حجتالاسلام عبدالهادی مسعودی ضمن بررسی ادله موافقان و مخالفان امکان رویت امام زمان(عج) در عصر غیبت تصریح کرد: ادعاهای تشرف زیاد نیست ولی چون امر مهمی است لذا اگر چند مورد آن هم دروغ باشد فضای عقیدتی جامعه شیعه را به هم میریزد.
نشست بررسی تشرف به حضورحضرت ولی عصر(عج)با سخنرانیحجتالاسلام و المسلمین عبدالهادی مسعودی، رئیس دانشگاه قرآن و حدیث در محل دانشگاه برگزار شد که متن کامل آن را در ادامه میخوانید؛
پژوهشى در بارۀ رؤيت امام (ع) در روزگار غيبت كبرا
[۱]
رؤيت امام زمان عليه السلام در روزگار غيبت كبرا، با انكار و ترديدهايى رو به روست.
تفاوت میان نیابت، رؤیت اتفاقی ، رویت همیشگی، تشرف اختیاری و ..
دلیل های انكار
- گاه به دليل ترديد در امكان و يا اصل وقوع آن است،
- گاه به احاديثی كه مشاهده كننده در روزگار غيبت را دروغگو خواندهاند - استناد شده است.
- گاه از شك در صداقت گزارش دهندۀ آن برخاسته است.
- عدّهاى نيز به دليل جلوگيرى از سودجويىِ فرصتطلبان، در اقدامى پيشگيرانه، همه گونه رؤيت امام را انكار مىكنند تا مبادا كسى از اين دريچه وارد شود و افرادى را پيرو هوا و هوس خويش سازد.
طرح بحث:
ابتدا امكان عقلىِ رؤيت امام عليه السلام در روزگار غيبت كبرا را بررسى مىكنيم
سپس برخى از ادلّۀ وقوع آن را گزارش مىدهيم .
آن گاه ادلّۀ مخالفان را طرح و نقد مىنماييم.
گفتنى است كه روى سخن ما با كسانى است كه خود، از معتقدان به امامت امام مهدى عليه السلام و غيبت آن وجود شريف هستند.
امكان عقلىِ رؤيت
مسئلۀ امكان رؤيت با توجّه به عدم تفاوت ماهوىِ امام عصر عليه السلام با ديگر امامان عليهم السلام در داشتن پيكرى انسانى و هيئتى بشرى، به آسانى قابل اثبات است، و هيچ يك از امامانِ پيشين و نه خودِ امام زمان عليه السلام و نه نايبان خاصّ ايشان، مدّعىِ تغيير ماهوى و يا صعود آسمانى ايشان نشدهاند؛ امرى كه از تشبيه امام عصر عليه السلام به نوح عليه السلام و يوسف عليه السلام و نه مسيح عليه السلام نيز هويداست.[۲]
افزون بر اين، هيچ يك از عالمان بزرگ و مؤلّفان مشهور شيعى - كه در فزونى عقل و درايت ايشان ترديدى نيست، مانند: شيخ صدوق، شيخ مفيد، شيخ طوسى -، ديدار امام عصر را محال ندانسته اند.
برخى عالمان به ممكن بودن آن تصريح كردهاند؛[۳]
برخی در كتابهاى خود، فصلى را براى نام بردن از ديدار كنندگان گشودهاند.[۴]
همچنين بعيد است كه اشخاص متعدّدى در روزگاران مختلف، امرى غير ممكن را ادّعا كنند و با انكارهاى جدّى و عمومى، رو به رو نشوند.
امكان نقلىِ رؤيت
احاديث فراوانى در دست داريم كه دعاها و اعمالى را براى تشرّف به خدمت امام عصر عليه السلام و ديدار ايشان توصيه مىكنند. اين احاديث، به روشنى بر امكان رؤيت، دلالت دارند؛ زيرا معقول نيست كه پيشوايان معصوم دينى كه خود سرآمد خردورزاناند به امرى ناممكن، ترغيب و برايش راهكار ارائه دهند. متن برخى از اين ادعيه و اعمال، در كتابهاى حديثى آمدهاند.[۵]در يكى از آنها از امام صادق عليه السلام چنين نقل شده است:
هر كس اين دعا را پس از هر نماز واجب بخواند، امام «م ح م د بن حسن» - كه سلام بر او و پدرانش باد - را در بيدارى يا خواب مىبيند: بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ، اللّٰهُمَّ بَلِّغ مَولانا صاحِبَ الزَّمانِ أينَما كانَ وَ حَيثُما كانَ، مِن مَشارِقِ الأَرضِ وَ مَغارِبِها، سَهلِها وَ جَبَلِها، عَنّي وَ عَن والِدَىَّ وَ عَن وُلدى وَ إخوانى التَّحِيَّةَ وَ السَّلامَ....
[۶]
به نام خداوند گستردهمهر مهربان. خدايا! به مولايمان صاحب الزمان، در هر جا كه هست و هر حالتى كه دارد، در شرق و غرب زمين، دشت و كوه آن، از سوى من و پدر و مادر و فرزندان و برادرانم به او درود و سلام برسان.
