علامه محمدرضا حکیمی یکی از عالمان سنتگرای عصر حاضر است. حکیمی متفکریست که اندیشهاش دارای ساحات مختلفی است اما اکنون و در این مجال به نحوه مواجهه او با سنت میپردازیم؛ چه اینکه میتوان مهمترین اثر حکیمی را دایرهالمعارف «الحیات» که مجموعهای از آیات و روایات است، تلقی کرد.
قرآن و سنت بهمثابه مهمترین منابع فهم دین شناخته میشوند. آموزههایی که در قرآن و سنت بازتابیافتهاند را میتوان در دو دسته صورتبندی کرد: دسته نخست، آموزههای فراعصری هستند که ناظر به نیازهای انسان بما هو انساناند. تا زمانی که انسان وجود دارد، این آموزهها هم کارگشا هستند. دسته دوم، آموزههایی هستند که در گفتوگو با مخاطبین عصر نزول قرآن و صدور روایات معصومین(ع) شکل گرفتهاند و مهمترین عنصر در ساختیافتن این آموزهها، فرهنگ است. کاربست این آموزهها در گِرو فهم آنها است و رسول خدا(ص) و ائمه(ع) بهترین مفسران قرآن محسوب میشوند. شأن تبیینی رسول خدا(ص) در قرآن هم مورد توجه قرار گرفته است. برای نمونه در آیه:«وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»(النحل/۴۴) از چنین شأنی سخن رفته است.
چرا حکیمی و پروژه او اهمیت دارد؟ درسهای این پروژه فکری برای دیگر عالمان چیست؟ و پروژه حکیمی با چه اشکالاتی مواجه است و چطور باید در تکمیل آن کوشید؟
تا زمانی که رسول خدا(ص) و معصومین(ع) در میان مردم هستند، ابهامی در فهم آموزههای دینی به وجود نخواهد آمد؛ چراکه مردم به مفسران اصلی این آموزهها دسترسی دارند. مهمترین تفاوت مردم عصر پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) نیز در دسترسی به ایشان است. اما به میزانی که از عصر آنها فاصله میگیریم، صرفاً با یکسری متون برجایمانده مواجه خواهیم بود. بخشهایی از این آموزهها که ناظر به نیازهای فطری انساناند و به مسائلی نظیر اخلاق و تقوا توصیه میکنند برای همگان قابل فهم هستند اما مسئله اساسی به بخش دوم آموزههای دینی مربوط میشود؛ یعنی بخشی که ناظر به عنصر فرهنگ شکل گرفتهاند. اینک برای مردم پس از عصر رسول خدا(ص) و ائمه(ع)، آموزههای ثابتی بهجا مانده، حال آنکه شرایط زمان و مکان با تغییراتی مواجه شده است و از دیگر سو دسترسی به معصوم(ع) هم میسر نیست.
در اینجا نقش عالمان دین پُررنگ میشود. عالمانی که باید بتوانند از آموزههای ثابت برای اقتضائاتی که روزبهروز تغییر میکند اصولی را سامان دهند. چنین کوششی نیازمند مواجهه دقیق و روشمند با سنت است. عالمانی میتوانند بهدرستی سنت را بازخوانی کنند که نیازهای عصر خود را بهخوبی درک کرده باشند؛ والا بهجای اینکه سنت را بهروزرسانی کنند و نیازهای روز مردم را در این بازخوانی مورد توجه قرار دهند، اکنون را به گذشته میبرند و فهمی سلفی و ناصواب از اسلام ارائه میکنند.
محمدرضا حکیمی یکی از عالمان سنتگرای عصر حاضر است. حکیمی بهمثابه متفکری است که اندیشهاش دارای ساحات مختلفی است اما اکنون و در این مجال به نحوه مواجهه او با سنت میپردازیم؛ چهاینکه میتوان مهمترین اثر حکیمی را دایرهالمعارف «الحیات» که مجموعهای از آیات و روایات است، تلقی کرد.
