49
داستان پيامبران (حضرت موسي و نوح)

كن». بر پايه روايتى ديگر: جناح كنايه از برادر است؛ يعنى دست در آستين برادرت هارون كن». به قول جمله مفسران، موسى عليه السلام دست در بغل كرد و بيرون آورد، آن چنان نورى از دست وى مى تابيد كه بر آفتاب غلبه كرد.
خداوند به موسى نبوت داد و معجزات خود را آشكار ساخت؛ آن گاه به او گفت: «اينك به نزديك فرعون برو و او را دعوت كن؛ چرا كه فرعون نافرمان و سركش شده است. او بنده ضعيف و ناتوانى است و دعوى خدايى مى كند».
دو معجزه و برهان نبوت موسى، عصا و يد بيضا بود. خدا به او گفت: «اين دو معجزه براى تو حجتى است در برابر فرعون و قوم او، از آن رو كه آنان گروهى تبه كار و كافرند و از فرمان خدا سركشى كرده اند». موسى عليه السلام گفت: «خدايا من يكى از آنان را كشته ام و مى ترسم كه آنان مرا بكشند. برادر من، هارون، از من گشاده زبان تر و داراى فصاحت بيشترى است، او را با من همراه كن تا يار من شود؛ چراكه مى ترسم آنان مرا دروغگو دانند». حق تعالى خواسته موسى را اجابت كرد و گفت: «ما تو را با برادرت هارون نيرو دهيم، و به شما حجت و برهانى دهيم كه هيچ كس بر شما غالب نتواند شد و شما و پيروان شما با آيات و معجزات ما بر آنان غلبه يابيد».
هنگامى كه موسى با آيات و معجزاتِ خدا به نزد فرعون رفت، فرعون به او گفت: «آنچه تو آورده اى جادو و سحر است و ما سخنان تو را از اجداد خود نشنيده ايم». موسى عليه السلام گفت: «خداى من داناتر است به آن كس كه او حق بياورده است از نزديك تو و او عالم است و مى داند چه كسى در آخرت از


داستان پيامبران (حضرت موسي و نوح)
48

هنگام كه موسى به چاه آبى مى رسيد و دلو و ريسمان نداشت، عصا را به آن چاه فرومى كرد، عصا دراز مى شد و به شكل دلو مى گشت و موسى براى خود و گوسفندان خود آب بالا مى آورد؛ هنگامى كه موسى در شب به جايى فرود مى آمد، عصا را بر زمين مى زد و عصا همچون مشعلى فروزان آنجا را روشن مى كرد و آن گاه كه او در زمين پرنشيب و پست راه مى رفت، عصا دراز مى شد و چون در زمين بالا مى رفت عصا كوتاه مى شد». خداوند گفت: «اى موسى اين عصا را بينداز». موسى چنين كرد، ناگاه ديد كه عصا مارى شد و حركت كرد.
اهل اشارت گفته اند: «هنگامى كه موسى عصا را انداخت، عصا مارى شد و قصد جان موسى كرد. موسى گريخت. خداوند گفت: «اى موسى اين مگر همان نيست كه گفتى چوب من است؟ آيا كسى را ديده اى كه از عصاى خود بگريزد؟» گفت: خدايا اين چه حالى است؟ گفت: اين براى آن است كه دريابى جز من به كسى نبايد اعتماد كنى، و هر كس جز بر من اعتماد كند چنين حالى مى يابد . آن گاه گفت: عصاى خود را برگير و از آن نترس، ما آن را به وضع اول بازمى گردانيم .
در جاى ديگر خداوند گفت: دست در گريبان كن تا دستت بى هيچ بيمارى و آفتى از پيسى، سفيد بيرون آيد. تا ما بزرگ ترين آيات خود را به تو نشان دهيم، و از آيات خود آيت بزرگترى به تو نماييم». برخى مفسران گفته اند: «خداوند گفت: دست را در زير بغل ببر»، برخى دگر گفته اند: «دست در زير بازو ببر». زيرا خدا گفت: «وادخل يدك فى جيبك؛ دست در گريبان

  • نام منبع :
    داستان پيامبران (حضرت موسي و نوح)
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 128624
صفحه از 148
پرینت  ارسال به