ورود موسى به شهر مدين و قبول دامادى شعيب
موسى عليه السلام بى زاد و توشه، بى مركب، بى رفيق و بى راهنما از شهر بيرون رفت، در حالى كه تنها نعلينى بر پا داشت. برخى نيز گفته اند كه پابرهنه بود. از مصر تا مدين هشت روز راه است، همان فاصله اى كه ميان بصره و كوفه است. موسى راه را نمى شناخت. هنگامى كه از خداوند هدايت خواست، فرشته اى را بر اسبى نشسته و نيزه اى در دست به جانب موسى فرستاد. فرشته از موسى پرسيد: «اى موسى، كجا مى روى؟» گفت: «به مدين مى روم.» پرسيد: «راه را مى شناسى؟» گفت: «نه». گفت: «برو كه من همراه و راهنماى تو هستم.» موسى عليه السلام با فرشته همراه شد. در راه غذاى او فقط برگ درخت بود. چون به سر چشمه آب مدين رسيد، آنجا چاهى بود كه اهل مدين از آنجا آب مى كشيدند و چهارپايان خود را آب مى دادند، گروهى از مردمان را آنجا ديد كه به گوسفندان خود آب مى دادند. جز اينان دو زن را يافت كه گوسفندان خود را جمع مى كردند و با هم مى آوردند تا پراكنده نشوند. موسى عليه السلاماز آنان پرسيد: «كار شما چيست؟ چرا گوسفندان خود را سيراب نمى كنيد، حال آنكه