ـ او به عدالت داورى مىكند، كلام او فصل الخطاب است (در هر مورد، حرف آخر را مىزند) و هر امر سخت، نزد او سهل و آسان است.
۵۸ هذا عَلِيٌ وَ الْغَديرُ يَشْهَدُبِأ نَّهُ المَولَى الإمامُ الأوحَدُ
ـ اين است على. غدير گواهى مىدهد كه او سرپرست و پيشواى بىنظير است.
۵۹ قَد اُمِرَ النّبيُ بِالتَّبليغِمُهَدّدا بِوَعْدِهِ الْبَليغِ
ـ پيامبر، مأمور به رساندن امر ولايت گرديد و از سوى خداوند به شدّت تهديد شد (كه اگر آن را نرسانى، رسالتت را به انجام نرساندهاى.)
۶۰ فَامْتَثَلَ النّبِيُ أمْرَ رَبِّهِبِذا اسْتَقَرّ الْماءُ في مَصَبِّهِ
ـ پس پيامبر، امر خداوند را انجام داد تا آب در مجراى صحيح خود جريان يابد.
۶۱ مِنَ الْحُدوجِ قَدْ أقاموا مِنبَرارَقى بِها أمانُ سُكّانِ الثَّرى
ـ از جهاز شتران، منبرى برپا داشتند و امانِ اهل زمين (پيامبر) از آن بالا رفت.
۶۲ يَخطِبُهُم بِخُطْبَةٍ بَليغَهْيَنصَحُهُم فيها بِكُلِّ صيغَهْ
ـ براى مردم خطبهاى رسا ايراد كرد و با هر كلامى كه لازم مىنمود، آنان را نصيحت فرمود.
۶۳ مَدَّ يَدَيْهِ وَ عَليّا رَفَعَهْفَبَلَّغَ الْقَومَ بِما قَدْ سَمِعَهْ
ـ دستهايش را بلند كرد و على را بالا برد و آنچه را از خدا شنيده بود، به مردم رساند.
۶۴ مُذ تَمَّتِ النِّعْمَةُ وَ اهْتَمَّ بهاأشْرَقَتِ الْأرضُ بِنُورِ رَبِّها
ـ از آن هنگام كه نعمت كامل شد و خداوند به تكميل آن اهتمام فرمود، زمين به نور پروردگارش روشن شد.
۶۵ تَبَيَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَيِّ فَلايُعذَرُ مَن فِي غَيِّهِ تَوَغَّلا
ـ راه هدايت از گمراهى آشكار شد و براى كسى كه در گمراهى غوطهور است، عذرى باقى نماند.
۶۶ قال عَلِيٌّ هُوَ مَوْلى مَن أنامَولاهُ، ربّي بَيْنَنا قَدْ قَرَنا
ـ پيامبر فرمود: على مولاى هر كسى است كه من مولاى اويم و خداوند، ما را قرينِ هم قرار داده است.
۶۷ فَبادَرَ القَومُ لَهُ وَ اسْتَسْلَموابِأمْرَةٍ لِلْمُؤمِنينَ سَلَّموا
ـ مردم هجوم آوردند و به او (على) به عنوان اميرالمؤمنين سلام و تهنيت گفتند.
۶۸ عَلى عَلِيٍّ مُظهِرينَ لِلوَفاقلوبُهُم مَمْلوءَةٌ مِنَ الجَفا
ـ بعضى از آنان، در ظاهر به اميرمؤمنان عليه السلام اظهار وفادارى مىكردند، حال آنكه دلهايشان نسبت به او، سرشار از كينه و جفا بود.
۶۹ يُحِبُّهُ النَّبِيُ وَ الرَّبُّ الْعَلِىّْ¨وَ الْمَلأُ الأعْلى وَ ذُوالْقَلبِ الصَّفِىّْ¨
ـ پروردگار بزرگ و پيامبر و ساكنان آسمان و قلبهاى پاك، او را دوست دارند.