غوطهور شدن در آیات و روایات برای پاسخ گفتن به نیازهای انسان پستمدرن، بازخوانی سنت تلقی میشود و اکنون و در مورد حکیمی و پروژه فکریاش میتوان پرسشهای اساسیای را مطرح کرد. از جمله اینکه: چرا حکیمی و پروژه او اهمیت دارد؟ درسهای این پروژه فکری برای دیگر عالمان چیست؟ و پروژه حکیمی با چه اشکالاتی مواجه است و چطور باید در تکمیل آن کوشید؟
دلیل اهمیت اندیشه حکیمی
براساس توضیحاتی که در درآمد این نوشتار به رشته تحریر درآمد، میتوان به خوبی به اهمیت حکیمی پی بُرد. اکنون نه یک دهه یا یک صده، بلکه حدود چهارده صده از دوران نزول قرآن و عصر زندگی ائمه(ع) فاصله گرفتهایم. نکته مهم دیگر تغییراتی است که در زیستجهان ما به وجود آمده است. پُر بیراه نیست اگر عالم را به دوران پیشامدرن و پسامدرن تقسیم کنیم. فاصلهگرفتن از عصر رسول خدا(ص) و ائمه(ع) به خودی خود میتواند مشکلاتی در فهم آموزههای دینی به وجود آورد. حال اگر اقتضائات زندگی مدرن را هم در نظر بگیریم، اهمیت مسئله؛ یعنی نحوه مواجهه صحیح با سنت و فهم آن، دوچندان میشود.
چنین روزگاری نیازمند عالمی است که بتواند بهخوبی نیازها را ببیند. آنگاه به سنت نظر افکند و در نهایت برای انسان پستمدرن، نسخهای صحیح ارائه کند. محمدرضا حکیمی دقیقاً در چنین نقطهای ایستاد. بهباور حکیمی مهمترین مسئلهای که باید در کانون توجهات قرار گیرد، عدالت است. بهنظر میرسد طرح چنین ایدهای از سوی حکیمی در نسبت با زمان و مکانی باشد که او در آن تنفس کرده است. توضیح اینکه؛ چهبسا اگر حکیمی در ایرانی متولد میشد که در آن عدالت تحقق یافته بود، تا این حد روی چنین مفهومی تأکید نمیکرد. از اینرو میتوان چنین ادعایی را تقویت کرد که پروژه عدالتخواهی حکیمی و تأکید او بر عدالت، برگرفته از نیازهای روز جامعه بوده است.
حکیمی در «الحیات» همواره از طاغوت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی سخن گفته است. بهباور حکیمی حتی اگر طاغوت سیاسی هم وجود نداشته باشد، همچنان مشکلات به قوت خود باقی است و باید در راستای زدودن طاغوت اقتصادی بیشترین کوشش را انجام داد. در عصر حاضر نیز با چنین رویهای مواجه بودهایم. پیروزی انقلاب اسلامی ایران به معنای نابودی طاغوت سیاسی بود اما حکیمی معتقد بود که همچنان طاغوت اقتصادی از بین نرفته است. چنین نقصی موجب میشود تا حکیمی به جای اینکه دیگر آموزههای دینی را مورد تأکید قرار دهد، بر مسئله اقتصاد و عدالت تأکید میکند؛ تأکیدی که از این اندیشمند، یک عدالتخواه و عدالتجو میسازد. حال آنکه شئون اجتماعی اسلام، هرگز در عدالت منحصر نمیشود و چهبسا بتوان در ساحات اجتماعی، مسائل دیگری را به عنوان مسئله محوری تلقی کرد.
درسهایی که حکیمی داد
بزرگترین درسی که از پروژه فکری حکیمی بهدست میآید، اهمیت توجه به نیازهای روز جامعه است. اگر عالمان هر عصر و زمانی، با نظر به نیازهای جامعه خویش، آموزههای اجتماعی اسلام را مورد توجه قرار دهند، بازخوانی آنها از سنت هم به درستی انجام میشود، ممکن است جامعه اسلامی با تمام مسائلی که جامعه رسول خدا(ص) و ائمه(ع) با آنها مواجه بوده، روبهرو نشود و شرایط بهنحوی باشد که در هر زمان، پارهای از آموزههای اجتماعی اسلام نیازمند توجه بیشتر باشد. چنانکه در عصر حاضر، حکیمی عدالت را حلقه گمشده برای سعادتمندی انسان میداند و اگر چنین هدفی محقق شود، آنگاه میتوان به مشکلات دیگر جامعه نظر افکند و راهحل را در سنت جستوجو کرد.