دليل وقوع رؤيت
پس از اثبات امكان رؤيت، به ارائۀ دليل براى وقوع اين امر نيازمنديم؛ زيرا اگرچه وقوع چيزى، دليل امكان آن است، امّا امكان يك شىء، مستلزم وقوع آن نيست.
با اين فرض، به گزارشهاى قابل اعتمادى نياز داريم كه ديدار امام عليه السلام را براى حدّ اقل عدّهاى محدود، ثابت كند. اين گزارشها را مىتوانيم به چند دسته تقسيم كنيم:
- احاديثى كه به گونهاى اجمالى، از دسترسی برخى از نزديكان و موالىِ امام عصر عليه السلام به ايشان و به طور طبيعى، ديدن وجود مبارك امام عليه السلام حكايت دارند؛
- دستۀ دوم، گزارشهاى مكرّر و درازدامن از تشرّفها و رؤيتهاى پيروان ناب امامان و يا انسانهاى درمانده و گرفتار كه برخى از آنها در همين بخش آمدهاند.
دستۀ نخست: دست كم دو حديث[۷]با اسناد مقبول، دسترس به امام عليه السلام را در دوران غيبت كبرا همانند غيبت صغرا، هر چند در دايرهاى محدودتر، اثبات مىكنند.
یک:حديث نخست، در کافى، به نقل از امام صادق عليه السلام اين گونه آمده است:
لِلقَائِمِ غَيْبَتانِ إِحداهُما قَصيرَة وَ الاُخرىٰ طَويلَة. الْغَيبَةُ الْأُولىٰ لا يَعلَمُ بِمَكانِهِ فيها إِلّا خاصَّة شيعَتِهِ وَ الاُخرَى لَايَعْلَمُ بِمَكانِهِ فيها إِلَّا خَاصَّة مَواليهِ.[۸]
قائم، دو غيبت دارد: يكى كوتاه و ديگرى طولانى. درغيبت نخست، جز خواصّ شيعه، جاى او را نمىدانند و در غيبت ديگر، جز خواص و بستگانش، جاى او را نمىدانند.
دو:حديث بعدى در الغيبةى نعمانى از امام صادق عليه السلام است:
إِنَّ لِصاحِبِ هذَا الأمرِ غَيبَتَينِ إِحداهُما تَطُولُ حَتّىٰ يَقُولَ بَعضُهُمْ ماتَ وَ بَعضُهُم يَقُولُ قُتِلَ وَ بَعضُهُم يَقُولُ ذَهَبَ فَلا يَبقَى عَلىٰ أَمرِهِ مِن أَصحابِهِ إِلّا نَفَرٌ يَسيرٌ لا يَطَّلِعُ عَلىٰ مَوضِعِهِ أَحَدٌ مِن وَلىٍّ وَ لا غَيْرِهِ إِلّا المَولَى الَّذي يَلى أَمرَهُ.[۹]
صاحب اين امر (قيام)، دو غيبت دارد: يكى از آنها به درازا مىكشد، تا آن جا كه برخى مىگويند: مرده است و برخى ديگر مىگويند: كشته شده و برخى ديگر مىگويند: رفته است، تا آن جا كه جز چند تن اندك از يارانش بر عقيده به او نمىمانند. هيچ كس از دوست و غير دوست، از جاى او آگاه نمىشود، مگر مولايى كه امر او را به دست دارد.
دستۀدوم: گزارشهاى فراوانى در كتابهايى متنوّعاز ديرباز تاكنون در دست اند كه نشان مىدهند افراد فراوانى از عالمان فرهيخته تا انسانهاى معمولى، به نزد امام عليه السلام تشرّف يافته و برخى به گفتگو با ايشان نيز موفّق گشتهاند. اين گزارشها آن قدر فراوان اند و به اندازهاى از طريقهاى گوناگون به ما رسيدهاند كه مىتوان تواتر اجمالى را در آنها تحصيل نمود.[۱۰]تعداد قابل اعتنايى از اين گزارشها در كتابهايى معتبر و از نويسندگان مشهور، نقل شدهاند و تعدادى نيز در عصر كنونى و يا بسيار نزديك به ما، اتّفاق افتادهاند و با يكى دو واسطۀ معتبر، به آنها دسترس داريم.
نكتۀ جالب توجّه، آن كه: تواتر در اين مسئله، از چند تن از عالمان مشهور مانند: شيخ حرّ عاملى،[۱۱]سيّد عبد اللّٰه شبّر[۱۲]و آية اللّٰه صافى گلپايگانى نيز مطرح شده است.[۱۳]
گفتنى است كه اثبات كلّىِ رؤيت از طريق تواتر، به اثبات آن در گذشته و يا تواتر در هر طبقه، نياز ندارد و همين اندازه كه مجموع گزارشها در طول دوازده قرن غيبت، به حدّ تواتر برسد، كافى است. افزون بر تواتر اجمالى، برخى از گزارشها داراى اسناد نيكو و مقبول و گاه گزارشگران آنها از عالمان بسيار موثّق، بزرگ و مشهورند و براى اثبات رؤيت، كافى به نظر مىرسند.[۱۴]
اشكالها و پاسخ آنها
در برابر اين ادلّۀ روشن، برخى با استناد به استنباط خود از چند حديث، به نفىرؤيت امام عليه السلام در روزگار غيبت كبرا پرداختهاند. ما متن احاديث مهمّى را كه اين دسته بِدان استناد نمودهاند، مىآوريم و مفهوم هر يك و استفادۀ ايشان از آنها را بررسى مىكنيم.
