ارجوزه در فضايل اميرالمؤمنين عليه ‏السلام - صفحه 179

ـ فرصت نيست تا هرچه را درباره‏ى او (على عليه ‏السلام )خدايش فرموده و فضيلتش را آشكار ساخته، بيان كنيم؛



۱۳۴ إلّا قَليلاً مِنْ قَليلٍ يَظْهَرُبِفَضلِ مَنْ يُظْهِرُهُ أوْ يَسْتُرُ

ـ بجز بخش بسيار بسيار اندك، آن‏هم به عنايتِ خداوندى كه آن فضايل را آشكار يا نهان كرده است.



۱۳۵ وَ كُلُّ مَنْ يَطْلُبُ أنْ يَسْتَوْعِباكَغامِسٍ فِى الْماءِ يَبْغي لَهَبا

ـ هر كه بخواهد به همه‏ى آن فضايل دست يابد، مانند كسى است كه در آب غرق است و آتش را مى‏جويد.



۱۳۶ اِجْتَمَعَ الْعَدُوُّ وَ الصَّديقُ لَهْأنْ يَسْكُتُوا وَ يَكتُموا فضيلَتَهْ

ـ دشمن و دوست همداستان شدند: دشمن فضايلش را كتمان كرد و دوست از بيان فضايلش ساكت ماند.



۱۳۷ هذا لِخَوفٍ غالِبٍ قَدْ أضْمَراذاكَ لِحَقدٍ بالغٍ قَدْ أنْكَرَا

ـ اين يك (دوست)، از ترسى فراگير، فضايلش را پنهان داشت و آن يك (دشمن)، از كينه‏ى فراوان، آن را انكار كرد.



۱۳۸ الحالُ هذي وَ الْفَضاءُ مُمتَليبِذِكْرِ ما فيهِ مِنَ الفَضلِ الجَلِي

ـ با اين‏همه، باز هم تمام افق‏ها از ذكر فضايل آشكار او سرشار است.



۱۳۹ فَيا تُرى لَو لَمْ يَكُنْ مَحذورُلِأيِّ حَدٍّ كانَ شَعَّ النُّورُ؟

ـ حال كه با وجود محذور و مانع، چنين است، اگر محذورى وجود نداشت، شعاع نور فضايل او تا چه حدّ بود؟



۱۴۰ قالَ أُناسٌ ماتَ هادِي الْأمَّهْمِنْ دُونِ ما يُوصِي وَ لَمْ يُهِمَّهْ

ـ گروهى گفتند: هادى امّت از دنيا رفت، بدون آن‏كه (درباره‏ى جانشينى) وصيّت كند و اهمّيتى بدهد.

۱۴۱ وَ ذاكَ قَوْلٌ فارِغٌ لايُشتَرىكيفَ وَ فيهِ النَّقلُ قَدْ تَواتَرا

ـ اين كلامى است بى‏محتوا كه هيچ خريدارى ندارد؛ چرا كه روايات درباره‏ى جانشينى او به حدّ تواتر رسيده است.



۱۴۲ فَهَلْ تُرى دينَ النَّبِيِ أُكْمِلاوَ الشّارِعَ الخَبيرَ عَنها أغفَلا؟

ـ آيا مى‏پندارى دين پيامبر، كمال يافته است، امّا شارع آگاه، از امر (جانشينى) غافل بوده است؟



۱۴۳ وَ إنَّ فيها صالِحَ الْاُمَّةِ بَلْحِفظَهُمُ مِنْ كُلِّ شَيْنٍ وَ زَلَلْ

ـ با آن‏كه در ميان اين امّت، صالحِ امّت وجود دارد كه دين را از هر عيبى و لغزشى حفظ مى‏كند.



۱۴۴ هَلِ النَّبِيُ مِثلَ هذا تَرَكالِيَنْصِبَ الشَّيطانُ فيهِمْ شَرَكا؟

ـ آيا پيامبر، چنين امر مهمّى را ترك مى‏كند تا شيطان در دين خدا، از سوى خود دام نهد؟



۱۴۵ مُذْ رَفَضَ القَومُ مَقالاتِ النَّبِيّْقَدِ انْتَهَى الْأمرُ إلَى الرِّجْسِ الشَّقِيّْ

ـ وقتى كه مردم سخنان پيامبر را ترك كردند، حكومت به پليد شقى رسيد.



۱۴۶ مِثلِ يَزيدٍ وَ الطُّغاةِ بَعْدَهُقَدْ فَتَحُوا الْبابَ الَّذي قَدْ سَدَّهُ

ـ حاكمانى چون يزيد و طاغوت‏هاى پس از وى، درى را گشودند كه (پيامبر به زحمت فراوان) آن را بسته بود.



۱۴۷ ذلِكَ بابٌ لِلْعُصاةِ يُفْتَحُفيهِ الَمجالُ لِلطُّغاةِ يُفْسَحُ

ـ درى كه به روى عصيانگران گشوده مى‏شود و در آن، طاغوت‏ها مجال (فعّاليت و حيات) مى‏يابند.



۱۴۸ قَدْ أفْسَدُوا فِي الْأرْضِ ما أمْكَنَهُمْوَ الحَرْثَ وَ النَّسلَ أبادُوا، وَيْلَهُمْ

ـ واى بر آن طاغوت‏ها كه ـ تا جايى كه توانستندـ در زمين فساد كردند و پاكىِ كشت و زرع و نژاد را از بين بردند.



۱۴۹ وَ ارْتَكَبُوا الْجَرائِمَ العَظيمَهْوَ هَتَّكُوا الأعراضَ ذاتَ القيمَهْ

صفحه از 172