۷۰ لايُنْكِرُ الْغَديرَ إلّا جاحِدُمُكابِرٌ مُنافِقٌ مُعانِدُ
ـ واقعهى غدير را جز منكر منافقِ دشمنِ ستيزهجو كسى انكار نمىكند.
۷۱ إنَّ الْغَديرَ أمْرُهُ قَدِ اشْتَهَرْرَواهُ أرْبابُ الْحَديثِ وَ السِّيَرْ
ـ غدير، امرى مشهور است كه دانشمندان حديث و سيره، آن را روايت كردهاند.
۷۲ راجِعْ كِتابا لِلْأمِينيّ كَيْ تَرىإنَّ الْحَديثَ جاوَزَ التَّواتُرا
ـ به كتاب علّامه امينى (الغدير) رجوع كن، تا ببينى كه اين حديث، از حدّ تواتر نيز گذشته است.
۷۳ هذا عَلِيٌّ صاحِبُ اللِّواءِقَدْ خَصَّهُ النَّبِيُ بِالإخاءِ
ـ اين است على، صاحب پرچم ويژه كه پيامبر، او را به برادرى خود اختصاص داد.
۷۴ يَكْفيهِ هذا شَرَفا وَ مَفْخَراأَبَعْدَ هذا شُبْهَةٌ؟ ماذا تَرى؟
ـ اين يك فضيلت، به تنهايى براى شرف و افتخار او كافى است. آيا بعد از اين، شبههاى باقى مىماند؟ نظر شما چيست؟
۷۵ ألَيْسَ يَكْفينا حَديثُ الْمَنْزِلَهْ؟إنَّ عَلِيّا سَيَكُونُ الْأمْرُ لَهْ
ـ آيا حديث منزلت براى ما كافى نيست؛ همان حديثى كه به ما مىفهماند امرِ خلافت، از آنِ على است؟
۷۶ مَقامُهُ مِنَ النَّبِيِ الْمُؤْتَمَنْمَقامُ هارُونَ وَ مُوسى ذِي المِنَنْ
ـ مقام او نسبت به پيامبر امين، مانند مقام هارون نسبت به موسى است.
۷۷ إنَّ عَلِيّا لَمْ يَكُنْ نَبِيّاوَ السِّرُّ فيهِ لَمْ يَكُنْ خَفِيّا
ـ على عليه السلام پيامبر نيست. و راز اين نكته، پنهان نيست.
۷۸ إنَّ النَّبِيَ دينُهُ قَدْ أُكْمِلافَبَعْدَهُ الْبَعْثُ يَكُونُ مُهْمَلا
ـ (نكته اين است كه) دين پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم، اِكمال يافت (كاملترين دين است). پس بعد از آن، بعثت پيامبرى ديگر بيهوده خواهد بود.
۷۹ فَضْلُ عَلِيٍّ فَوْقَ فَضْلِ الْأنبياسِوَى ابْنِ عَمِّهِ إمامِ الْأصفيا
ـ فضيلت على عليه السلام از فضيلت همهى انبيا برتر است، به جز پسرعمويش (پيامبر) كه پيشواى برگزيدگان است.
۸۰ إنَّ حَديثَ الثَّقَلينِ مُشْتَهَرْشاعَ بِهِ فَضلُ عَلِيٍّ وَ ظَهَرْ
ـ حديث ثقلين، مشهور است. به وسيلهى آن، فضيلت على زبانزد همه گرديده و آشكار شده است.
۸۱ فَهْوَ عَديلٌ لِلْكِتابِ الْمُنزَلِوَ كُلُّ مَن تابَعَهُ لَمْ يَضْلِلِ
ـ در اين حديث شريف آمده كه على عليه السلام همسنگ كتاب نازل شدهى الاهى (قرآن) است و هر كه از او پيروى كند، گمراه خواهد بود.
۸۲ فَهَلْ تُرى كانَ الْحَديثُ مُجْمَلاذي فِكْرَةٌ مِنْ عاقِلٍ لَنْ تُقْبَلا
ـ آيا اين حديث شريف، اجمال (و ابهام) دارد؟ اين انديشهاى است كه از هيچ خردمندى پذيرفته نخواهد شد.