١. توقيع على بن محمّد سمرى
معتبرترين و مشهورترين حديثى كه براى نفى ديدار با امام عصر ع در غيبت كبرا به آن تمسّك شده، نامۀ ایشان به نايب چهارم خويش، على بن محمّد سمرى، است كه شيخ طوسى رحمه الله، آن را از ابو محمّد حسن بن احمد مُكَتِّب نقل كرده است و متن آن، چنين است:
«بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰنِ الرَّحِيمِ. يَا عَلىَّ بنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِىَّ! أَعظَمَ اللّٰهُ أَجرَ إِخوَانِكَ فيكَ فَإِنَّكَ مَيِّتٌ ما بَيْنَكَ وَ بَينَ سِتَّه أَيّامٍ فَاَجمِعْ أَمرَكَ وَ لا تُوصِ إِلَي أَحَدٍ فَيَقُومَ مَقَامَكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَيْبَه الثَّانِيَه (التَّامَّه)
[۱۵]
فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذَلِكَ بَعْدَ طُولِ الْأَمَدِ وَ قَسْوَه الْقُلُوبِ وَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً وَ سَيَأْتِي شِيعَتِي مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَه أَلَا فَمَنِ ادَّعَي الْمُشَاهَدَه قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الصَّيْحَه فَهُوَ كَاذِبٌ مُفْتَرٍ وَ لَاحَوْلَ وَ لَاقُوَّه إِلَّا بِاللّٰهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ.
[۱۶]
به نام خداوند بخشندۀ بخشايشگر. اى على بن سَمُرى! خداوند، پاداش برادرانت را در بارۀ تو بزرگ نمايد! تو در فاصلۀ شش روز از دنيا مىروى. پس كارهاى خود را انجام بده و به هيچ كس وصيّت نكن كه پس از تو جانشينت باشد؛ زيرا غيبت دوم (تام) واقع شد و ظهورى نخواهد بود، مگر پس از اذن خداوند و اين اجازه، پس از مدّتى طولانى است كه دلها سخت شوند و زمين از ستم پر گردد. و به زودى، كسى به سراغ شيعيان من خواهد آمد كه ادّعاى مشاهده مىكند. آگاه باشيد! هر كس قبل از خروج سفيانى و صيحۀ آسمانى، ادّعاى مشاهده كند، دروغگو و افترا زننده است. و توان و نيرويى نيست، مگر از سوى خداوند بلندمرتبۀ بزرگ.
منابع و سند
اين توقيع، در بسيارى از كتابهاى اماميّه آمده و از سوى برخى عالمان، مورد قبول واقع شده است،[۱۷]اگر چه طريق آن، تنها به شيخ صدوق مىرسد و در سند آن، ابو محمّد حسن بن احمد مُكَتِّب وجود دارد كه مجهول و توثيق نشده است. البتّه چون نكوهشى هم در بارۀ او در دست نيست، روايات او مىتواند در سايۀ وجود گزارشهاى موافق و همسو، پذيرفته شود.
دلالت حديث
برخى منكران رؤيت مىگويند: بخش ميانى[۱۸]و آخر حديث،[۱۹]به نفى رؤيت، اشاره و بلكه تصريح دارد. كسانى را كه پس از درگذشت سَمُرى، ادّعاى ظهور و مشاهدۀ امام زمان عليه السلام مىكنند، كاذب (دروغگو) و مفترى (افترا زننده) خوانده و اين، بِدان معناست كه مشاهدهاى صورت نمىگيرد.
الف - عبارت ميانى
برخى با استناد به توصيف غيبت كبرا به «تامّه» در توقيع شريف، چنين نوشتهاند:
فراز«فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَيْبَة الثَّانِيَة (التَّامَّة)»در اين معنا صراحت دارد كه غيبت امام عليه السلام تا زمان مرگ سَمُرى، ناقص بوده است و نقصان غيبت، معنا ندارد، جز با اين كه ديدار در غيبت صغرا امكان دارد؛ امّا پس از مرگ سَمُرى، غيبت كامل، تحقّق يافته است.
بنا بر اين، ديدار در غيبت كامل براى احدى امكان ندارد و روى همين اصل، نتيجۀ تحقّق غيبت كامل، اين است كه ظهورى نيست، مگر پس از اذن الهى. بنا بر اين، اين گونه معنا مىدهد كه: غيبت كامل، تحقّق يافته و در نتيجه، احدى تا روز ظهورش او را نمىبيند و ظهور ايشان پس از طولانى شدن مدّت و... خواهد بود.
