59
داستان پيامبران (حضرت موسي و نوح)

الْأَحْزابِ * مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ» 1 . فرعون پرسيد: «حال امتان گذشته چيست؟ حال اينان كه گفتى اكنون چيست؟» موسى گفت: «علم به احوال آنان نزد خداست، در آن خطا نمى كند و آن را فراموش نمى سازد، عالم الذات است و بر همه معلومات آگاه است. او آن خدايى است كه زمين را چون گهواره كرد تا در آن بيارميد، در آن بگرديد و آرامگاه شما باشد، براى شما در آن راه هايى پديد آرد كه هنگام سفر در آن قدم نهيد و مقاصد و نيازهاى خود را برآوريد. براى شما آبى از آسمان فرستاد؛ يعنى باران».
«پس بيرون آورديم با آن جفت هايى را از روييدنى هاى مختلف؛ در جنس و شكل و طعم و طبع و بو؛ بهرى سبز، بهرى سرخ، بهرى زرد، بهرى شور، بهرى نافع، بهرى كبود، بهرى لعلى، بهرى سفيد، بهرى سياه، بهرى گرم، بهرى سرد و بهرى خشك و بهرى تر و بهرى تلخ و بهرى شيرين و بهرى بامضرت و بهرى گوارنده و بهرى گزاينده و بهرى زهر و بهرى ترياق و بهرى درد و بهرى دوا. تا بدانى كه به طبع نيست و با دهر نيست و به هوا نيست و به ستاره نيست، جز فعل خداى قادر حكيم نيست كه بر طبق مصلحت آن گونه كه خواست و مصلحت دانست، بيافريد و بيرون آورد، تا وقتى تو در فصل بهار مى نگرى، آسايش جانت باشد و سبب خوشدلى تو؛ بر يقين تو بيفزايد و تو را به آفريدگارت راه نمايد.

1.سوره غافر (۴۰): آيات ۲۹ و ۳۰.


داستان پيامبران (حضرت موسي و نوح)
58

فرعون را دعوت كنيد. اينك موسى در راه است و تو بايد به استقبال او بروى . هارون عليه السلام يك منزل به استقبال او رفت. آن گاه آنان يكديگر را از احوال خود آگاه ساختند.
موسى و هارون گفتند: خدايا فرعون پادشاهى ستمگر است، مى ترسيم ما را بكشد . خداى تعالى به آنان گفت: نترسيد، من با شما هستم، سخنتان را مى شنوم و جايگاهتان را مى بينم ». همچنين: «آنچه گوييد مى شنوم و آنچه كنيد مى بينم» و همچنين: «شما در چشم و علم و آگاهى من هستيد، من از شما غافل نيستم و شما را رها نخواهم كرد تا فرعون بتواند بر شما ستم كند. نزد او رويد و گوييد كه ما دو پيامبر خداييم. براى اين آمده ام تا از بنى اسرائيل دست بردارى و آنان را با ما گسيل كنى، همانند گذشته آنان را عذاب ندهى و به كارهايى چون بيگارى نفرمايى، و آنان را به بردگى و بندگى نگيرى. ما آمده ايم و از خدا براى تو حجت و دلايل آشكارى آورده ايم و بى هيچ برهان و آيتى ادعاى پيامبرى نمى كنيم، و بگو: سلام بر كسى باد كه پس رو راه راست باشد. به ما وحى كرده اند كه بر كسى عذاب خواهد بود كه خدا و پيامبر او را دروغ بداند و از فرمان آنان سرپيچد ».
هارون و موسى نزد فرعون آمدند و رسالت و پيام خداى را گزاردند. فرعون از آنان پرسيد: «اى موسى خداى شما كيست؟» (به موسى خطاب كرد كه او را پرورده بود). موسى گفت: «خداى ما آن كسى است كه به مخلوقاتش همه چيز داد، آن گاه هدايتشان كرد». آن گاه گفت: «إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْم

  • نام منبع :
    داستان پيامبران (حضرت موسي و نوح)
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 118424
صفحه از 148
پرینت  ارسال به