حركت باد همچون بانگ گوساله بود از آنجا كه شكاف هاى آن را چنان ساخته بود كه همچون بانگ گوساله آواز برمى آورد؛ همانند آوازى كه از نى به سبب اختلاف شكاف هاى گوناگون بيرون مى آيد. هنگامى كه از گوساله آواز بيرون آمد، بنى اسرائيل پرسيدند: «اين چيست؟» گفت: «اين خداى شما و خداى موسى است. موسى خدا را در اينجا فراموش كرده است و به دنبال خدا به ميقات رفته است». مردم فريب خوردند و هجده هزار مرد بنى اسرائيلى گوساله پرست شدند. هر چه هارون كوشيد آنان را بازگرداند نتوانست، سخنان او را نشنيدند و گفتند: «ما از خدا بازنمى گرديم تا وقتى كه موسى به اينجا بازگردد».
سامرى بدين سبب گوساله را از ميان حيوانات برگزيده بود كه خود پيش از اين گاو مى پرستيد. وقتى موسى از مناجات فارغ شد، خدا به او گفت: «اى موسى مى دانى كه سامرى چه ساخته است و قوم تو در غياب تو چه كرده اند؟» گفت: «خدايا تو عالم ترى، من نمى دانم». خدا موسى را از عمل سامرى آگاه كرد. موسى به ميان قوم خود خشمگين و آزرده بازگشت. به قوم خود گفت: «اين چيست كه ساخته ايد؟» گفتند: «ما چنين نكرده ايم. سامرى ما را گمراه كرد». پس به هارون گفت: «چرا هنگامى كه عمل ايشان را ديدى در پى من نيامدى و مرا آگاه نكردى؟» گفت: «اى برادر، من جايز نمى دانستم آنان را ترك كنم؛ چراكه آنان در غياب تو و در حضور من چنين كردند. اگر من غايب مى شدم نمى دانم كه حال آنان به كجا مى رسيد و تو مى پنداشتى غيبت من سبب انحراف آنان بود». موسى روى به سامرى كرد و گفت: «چه ساختى و