و افزوده است: «كامل شدن غيبت و ناقص بودن آن، معنايى ندارد، مگر اين كه امام براى برخى افراد ظاهر گردد يا نگردد و اين كه در غيبت صغرا ظهور براى برخى امكان داشته باشد؛ ولى در غيبت كبرا براى احدى ظهور تحقّق نيابد. روى همين جهت است كه در روايت، نتيجهگيرى مىشود كه ظهورى نيست، مگر پس از آن كه خداوند عز و جل اجازه دهد. امّا مقيّد ساختن ظهور به اذن الهى در آن، اشاره به اين نكته است كه غيبت كامل و عدم ظهور، غايت و نهايتى دارد كه همان روز خروج و قيام قائم عليه السلام است».[۲۰]
برخى نيز چنين نوشتهاند: «با توجّه به اين كه خواصّ ياران قائم عليه السلام، ايشان را در غيبت صغرا مشاهده كردهاند، توقيع، نفى ظهور و رؤيت كلّى مىكند و جملۀ "فلا ظهور..."، اين معنا را مىرساند؛ زيرا ظهور، به معناى بروز پس از خفاست و لاى نفى جنس همراه استثنا، بدين معناست كه هيچ ظهورى ندارد و افراد، وى را مشاهده نمىكنند، مگر پس از اذن خداوند.[۲۱]
پاسخ، اين است كه: پايۀ اصلى استدلال نخست بر روى كلمۀ «التَّامَّة» بنا شده، در حالى كه آن، يك نسخه بدل است و بيشتر نسخهها «الثَّانِيَه» دارد و اين، پايۀ استدلال را سست مىكند؛ زيرا وقتى تعبير توقيع «الثَّانِيَه» بود، ديگر تماميت از آن استفاده نمىشود.
پاسخ:بر فرض قبول نسخه و تام بودن غيبت، مىپرسيم: به چه دليل ادّعا مىشود كه تامّه و ناقصه بودن غيبت، تنها با ديدار و عدم ديدار تحقّق مىيابد؟
اگر كسى بگويد: تام بودن غيبت، به بود و نبود سفير است، چرا نپذيريم؟ بويژه اگر صدر حديث را ناظر به نفى نيابت و «فاء» در «فقد وقعت الغيبة» را تعليل آن و نه نتيجهاش بدانيم، آن گاه تفاوت دو غيبت به خاطر وجود سفير و نايب امام خواهد بود و نه رؤيت و عدم رؤيت امام.
همچنين در هر دو استدلال، كلمۀ «ظهور» به معناى لغوى گرفته شده، در حالى كه قراين بر اصطلاحى بودن آن دلالت دارد؛ زيرا پُر شدن زمين از ظلم، طولانى شدن زمان و سخت شدن دلها - كه در توقيع آمده -، از نشانههاى ظهور اصطلاحى و قيام ولىّ عصر عليه السلام است، نه ظهور به معناى لغوى كه با غيبت صغرا هم سازگارى دارد. اين قراين اگر موجب انحصار «ظهور» در معناى اصطلاحىاش نشود، دست كم، يك احتمال و بلكه احتمالى راجح را ايجاد مىكند و پايۀ استدلال دوم را نيز سست مىنمايد.
از اين جا روشن مىشود كه احتمال تفريع و سببى بودن «فاء» در «فلا ظهور» و احتمال لغوى بودن «ظهور»، هر دو، مرجوح و بدون دليل اند. از اين رو، ترجمۀ توقيع به اين كه: «غيبت تامّه آمد و باعث شد تا ظهور (و رؤيتى) نباشد» منحصر نيست و نتيجه گرفتن به اين كه: «پس هر كس ادّعاى رويت كند، دروغگوست»، صحيح نيست.
احتمال قوىتر در معناى «فاء»، تعقيب بودن آن و در كلمۀ «ظهور»، اصطلاحى بودن آن است، به اين معنا كه غيبت، واقع شده و به دنبال آن، ظهور و «قيامى» نخواهد بود، مگر بعد از اذن خداوند. پس حاصل توقيع چنين مىشود كه امام عصر عليه السلام در ابتدا به سمرى فرمودند كه وصى و نايب تعيين نكند و در فراز دوم، آن را معلّل به وقوع غيبت تامّه يا دوم نموده و سپس فرمودند: «پس از اين غيبت، ظهور [و قيامى] نيست، مگر به اذن الهى».
ب - عبارت پايانى
برخى منكران رؤيت، به عبارت پايانى توقيع نيز استدلال نموده و گفتهاند: اين جمله و ادامۀ آن، يا مستقل و جداست و يا تفريع بر جملههاى گذشتۀ حديث است. بنا بر اين، امام اعلام مىدارد كه افرادى دروغگو وجود دارند كه مدّعى ديدار امام هستند و شيعه بايد آنان را دروغگو بخواند. مدّعى نيز اعم از كسى است كه اطمينان به ادّعاى خويش داشته باشد يا به دروغ، ادّعايى را مطرح كند و يا بپندارد حق است.
