25
داستان پيامبران (حضرت موسي و نوح)

در خبر آمده است كه در جستجو براى يافتن موسى نود هزار كودك كشته شد. عبداللّه بن عباس نيز گفته است: «چون بنى اسرائيل در مصر بسيار شدند بر مردمان ظلم و تكبر كردند، آشكارا و بى پرده به گناه و معصيت پرداختند و برگزيدگان آنان از امر به معروف و نهى از منكر دست كشيدند. بدين روى خداوند قبطيان را بر آنان گمارد. قبطيان، بنى اسرائيل را به اسارت گرفتند و به كارهاى بى اجر و مزد واداشتند. اوضاع چنين بود تا آن گاه كه خداوند با فرستادن موسى آنان را برهانيد.»
چنان كه گفته آمد هنگامى كه آثار حمل بر مادر موسى آشكار شد، به فرعون خبر دادند كه زن عمران آبستن است. او گروهى از زنان را فرستاد تا حقيقت را دريابند. آنان رفتند و جستجو كردند، ليكن هيچ اثرى از حمل نديدند، از آن رو كه هرگاه دست بر شكم مادر موسى مى نهادند، كودك به پشت وى مى رفت و مى چسبيد، آن چنان كه اثر وى معلوم نمى شد. بازگشتند و به فرعون گفتند: «هيچ اثرى نيست و اين سخن بر حقيقت نيست.»
از جمله قابلگانى كه آنان را براى وضع حمل گماشته بودند، قابله اى بود كه با مادر موسى دوستى داشت. آن گاه كه وقت وضع حمل نزديك شد و درد زادن مادر موسى را گرفت، وى كسى فرستاد و اين قابله را حاضر كرد. به قابله گفت: «بدان كه چنين وضعى پيش آمده است. دوستى و الفت ما بايد به هنگامى كه ممكن باشد براى من سودى رساند، اينك مرا بر اين وضع يارى ده و اين سخن پوشيده دار.» قابله گفت: «همچنين كنم» و با خود انديشيد: «اگر مولود پسر باشد، فرعون را آگاه سازم.» چون موسى به دنيا آمد، نورى از


داستان پيامبران (حضرت موسي و نوح)
24

از خانه گريخت. خواهر وى، خاله موسى، به خانه آمد. از اين حال بى خبر بود. آتشى افروخت و در تنور نهاد تا نان بپزد. آتش تنور در هوا شعله مى كشيد. فرعونيان به خانه آمدند و همه جا را زير و زبر كردند، هيچ نيافتند. به سر تنور نزديك شدند. از آن رو كه آتشى عظيم در آن شعله مى كشيد ديگر حتى گمان نكردند كودك در تنور باشد. مادر موسى را يافتند و هيچ نديدند. بازگشتند و به فرعون خبر دادند. پس از رفتن آنان مادرِ موسى از خواهرِ خود پرسيد: «كودك را چه كردى؟» گفت: «من كودك را نديدم.» گفت: «كودك در تنور بود. همانا در تنور آتش نهادى و كودك را سوزاندى؟» و به زارى پرداخت. آن گاه به سر تنور نزديك شد و به درون آن نگاه كرد. موسى عليه السلام در ميان تنور نشسته بود و آتش گرد او زبانه مى كشيد و به وى گزندى نمى رساند. مادر موسى شادمان گشت و دريافت خداوند در اين كار سرّى پنهان كرده است. كودك را برگرفت.
محدّثان نقل كرده اند كه: فرعون در خواب ديد آتشى از بيت المقدس پديدار گشت و اطراف مصر را گرفت، آن گاه قبطيان و خانه هاى آنان را سوزاند، ليكن به بنى اسرائيل گزندى نرساند. علماى قوم خود را طلبيد و تعبير اين خواب را از آنان پرسيد. تعبيرگرانِ خواب به فرعون گفتند: «در مصر كودكى به دنيا آيد كه تو و قوم تو به دست وى نابود گرديد و اين زمان آغاز ولادت اوست.» فرعون دستور داد گروهى را بر زنان آبستن بنى اسرائيل بگمارند تا هر كودكى كه به دنيا آمد، پسران را بكشند و دختران را باقى گذارند.

  • نام منبع :
    داستان پيامبران (حضرت موسي و نوح)
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 128589
صفحه از 148
پرینت  ارسال به