۸۳ بَلِ الْحَديثُ واضِحُ الدِّلالَهْبِنَصْبِ أهْلِ الْبَيْتِ وَ الرِّسالَهْ
ـ برعكس بايد گفت: دلالت حديث بر تعيين اهل بيت عليهم السلام براى جانشينى پيامبر از سوى خدا، واضح و آشكار است.
۸۴ خَلائِفُ النّاسِ هُمُ هُداةُإلَى الرَّشادِ وَ التُّقى دُعاةُ
ـ اهل بيت عليهم السلام پيشوايان مردم و هدايتگران به سوى رشد و دعوتگران به سوى پرهيزگارىاند.
۸۵ هُمْ حُجَجُ اللّهِ وَ أرْكانُ الْهُدىقِبْلَةُ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ الْمُقْتَدى
ـ آنان حجّتهاى الاهى و اركان هدايتاند كه قبلهى آمال همهى مؤمناناند و پيروان، به ايشان روى مىآورند.
۸۶ شَبَّهَكَ النَّبِيُ بالسَّفينَهْسَفينَةٌ لِنَوحٍ الْقَديمَهْ
ـ پيامبر صلى الله عليه و آله وسلمتو را به كشتى، آنهم كشتى قديمى نوح شبيه دانست.
۸۷ مُراعِيا حالَ الْعُقولِ الْقاصِرَهْلمْ يُدْرِكُوا ما لا تَراهُ باصِرَهْ
ـ اين تشبيه براى مراعات حال كسانى است كه بام عقلهايشان رفيع نيست و تنها آنچه را به چشم مىبينند، ادراك مىكنند.
۸۸ شُبِّهَ بِالْمِشكاةِ فِي الْقُرآنِنُورُ الْاءلهِ الخالقِ المَنّانِ
ـ آفريدگار منّان نيز (بدينگونه سخن گفته و) نور خود را در قرآن به چراغ تشبيه كرده است.
۸۹ ما قيمَةُ الْفُلْكِ تَجاهَ الْمُرتَضى؟أفْضَلَ مَنْ يَأْتي وَ خَيرِ مَنْ مَضى
ـ اگر تشبيه نبود، كشتى كجا و علىّ مرتضى كجا؟ آن كسى كه از همهى گذشتگان و آيندگان، بهتر و برتر است.
۹۰ هذي تُنَجّيكَ مِنَ المَوتِ وَ ذاأتاكَ مِن نارِ الجَحيمِ مُنْقِذا
ـ اين كشتى، تو را از مرگ مىرهاند، در حالى كه آن يك (على عليه السلام ) تو را از آتش دوزخ نجات مىدهد.
۹۱ تَدورُ دَوْرا أو يدورُ الحَقُّمَدارَهُ حَوْلَكَ لايَنْشَقُّ
ـ (اى على) تو به دور حق مىگردى و حق به دور تو گردش مىكند، به گونهاى كه هرگز از هم جدا نمىشويد.
۹۲ خُصِّصْتَ فِي التَّنزيلِ بِالْوِلايَهْفَسَّرَتِ السُّنَّةُ تِلْكَ الْايَهْ
ـ در آيهى قرآن، به ولايت ويژگى يافتى، بدان سان كه سنّت پيامبر، اين آيه را تفسير كرد و توضيح داد.
۹۳ وَ آيَةُ التَّطْهيرِ فيكُمْ نَزَلَتْوَ سُنَّةُ الْهادي بِكُمْ قَدْ نَطَقَتْ
ـ آيهى تطهير دربارهى شما (اهلبيت) نازل شده و سنّت هدايتگر نبوى به وسيلهى شما گويا و روشن شده است.
۹۴ دِلالَةُ التَّذْكير «عَنكُمْ» حَقَّقَتْشِراكَةُ الْغَيْرِ لَكُمْ قَدْ أَخْفَقَتْ
ـ ضمير مذكّر در واژهى «عنكم» به خوبى نشان مىدهد كه شركت ديگران (زنان پيامبر) در اين امر، ممكن نيست.