پاسخ: بر اساس قراين جانبى و فضاى صدور توقيع - كه ناظر به عدم نصب نايب خاص است -، ادّعاى مشاهده، به معناى ادّعاى سفارت و نيابت و ديدارهاى منظّم و مداوم است كه كاملاً از رؤيتهاى پيشبينى نشده و اتّفاقى، متفاوت است.
بسيارى از عالمان مانند: علّامه مجلسى، شبّر، محدّث نورى و... نيز همين معنا را فهميده و آن را وجه جمع مناسبى ميان احاديث دال بر امكان و وقوع رؤيت و گزارشهاى متعارض با اين توقيع دانستهاند.[۲۲]
٢. روايات نديدن و نشناختن امام عليه السلام
احاديث متعدّدى بر اين مطلب دلالت دارند كه امام مهدى عليه السلام در عصر غيبت، مردم را مىبيند؛ امّا مردم او را نمىبينند. اين احاديث، متعدّدند كه يك نمونه را گزارش مىكنيم. امام صادق عليه السلام در حديثى مىفرمايد:
لِلْقَائِمِ غَيْبَتَانِ يَشْهَدُ فِى إِحْدَاهُمَا الْمَوَاسِمَ يَرَى النَّاسَ وَ لَايَرَوْنَهُ.[۲۳]
قائم، دو غيبت دارد: در يكى از آنها در حج حضور مىيابد و مردم را مىبيند؛ امّا مردم، او را نمىبينند.
پاسخ: روشن است اين احاديث، چيزى جز مسئلۀ عامّ غيبت را بيان نمىكنند. حكمى عام كه مىتواند تخصيص زده شود، بويژه آن كه مصداق تخصيص، اندك باشد. در اين جا نيز در عصر غيبت، عموم مردم نمىتوانند امام را زيارت كنند؛ امّا رؤيت اتّفاقى و يا ديدارهايى كه امام، خود به ديدن كسى بروند، به وسيلۀ اين عمومات، قابل رد نيست و در صورت اعتبار، مانند هر عام و خاصّ ديگرى، قابليت جمع با هم را دارند.
افزون بر اين، احاديث مشابهى داريم كه مىگويند امام ديده مىشود و مردم، او را مانند يوسف عليه السلام مىبينند؛ امّا نمىشناسند و به تعبير شهيد سيّد محمّد صدر، «شخص امام ديده مىشود؛ امّا شخصيت امام، شناخته نمىشود».[۲۴]اين احاديث، به روشنى امكان رؤيت و وقوع آن را گواهى مىدهند. براى نمونه، امام صادق ع در بيان شباهتهاى امام مهدى ع به پيامبران مىفرمايد:
أَمَّا سُنَّتُهُ مِنْ يُوسُفَ فَالسِّتْرُ جَعَلَ اللّٰهُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْخَلْقِ حِجَاباً يَرَوْنَهُ وَ لَايَعْرِفُونَهُ.[۲۵]
امّا سنت او از يوسف، پنهان و پوشيده بودن است. خداوند، بين او و خلقش پردهاى قرار داده كه مردم، او را مىبينند؛ ولى نمىشناسند.
همچنين احاديث مشابه ديگرى در دست است كه به گونهاى روشن، مقصود احاديث ياد شده را تفسير مىكنند. تشابه مضمونى و وحدت موضوعى ميان اين چند حديث، به اندازهاى است كه به گونهاى آشكارا مىتوانند مفسّر يكديگر باشند.
براى نمونه، حديث محمّد بن عثمان عَمرى، به حضور امام عليه السلام در موسم حج اشاره كرده و مانند حديث آورده شده در آغاز همين بحث، ديدن امام را ممكن دانسته؛ امّا شناختن امام را نفى كرده است. متن حديث، چنين است:
وَ اللّٰهِ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ لَيَحضُرُ الْمَوْسِمَ كُلَّ سَنَه يَرَى النَّاسَ وَ يَعْرِفُهُمْ وَ يَرَوْنَهُ و
لَا يَعْرِفُونَهُ.[۲۶]
به خدا سوگند كه صاحب اين امر، هر سال در موسم حج ظاهر مىشود، مردم را مىبيند و مىشناسد و آنان نيز او را مىبينند؛ ولى نمىشناسند.
كنار هم نهادن اين احاديث، نتيجۀ روشنى را به دست مىدهد؛ اين كه: مقصود دستۀ نخست، نفى مطلق رؤيت نيست؛ بلكه ديدار همراه با شناخت امام را نفى مىكند.
گفتنى است كه احاديث دستۀ دوم نيز عام هستند و مىتوانند به وسيلۀ احاديث ديگر و يا گزارشهاى مقبول و اطمينانآور، تخصيص زده شوند و چنين نتيجه گرفت كه اشخاص معدودى به شرف درك حضور آگاهانۀ حجّت عليه السلام نايل شده و مىشوند.
٣. توقيع احمد بن خضر
حديث ديگرى كه مستند انكار رؤيت قرار گرفته است، توقيعى است كه از سوى امام زمان عليه السلام خطاب به احمد بن خضر آمده و جستجوى او را در طلب امام، چنين نكوهيده است:
مَنْ بَحَثَ فَقَدْ طَلَبَ وَ مَنْ طَلَبَ فَقَدْ دَلَّ وَ مَنْ دَلَّ فَقَدْ أَشَاطَ وَ مَنْ أَشَاطَ فَقَدْ أَشْرَكَ.