درس دیگر حکیمی برای جامعه ما، پردهبرداری از کارآمدی سنت است. با فاصله گرفتن از عصر قرآن و روایات، برخی چنین میپندارند که باید سنت را محدود به زمانی خاص کرد و نمیتوان پاسخهای جامعه امروز را در آن بازجست. باری حکیمی به همگان نشان میدهد که قرآن و سنت همواره کارآمد هستند اما شرط آن، مواجهه صحیح یا به تعبیر بهتر بازخوانی صحیح است.
بایدهایی برای تکمیل پروژه فکری حکیمی
هرچند التفات حکیمی به سنت، آن هم براساس نیازهای روز بر کسی پوشیده نیست، اما باید توجه داشت که صِرف التفات به سنت آن هم با نظر افکندن به جامعه کافی نیست. بازخوانی صحیح سنت دستکم نیازمند دو مؤلفه محوری یعنی روشمندی و ارائه راهکار است. برای یک پژوهش علمی میتوان ویژگیهای مختلفی را برشمرد. یکی از مهمترین مؤلفهها عبارت از روش است. این مقوله به خصوص در مواجهه با روایات خودنمایی میکند. حکیمی در «الحیات» توضیح چندانی در باب روش خود ارائه نکرده که به کدام دلیل یا دلایل روایات تلقی به قبول میشوند؟ همچنین در زمینه روشمندی میتوان پرسشهای دیگری را مطرح کرد. از جمله اینکه: آیا صرف نقل روایات در منابع متقدم و متأخر دلیلی بر انتساب آنها به معصوم(ع) در نظر گرفته شده است؟ ملاک در بررسی سندی و دلالی روایات چیست؟ به چه دلیل روایات ضعیفالسند هم تلقی به قبول شدهاند؟ «الحیات» را تا چه میزان میتوان دایرهالمعارف جامعی محسوب کرد؟ آیا روششناسی مؤلف بهگونهای بوده که تمام روایات را ببیند و گزارش کند یا شاهد مواجهه گزینششده با روایات هستیم؟
یکی دیگر از نکاتی که انتظار میرفت در «الحیات» مورد توجه بیشتری قرار گیرد، ارائه راهکار برای عملیشدن این روایات، به خصوص روایات اقتصادی است. امروزه در دنیا شاهد پدیدآمدن مکاتب اقتصادی مختلفی هستیم. از دیگرسو در آیات و روایات نیز توصیههایی در راستای دستیابی به عدالت منعکس شده و اهمیت رسیدن جامعه به عدالت بازتاب یافته است. در اینجا لازم است تا ضمن بررسی مکاتب اقتصادی مختلف، نظام اقتصادی اسلام و راههای رسیدن به آن محل بحث گذاشته شود تا این دغدغه صرفاً در ساحت نظر باقی نماند.
پیشنهادی برای تکمیل پروژه حکیمی
اهمیت کار حکیمی در بازخوانی سنت بر کسی پوشیده نیست اما چنانکه گذشت، این بازخوانی با ابهاماتی در ناحیه روششناسی و پارهای دیگر از مسائل مواجه است. با این حال حتی اگر نقدی به «الحیات» وارد باشد، نمیتوان از کنار چنین مجموعهای بهسادگی عبور کرد و ارزش آن را تقلیل داد. بهنظر میرسد، تلاشهای حکیمی را باید گامی نخست در راستای چنین بازخوانیای از سنت تلقی کرد. اکنون میراث حکیمی در اختیار حوزههای علمیه و دانشگاهها قرار دارد و آنها میتوانند با مطالعهای روشمند و افزودن دیگر روایات که مغفول واقعشده، بر غنای این اثر وزین بیفزایند. چنین کوششی هم میتواند روایات منعکسشده در «الحیات» را پالایش کند و هم از دیگرسو میتواند منجر به دست یافتن به نظریهای شود که از آن، نظام اقتصادی اسلام استخراج شود. در گام نهایی هم میتوان امید داشت که برای عملیکردن این آموزهها راهکارهایی ارائه شود.
مرتضی اوحدی