119
داستان پيامبران (حضرت موسي و نوح)

هركجا ماهى مى رفت همچون سنگ خشك مى شد».
نيز عبداللّه بن عباس چنين روايت كرده است: «رسول ـ صلوات اللّه عليه ـ گفت: چون به صخره رسيدند، سر بر آن نهادند و آراميدند. ماهى در سبد بجنبيد. موسى خفته بود و جوان بيدار بود. ديد ماهى شور بريان از سبد بيرون جهيد و به دريا رفت، آن مقدار كه در آب مى رفت راهى در آب آشكار مى شد. وقتى موسى از خواب بيدار شد. جوان فراموش كرد به موسى خبر دهد. برخاستند و رفتند. آن روز و آن شب راه رفتند. روز ديگر هنگام چاشتگاه موسى عليه السلام خسته بود و گرسنه، گفت: آتنا غدائنا؛ چاشت ما را بياور. با سخن موسى جوان به ياد ماهى و رفتن او در دريا افتاد».
نيز گفته اند: خداوند ماهى را زنده كرد. ماهى از سفره بيرون جهيد و به دريا رفت. هرجا او در آب مى رفت آب آنجا يخ مى بست تا آنكه راهى از يخ بر آب آشكار شد. موسى از آن راه رفت و به خضر رسيد».
كلبى گفته است: يوشع بن نون وضو مى گرفت. چشمه اى بود كه آن را «عين الحياة» مى خواندند و آب آن چشمه بر هر جا نور مرده مى رسيد، جانور زنده مى شد و قطره اى آب از دست يوشع بر ماهى چكيد. ماهى زنده شد و در آب جهيد. راهى خشك در زير آب پيدا شد. نيز گفته اند: ماهى بسيار شور بود. اندكى از آن خوردند و موسى خوابيد. يوشع ماهى را برد كه در آب بشويد، شايد شورى آن كمتر شود. در چشمه حيوان ماهى را شست، چون آب به ماهى رسيد، زنده شد و از دست يوشع به درون آب جهيد و راهى در آب پيش آورد.


داستان پيامبران (حضرت موسي و نوح)
118

كنار دريا رسى ماهى بگير و به همراه خود بده. هرجا كه او ماهى را فراموش كند آنجا جايگاه خضر است. او را آنجا بايد بجويى». بدين ترتيب فراموش كردن ماهى، به منزله نشانه اى براى موسى نهاده شد.
بر پايه روايتى ديگر، آمده است: «موسى عليه السلام از خدا پرسيد: چه كسى را دوست تر دارى؟ گفت: آن كه مرا ياد كند و فراموش نكند . گفت: خدايا از بندگان تو چه كسى قاضى تر است؟ گفت: آن كه به حق حكم كند و از نفس پيروى نكند . پرسيد: خدايا كدام بنده از بندگان تو عالم تر است؟ . گفت: آن كه علم مردم را با علم خود گرد كند . پرسيد: اگر در بندگان تو كسى از من عالم تر هست مرا به او راه نما . گفت: آرى در بندگان من بنده اى است كه او را خضر گويند. او از تو عالم تر است . پرسيد: خدايا او را كجا يابم؟ گفت: بر ساحل دريا، نزديك صخره. نشانه و راهنماى تو ماهى است؛ آن ماهيى كه زنده شود، و در دريا راهى نشان دهد. بايد به دنبال ماهى بروى تا به خضر رسى .
موسى عليه السلام با جوانى بار سفر بست، از جمله توشه اى كه برگرفت ماهى شور بود. چون به «مجمع البحرين» ۱ رسيدند، موسى و همراهش وى ماهى خويش را فراموش كردند. موسى عليه السلامبر آن راه رفت تا به خضر رسيد.
عبداللّه بن عباس گفته است: «آب شكافته شد و ماهى به گل رسيد و بر روى گِل رفت. اثر رفتن ماهى بر گل آشكار شد و موسى در پى آن رفت.

1.درياى فارس و روم در شرق مديترانه.

  • نام منبع :
    داستان پيامبران (حضرت موسي و نوح)
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 118412
صفحه از 148
پرینت  ارسال به