95
داستان پيامبران (حضرت موسي و نوح)

موسى و هارون به رحم آمدند، گريستند و خدا را به ناله و التماس خواندند و گفتند: «خدايا، بنى اسرائيل هلاك شدند. آن كسانى كه باقى مانده اند به ما ببخش». خدا خواسته آنان را پذيرفت. امر كرد تاريكى فرو رود و روشنايى پديد آيد.
چون شمارش كردند، هفتادهزار مرد كشته شده بود. موسى عليه السلامغمگين شد. خداوند به او گفت: «اى موسى، خشنود نخواهى شد از اينكه من قاتل و مقتول را به بهشت خواهم برد. آنكه كشت مجاهد است و آن كس را كه كشتند شهيد است». آن گاه فرمود: «بار دگر كه به مناجات مى آيى، گروهى از بنى اسرائيل را با خود بياور تا از گناه خود، پرستش گوساله، عذر خواهند». موسى عليه السلام هفتاد تن از خوبانِ بنى اسرائيل را برگزيد و به آنان گفت: «روزه گيريد و غسل كنيد و جامه هاى خود پاك سازيد» آن گاه آن هفتاد تن را با خود به كوه طور برد. آنان چنانكه پيش از اين نيز گفته آمد، هنگامى كه به آنجا رسيدند به موسى گفتند: «از خدا بخواه ما بتوانيم كلام او را بشنويم». موسى عليه السلام به بالاى كوه رفت و آن هفتاد تن نيز به دنبال او روانه شدند. ابرى پديدار گشت و آنان و كوه را پوشاند. موسى گفت: «نزديك آييد». خدا در ميان آنان و موسى حجابى قرار داد. موسى به درون حجاب رفت و آنان بيرون حجاب ايستادند. چون حق تعالى با موسى سخن گفت، نورى از روى او تابيد كه كسى طاقت مشاهده آن را نداشت. حق تعالى با موسى از امر و نهى و وعظ آنان سخن گفت. آنان با شنيدن كلام خدا به سجده افتادند. آن گاه خداوند، چنانكه آنان مى شنيدند فرمود:


داستان پيامبران (حضرت موسي و نوح)
94

چگونه ساختى؟» قصه بازگفت. پس موسى به قوم خود روى كرد و گفت: «بر خود ظلم و ستم كرديد».
چون موسى سخن به ملامت آنان گشود، بنى اسرائيل گفتند: «يا رسول اللّه ، براى ما گناهى نيست، گناه از آن سامرى است كه ما را گمراه كرد. اينك تدبير ما چيست؟» گفت: «بايد توبه كنيد». پرسيدند: «توبه چيست و چگونه بايد توبه كرد؟» گفت: «خويشتن را به دست خود بايد بكشيد». مفسران گفته اند: «مراد آن است كه يكديگر را بايد بكشند؛ چراكه تمام آنان همچون يك تن بودند». گفتند: «فرمان براى خداست و آن را گردن مى نهيم». آن گاه آمدند و بر در خانه هاى خود نشستند تا كسانى كه گوساله نپرستيده بودند، شمشير كشيدند و آنان را كشتند. پسر، پدر خود را پدر، فرزند خود را و برادر، برادر خويش را مى كشت و مودت و الفت ميان آنان مانع كشتن يكديگر نگشت.
بر پايه سخنى ديگر، آنان گفتند: «ما فرمان خدا را اطاعت مى كنيم، ليكن از آن مى ترسيم كه مهر و الفت ما مانع از آن باشد كه فرزندان و خويشان خود را بكشيم، و فرمان خدا را به جا آوريم». خدا با ابرى تاريك آسمان را پوشاند، آن چنان كه جهان تاريك شد. آن گاه بنى اسرائيل شمشير كشيدند و به يكديگر آويختند و يكديگر را كشتند؛ پسر، پدر را مى كشت و برادر، برادر را. خدا به موسى وحى كرد: «هر كس دست از هم بگشايد يا ممانعت كند، توبه او پذيرفته نيست». از بامداد تا شبانگاه به كشتن پرداختند. چون روز به پايان رسيد بسيارى كشته شده بودند.

  • نام منبع :
    داستان پيامبران (حضرت موسي و نوح)
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 127823
صفحه از 148
پرینت  ارسال به