[۲۷]
كسى كه جستجو كند، طلبيده و كسى كه بطلبد، راهنمايى كرده و كسى كه راهنمايى كند، هلاك كرده و كسى كه هلاك كند، مشرك شده است.
اين حديث به گونهاى مستقيم، به نفى ديدار نپرداخته است؛ امّا از ممنوعيت جستجو در آن، عدم امكان ديدار استفاده شده است. برخى سخن نعمانى[۲۸]را نيز مؤيّد برداشت خود دانستهاند.[۲۹]او گفته است:
و محظور عليهم الفحص و الكشف عن صاحب الغيبة و المطالبة باسمه أو موضعه أو غيابه او الإشادة بذكره فضلاً عن المطالبة بمعاينته.
[۳۰]
براى شيعيان، جستجو از امام و كشف صاحب غيبت و به دنبال نام و محلّ سكونت و محلّ غيبت او بودن و يا تعريف به ذكر او كردن، ممنوع است، تا چه رسد به آن كه بخواهند آشكارا او را ببينند.
پاسخ: اگر حديث را مختصّ غيبت صغرا ندانيم و بپذيريم كه شامل روزگار غيبت كبرا نيز مىشود، باز نمىتوانيم آن را نافى امكان رؤيت بدانيم؛ زيرا با نظر افكندن به دوران حضور امامان، متوجّه می شويم كه با درگذشت هر امام، وظيفۀ فحص از امام بعدى و طلب از حجّت الهى آغاز مىشد[۳۱]و اين حديث، در صدد برداشتن اين وظيفه با شروع دورۀ غيبت از دوش شيعيان است. در روزگار غيبت، شيعيان بايد به جاى فحص از مكان امام عليه السلام، و طلب زيارت شخص امام، به گونهاى ديگر با ايشان ارتباط برقرار كنند تا دشمن، به موضع امام عليه السلام رهنمون نشود و خطرى متوجّه ايشان و باريافتگان به محضر شريفش نگردد.
همان گونه كه از متن حديث هويداست، حديث، اشارهاى به عدم امكان رؤيت ندارد و بلكه گونهاى ظهور در امكان رؤيت دارد؛ زيرا اگر ديدن امام امكان نداشت، يافتن و رهنمون شدن به ايشان نيز معنا نداشت و گزندى متوجّه ايشان نمىشد.
افزون بر اين، مقصود حديث و نيز سخن نعمانى، ناظر به ديدارهاى اختيارى و از پى كوششهاى فراوان است و نمىتواند ديدار اتّفاقى،يا ديدارهاى سامانيافته از سوى امام عليه السلام را نفى كند.
گفتنى است اگرچه ظاهر اين حديث، عام است، امّا مانند موارد ديگر، ناظر به حالت عادى و وضع عمومى مردم و جامعه است و با استثنا شدن برخى افراد، منافاتى ندارد و از قضا تخصيص نيز خورده است.
توقيعى وجود دارد كه در آن، امام عليه السلام از طريق عَمرى به جستجوگرى به نام زهرى، اجازۀ ديدار داده است.[۳۲]
احاديث عمومى غيبت
آنچه گفته شد، دليلهاى اصلى منكران بود. ايشان به چند حديث ناظر به اصل غيبت نيز استدلال كردهاند كه اگر چه ظهورى در ادّعاى ايشان ندارد، امّا براى تكميل بحث، استدلال ايشان، طرح و بررسى مىشود.
يك. يكى از استدلالها به دو فقره از حديث پيامبر صلى الله عليه و آله است: يكى عبارت «يغيب عن أوليائه غيبه؛ از دوستانش غايب مىشود»، و ديگرى:
«وَ الَّذِى بَعَثَنِى بِالنُّبُوَّه إِنَّهُم يَسْتَضِيئُونَ بِنُوره و يَنْتَفِعُونَ بوَلَايَتِهِ فِى غَيْبَتِهِ كَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ تَجَلَّلَهَا سحَابُ؛[۳۳]
سوگند به آن كسى كه مرا به پيامبرى برانگيخت، اينان با نور او روشن مىشوند و در غيبت او از ولايتش بهره مىبرند، مانند بهره بردن مردم از خورشيد، گرچه ابر، خورشيد را پوشانده باشد».
منكران، عبارت نخست را عام مىدانند و سپس با استناد به فقرۀ دوم، بهرهگيرى از امام زمان را به بهره بردن از پس پردۀ غيبت، منحصر مىكنند و مىگويند: اگر براى بهرهمندى از قائم عليه السلام راه ديگرى مانند ملاقات در برخى حالات و زمانها به وسيلۀ خواندن اوراد و اذكار خاص يا رياضت كشيدن وجود داشت، لازم بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله به آن اشاره كند، گرچه به اجمال.
