كوچك خود نهاد و گفت: خداى تعالى اين اندازه بر كوه طور نور تجلى كرد، كوه به درون زمين فرورفت ». حسن بصرى چنين روايت كرده است: «خداى تعالى به كوه طور وحى كرد: تو طاقت رؤيت من را ندارى . كوه به داخل زمين فرورفت و موسى به آن نگاه مى كرد تا آنكه هيچ از آن بر روى زمين باقى نماند».
خداوند بر موسى در كوه طور تجلى كرد؛ يعنى خداى تعالى در آن كوه آيتى كرد كه موسى با آن دريافت كه ديدن خداوند با چشم جايز نيست.
در معنى «كوه را پست كرد» بعضى مفسران گفته اند: «كوه از بين رفت». ديگرى گفته است: «كوه ريگ روان شد». ديگرى گفته است: «كوه را تكه تكه كرد تا به كوه هاى كوچك تر تبديل گشت». انس بن مالك از رسول عليه السلام درباره اين آيه چنين روايت كرده است: «چون خداى تعالى به كوه طور تجلى كرد، كوه شش پاره شد. سه پاره از آن به مدينه افتاد و احد، رقان و رضوى نام گرفت. سه پاره از آن به مكه افتاد و نور، بثر و حرى خوانده شد». بيشتر مفسران بر آنند كه خداى تعالى آن كوه را ريگ روان كرد. اين ريگ تا هنگام قيامت همچنان مى رود و هرگز از حركت بازنايستد.
در تفسير «موسى بيهوش بر زمين افتاد» چنين گفته اند: «هنگامى كه موسى عليه السلام از رؤيت سؤال كرد، خداى تعالى ابرى و نورى با رعد و برق و صاعقه به گرد آن كوه فرستاد. آن گاه به فرشتگان آسمان ها گفت: برويد و بر موسى اعتراض كنيد كه چرا چنين سؤالى پرسيد . فرشتگان از چهارسوى كوه روى به موسى نهادند و از هر جانب كوه چهارفرسنگ را گرفتند. نخست