگند كه همين كتاب گواهى است زنده كه ذهن وقّاد و انديشه فروزان و همّت پايدار وى را نشان مى‏دهد. من امينى را جستجوگر و پژوهنده و آكنده از دانش و كوشا و در گردآورى و بحث و ژرفكاوى موضوعات مفيدِ لازم در بناى اسلام، بلند همّت يافته بودم. من او را مردى شناخته بودم كه ذهنش را در دو دانش مهمّ فقه و اصول ـ هر چند كه بنياد هر چيزى و سرچشمه گواراى آن‏اند ـ محدود نكرده‏است. همه اينها را دريافته بودم؛ ليكن چشم آن نداشتم و گمان نمى‏كردم كه اين مرد بزرگ روى سوى اين موضوع عظيم نهد و بر همگنان، چيره شود و بر هر آن كس كه در اين موضوع قلم زده است، فائق آيد. اينك من او را شادباش مى‏گويم و براى وى در همه كارهايش، پيروزى و كاميابى آشكار آروز مى‏كنم.
بارى، جلد نخست كتاب الغدير در سال 1364 در بازارها، انتشار يافت و در پى آن، ديگر مجلّداتش با پوششى زيبا، روان شد و پادشاهان و اميران و دانشمندان و اديبان و فيلسوفان و شاعران بر آن تقريظ نوشتند. من نيز علاقه‏مند شدم تا از كسانى

صفحه از 177