پاسخ، اين است كه: ما نيز غيبت را عمومى مىدانيم؛ امّا آيا ملاقاتهاى نادر و يا اتّفاقى و يا ديدار موالى خاص با ايشان، ممكن نيست و مانند هر عام و خاص ديگرى، قابليت جمع با اين عموم را ندارند؟ تشبيه بهرهگيرى از امام عليه السلام به بهرۀ خورشيد پشت ابر نيز به هيچ روى، بهرهگيرى از امام را منحصر نمىكند؛ زيرا راوى، درخواست نكرده كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، فايدههاى امام غايب را برشمرد تا از ذكر نكردن، بتوان حصر را استفاده كرد. او به طور كلّى پرسيده: آيا امام غايب براى شيعيان، فايدهاى دارد؟ و پيامبر صلى الله عليه و آله نيز با يك تشبيه، فايدۀ امام را برايش بيان مىفرمايد. روشن است كه در اين مقام نمىتوان ادّعاى انحصار كرد. افزون بر اين، از تشبيه به خورشيدِ پشت ابر، وقوع گاه به گاه ملاقات استفاده مىشود، چنان كه علّامه مجلسى يكى از وجوه تشبيه را ملاقات دانسته و فرموده است:
ششمين [وجه تشبيه قائم عليه السلام به خورشيد پشت ابر]، اين است كه خورشيد، گاهى از پشت ابر بيرون مىآيد و بعضى او را مىبينند. همين گونه ممكن است امام در ايّام غيبت براى بعضى از مردم، نه همه، آشكار گردد.[۳۴]
دو. استدلال ديگر منكران به حديث امير مؤمنان عليه السلام است كه در بيانى استعارى و مجازى مىفرمايد:
لِلْقَائِمِ مِنَّا غَيْبَه أَمَدُهَا طَوِيلٌ كَأَنِّى بِالشِّيعَه يَجُولُونَ جَوَلَانَ النَّعَمِ فِى غَيْبَتِهِ يَطْلُبُونَ الْمَرْعَى فَلَا يَجِدُونَهُ.[۳۵]
قائم ما، غيبتى دارد كه مدّت آن، طولانى است. گويا شيعه را مىبينم كه در غيبت وى، به سان گوسفندان مىچرخند و در پى چراگاه هستند؛ ولى آن را نمىيابند.
پاسخ، اين است كه: ما نيز ادّعا نمىكنيم هر كس بخواهد، مىتواند به ديدار امام عليه السلام نائل شود و يا از مكان ايشان مطّلع گردد؛ بلكه وقوع ملاقات را به صورت استثنا از يك اصل كلّى ادّعا مىنماييم. افزون بر اين، در متن حديث، هيچ اشارهاى به ديدارهايى كه امام عصر عليه السلام، خود براى يارى رساندن به شيعيان ترتيب مىدهد،وجود ندارد.
سه. منكران رؤيت، به پاسخ عَمرى (نايب دوم امام) به شخصى به نام احمد بن ابراهيم نيز استناد كردهاند. او شوق به ديدار امام را با عَمرى در ميان نهاده و وى پاسخ داده است:
لَا تَلْتَمِسْ يَا أَبَا عَبْدِ اللّٰهِ أَنْ تَرَاهُ فَإِنَّ أَيَّامَ الْغَيْبَة يُشْتَاقُ إِلَيْهِ وَ لَاتَسْأَل الِاجْتِمَاعُ مَعَهُ إِنَّهُ عَزَائِمُ اللّٰهِ وَ التَّسْلِيمُ لَهَا أَوْلَى وَ لَكِنْ تَوَجَّهْ إِلَيْهِ بِالزِّيَارَه.
[۳۶]
اى ابو عبد اللّٰه! نخواه كه او را ببينى؛ چرا كه در زمان غيبت، شوق به ديدار او هست، و نخواه كه با او ديدار كنى. نديدن امام، تصميمى الهى است و تسليم در برابر آن، شايستهتر است. مىتوانى با زيارت، به او توجّه نمايى.
وجه استدلال، آن است كه ظاهر روايت بر عدم امكان ديدار امام عليه السلام دلالت دارد و از آن در مىيابيم كه در زمان غيبت، وظيفۀ ما توجّه و زيارت و اشتياق قلبى است؛ امّا درخواست ديدار و در كنار امام قرار گرفتن، ممنوع است؛ زيرا بيان نموده كه اجتماع با امام عليه السلام درخواست نشود؛ چون عدم ديدار امام، تصميم الهى است.
پاسخ، اين است كه: با صرف نظر كردن از عدم استناد اين سخن به امام، مىگوييم:
اوّلاً اين گفتگو در روزگار غيبت صغرا و حضور نايب خاصّ ايشان بوده است.
ثانياً يك گفتگوى شخصى است و ممكن است اين فرد، صلاحيت تشرّف را نداشته است.
افزون بر اين و بر فرض فراگيرىِ اين سخن نسبت به روزگار غيبت كبرا و همۀ شيعيان، حكمى عام است كه مىتواند به وسيلۀ ادلّۀ ديگر، تخصيص زده شود و اساساً ناظر به ملاقاتهايى كه امام زمان عليه السلام، خود در پى تحقّق آن هستند، نيست.
