شهر بيرون برند و در پى موسى و بنى اسرائيل لشكركشى كرد. فرعون گفت تا در شهرها آواز دادند و لشكر جمع كردند. گفتند: «بنى اسرائيل گروهى اندك هستند و ما را خشمگين ساخته اند، بدان رو كه در دين با ما مخالفت كرده اند، مال هاى ما را برده اند، فرزندان ما را كشته اند و بى اذن ما از شهر بيرون رفته اند».
خداى تعالى به موسى گفت: «تو و برادرت، هارون، با آيات من نزد فرعون رويد و در ذكر و ياد كردن من سستى نكنيد. به پيش فرعون رويد؛ چراكه او عصيانگر و سركش شده است. با او به نرمى سخن بگوييد باشد كه بينديشد يا بترسد». اهل اشارت گفته اند: «با او به لطف سخن بگو، از آن كه او بر تو حق تربيت دارد و براى تو پدرى كرده است و او بر تو حق خدمت دارد». نيز گفته اند كه خداى تعالى به موسى گفت: «به فرعون اگر ايمان آورد وعده بده كه او را جوان مى كنيم كه در پى آن پيرى نخواهد بود و ملك او تا هنگام مرگ در تسلط وى باقى خواهد ماند و لذت طعام و شراب و نكاح تا زمان مردن با او خواهد بود».
مفسران گفته اند: «بدان هنگام هارون در مصر بود و موسى در مدين. آن زمان كه موسى از مدين خارج شد و در راه او را به رسالت برگزيدند، گفت: خدايا هارون را در رسالت همراه من كن تا با او نزد فرعون روم . خداى تعالى خواسته اش را پذيرفت و به هارون وحى كرد: برادرت موسى نزد فرعون مى رود براى رسالتى كه من گفته ام. تو را در اين رسالت يار او كردم. شما هر دو را از نزد خود سوى او مى فرستم تا