۹۵ قالَ النَّبِيُ أنَا نُورٌ وَ عَلييَنْزِلُ فِي الجَنَّةِ جَنْبَ مَنْزِلي
ـ پيامبر صلى الله عليه و آله وسلمفرمود: منم نور. و على در بهشت، در كنار منزل من منزل مىگزيند.
۹۶ أقْدَمُكُم سِلْما وَ إسلاما أتىوَ فيهِ قَدْ جاءَ حَديثُ لافَتى
ـ على عليه السلام از همهى شما در تسليم و اسلام، جلوتر است و دربارهى او حديث «لافتى» آمده است.
۹۷ أ لَيْسَ يَكفْي آيَةُ الْمـُباهلَهْ؟أنَّ عَليَّا نَفْسُ طهَ الْفاضِلَهْ
ـ آيا آيهى شريفهى مباهله (براى فضيلت على عليه السلام ) كفايت نمىكند؟ حال آنكه على را نفسِ با فضيلت طه (پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم) مىشناساند.
۹۸ قَدْ برَزَ الْايمانُ كُلُّهُ إلَى الْ......كُفْرِ جَميعا قالَهُ هادِي المِلَلْ
ـ هادى امّتها (پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم) فرمود: تمام ايمان (على) در برابر تمام كفر (عمروبن عبدود) قدّ برافراشته بود.
۹۹ وَ مُذْ أتَى الْوَحْيُ مِنَ المَوْلَى العَلِىّْبِسَدِّ أبْوابِ سِوى بابِ عَلِيّْ
ـ از آن زمان كه وحى از سوى خداوند بلندمرتبه آمد كه همهى درها (ى مسجد) به جز درِ خانهى على را ببنديد؛
۱۰۰ وَ سُدَّتِ الْأبْوابُ إلّا بابُهُفَأظْهَرَ السُّخْطَ لِذا أصحابُهُ
ـ تمام درها به جز درِ خانهى او بسته شد. به همين جهت، بعضى از اصحاب پيامبر، خشم خود را آشكارا نشان دادند.
۱۰۱ قامَ النَّبِيُ خاطِبا وَ مُعْلِما:ما كانَ أمري، إنَّهُ أمْرُ السَّما
ـ پيامبر برخاست و خطبهاى ايراد فرمود و اعلام كرد: اين امر، از سوى من نيست، بلكه فرمانى آسمانى است.
۱۰۲ كَمْ مَرَّةً قالَ النَّبِيُ مُعْلِنامِنّي عَلِيٌّ وَ اعْلَمُوا مِنْهُ أنا
ـ پيامبر بارها آشكارا فرمود: بدانيد كه على از من است و من از اويم.
۱۰۳ هذا عَلِيٌّ هُوَ مِنّي وَ أنامِنْهُ فَلا فَصلٌ يَكونُ بَيْنَنا
ـ اين على از من است و من از اويم و جدايى بين ما نيست.
۱۰۴ مَدِيْنَةٌ أ نَا وَ بابُها عَلِىّْ¨مَدِينَةٌ الْعِلْمِ وَ نُورُها جَلِىّْ¨
ـ منم شهر علم، شهر دانش كه نور آن آشكار است و على دروازهى آن شهر است.
۱۰۵ وَ فَضْلُكَ السّامي بِذا قَدْ عُرِفاوَ كُلُّ مَنْ آذاكَ آذَى الْمُصْطَفى
ـ (اى على) فضيلت والاى تو، به وسيلهى اين حديث شناخته شده است. نيز به وسيلهى اين حديث كه هر كه تو را بيازارد، پيامبر را آزرده است.
۱۰۶ وَ زَوَّجَ النُّورَ مِنَ النُّورِ النَّبِيّْوَ زُوِّجا قَبْلاً مِنَ اللّهِ العَلِىْ
ـ پيامبر، نور را با نور تزويج كرد (على را با فاطمه). البتّه پيش از آن، خداى بلندمرتبه، آنها را به