ـ فرصت نيست تا هرچه را دربارهى او (على عليه السلام )خدايش فرموده و فضيلتش را آشكار ساخته، بيان كنيم؛
۱۳۴ إلّا قَليلاً مِنْ قَليلٍ يَظْهَرُبِفَضلِ مَنْ يُظْهِرُهُ أوْ يَسْتُرُ
ـ بجز بخش بسيار بسيار اندك، آنهم به عنايتِ خداوندى كه آن فضايل را آشكار يا نهان كرده است.
۱۳۵ وَ كُلُّ مَنْ يَطْلُبُ أنْ يَسْتَوْعِباكَغامِسٍ فِى الْماءِ يَبْغي لَهَبا
ـ هر كه بخواهد به همهى آن فضايل دست يابد، مانند كسى است كه در آب غرق است و آتش را مىجويد.
۱۳۶ اِجْتَمَعَ الْعَدُوُّ وَ الصَّديقُ لَهْأنْ يَسْكُتُوا وَ يَكتُموا فضيلَتَهْ
ـ دشمن و دوست همداستان شدند: دشمن فضايلش را كتمان كرد و دوست از بيان فضايلش ساكت ماند.
۱۳۷ هذا لِخَوفٍ غالِبٍ قَدْ أضْمَراذاكَ لِحَقدٍ بالغٍ قَدْ أنْكَرَا
ـ اين يك (دوست)، از ترسى فراگير، فضايلش را پنهان داشت و آن يك (دشمن)، از كينهى فراوان، آن را انكار كرد.
۱۳۸ الحالُ هذي وَ الْفَضاءُ مُمتَليبِذِكْرِ ما فيهِ مِنَ الفَضلِ الجَلِي
ـ با اينهمه، باز هم تمام افقها از ذكر فضايل آشكار او سرشار است.
۱۳۹ فَيا تُرى لَو لَمْ يَكُنْ مَحذورُلِأيِّ حَدٍّ كانَ شَعَّ النُّورُ؟
ـ حال كه با وجود محذور و مانع، چنين است، اگر محذورى وجود نداشت، شعاع نور فضايل او تا چه حدّ بود؟
۱۴۰ قالَ أُناسٌ ماتَ هادِي الْأمَّهْمِنْ دُونِ ما يُوصِي وَ لَمْ يُهِمَّهْ
ـ گروهى گفتند: هادى امّت از دنيا رفت، بدون آنكه (دربارهى جانشينى) وصيّت كند و اهمّيتى بدهد.
۱۴۱ وَ ذاكَ قَوْلٌ فارِغٌ لايُشتَرىكيفَ وَ فيهِ النَّقلُ قَدْ تَواتَرا
ـ اين كلامى است بىمحتوا كه هيچ خريدارى ندارد؛ چرا كه روايات دربارهى جانشينى او به حدّ تواتر رسيده است.
۱۴۲ فَهَلْ تُرى دينَ النَّبِيِ أُكْمِلاوَ الشّارِعَ الخَبيرَ عَنها أغفَلا؟
ـ آيا مىپندارى دين پيامبر، كمال يافته است، امّا شارع آگاه، از امر (جانشينى) غافل بوده است؟
۱۴۳ وَ إنَّ فيها صالِحَ الْاُمَّةِ بَلْحِفظَهُمُ مِنْ كُلِّ شَيْنٍ وَ زَلَلْ
ـ با آنكه در ميان اين امّت، صالحِ امّت وجود دارد كه دين را از هر عيبى و لغزشى حفظ مىكند.
۱۴۴ هَلِ النَّبِيُ مِثلَ هذا تَرَكالِيَنْصِبَ الشَّيطانُ فيهِمْ شَرَكا؟
ـ آيا پيامبر، چنين امر مهمّى را ترك مىكند تا شيطان در دين خدا، از سوى خود دام نهد؟
۱۴۵ مُذْ رَفَضَ القَومُ مَقالاتِ النَّبِيّْقَدِ انْتَهَى الْأمرُ إلَى الرِّجْسِ الشَّقِيّْ
ـ وقتى كه مردم سخنان پيامبر را ترك كردند، حكومت به پليد شقى رسيد.
۱۴۶ مِثلِ يَزيدٍ وَ الطُّغاةِ بَعْدَهُقَدْ فَتَحُوا الْبابَ الَّذي قَدْ سَدَّهُ
ـ حاكمانى چون يزيد و طاغوتهاى پس از وى، درى را گشودند كه (پيامبر به زحمت فراوان) آن را بسته بود.
۱۴۷ ذلِكَ بابٌ لِلْعُصاةِ يُفْتَحُفيهِ الَمجالُ لِلطُّغاةِ يُفْسَحُ
ـ درى كه به روى عصيانگران گشوده مىشود و در آن، طاغوتها مجال (فعّاليت و حيات) مىيابند.
۱۴۸ قَدْ أفْسَدُوا فِي الْأرْضِ ما أمْكَنَهُمْوَ الحَرْثَ وَ النَّسلَ أبادُوا، وَيْلَهُمْ
ـ واى بر آن طاغوتها كه ـ تا جايى كه توانستندـ در زمين فساد كردند و پاكىِ كشت و زرع و نژاد را از بين بردند.
۱۴۹ وَ ارْتَكَبُوا الْجَرائِمَ العَظيمَهْوَ هَتَّكُوا الأعراضَ ذاتَ القيمَهْ