پيامدهاى نادرست ادّعايى براى رؤيت
منكران رؤيت، بر اين باورند كه در صورت پذيرش امكان و وقوع ديدار در روزگار غيبت كبرا، پيامدهايى غير مقبول پديد مىآيد. از اين رو، نمىتوان آن را پذيرفت. ما موارد ادّعايى را طرح و نقد مىكنيم.
يك. تنافى با فلسفۀ غيبت و انتظار
غيبت و بويژه طولانى شدن آن، براى آزمودن و سنجش ايمان به غيب و شكيب مؤمنان است و اگر امكان رؤيت امام وجود داشته باشد و هر از گاه بتوان سؤالى پرسيد و كمكى گرفت، اين سنجش، رخ نمىدهد.
پاسخ، اين است كه: ما نيز موافقيم كه سهولت ارتباط و امكان تشرّف فراوان و آسان، با فلسفۀ غيبت، منافات دارد؛ امّا ديدارهايى كه گاه براى يك نسل انسانى اتّفاق نمىافتد و يا در طول يك قرن، از عدد انگشتان در نمىگذرد، نه تنها با غيبت منافاتى ندارد، بلكه نور اميد را در دل مؤمنان بر مىافروزد و يارى و پاسخگويىِ گاه به گاه امام، ايشان را متوجّه خسارتهاى طول كشيدن غيبت مىنمايد و آنان را به دعا و راز و نياز براى پايان يافتن غيبت و آمادگى براى ظهور وى ترغيب مىكند.
دو. همسان شدن غيبت كبرا با غيبت صغرا
منكران رؤيت مىگويند: اگر در روزگار غيبت كبرا نيز امكان رؤيت باشد، ديگر تفاوتى ميان آنچه غيبت كبرا و تامّه ناميده شده است با غيبت صغرا نخواهد بود، در حالى كه در احاديث و مطابق با باور شيعه، تعدّد و تفاوت دو غيبت، روشن است.
پاسخ، اين است كه: تفاوت ميان دو دورۀ غيبت، مقبول همگان است؛ امّا اين تفاوت به وسيلۀ نصب نايبان و سفيران خاص در غيبت صغرا و عدم آن در غيبت كبرا حاصل است و تفاوت ديگرى لازم نيست، هر چند در روزگار غيبت صغرا، ديدار و ارتباط با امام بويژه مكاتبه، آسانتر و تعداد ملاقاتها بيشتر بوده است و اين نيز تفاوتى ديگر است. گفتنى است برخى عالمان نخستين نيز همين تفاوتها را برشمردهاند.[۳۷]
نكته
منكران رؤيت، معدودى از عالمان را موافق با خود قلمداد كرده و عبارتهايى از ايشان نقل كردهاند كه دلالتى بر ردّ رؤيت ندارند. تفصيل اين سخنان و نفى استدلال منكران، در جاى خود آمده است.[۳۸]ما تنها سخن شيخ طوسى را نقل مىكنيم كه با داشتن لقب «شيخ الطائفه» و «لسان القدما»، به روشنى، نظر مشهور عالمان شيعه را ارائه مىدهد:
إنّا أوّلاً لانقطع على استتاره عن جميع أوليائه، بل يجوز (أن يظهر) لأكثرهم و لا يعلم كلّ إنسان إلّاحال نفسه.
[۳۹]
اوّلاً ما بر پوشيده بودن امام از همۀ دوستانشان يقين نداريم؛ بلكه امكان دارد بر بسيارى از آنها ظاهر شود و هر انسانى، تنها حال خويش را مىداند.
آسيبها و پيامدها
در ابتداى تحليل گفتيم كه يكى از انگيزههاى انكار رؤيت، پيشگيرى از پيامدهاى ناخواستهاى است كه براى جامعۀ شيعه پديدار شده است، مانند زمينهسازى براى ادّعاهاى دروغين و ارتباطات غير واقعى، رواج خرافات و دور كردن و راندن انديشمندان از عقايد ناب و اصيل شيعى.
پاسخ، اين است كه: هر چند در درازناى تاريخ، بسيارى از انديشههاى درست، مورد سوء استفادۀ شيّادان و دنياپرستانى قرار گرفتهاند كه از راه دين نان مىخورند؛ و شكّى نيست كه در كنار باورهاى اصيل، خرافههايى آسيبزا پديد مىآيند، امّا اين به معناى نادرست بودن باور اصلى است؟! و اين آيا مجوّز كنار نهادن انديشۀ درست مىگردد؟ و پرسش اساسىتر، آن كه با گزارشهاى متعدّد عالمانى بزرگ و فرهيخته و انسانهايى سخت راستگو و وارسته كه توفيق تشرّفى هر چند كوتاه و نادر داشتهاند، چه كنيم؟ آيا مىتوان به دليل سوء استفادۀ برخى، اين همه انسان راستين را دروغگو بخوانيم؟!
آنچه وظيفۀ ماست، ترسيم دقيق معناى رؤيت امام عليه السلام در عصر غيبت است كه جز به صورت نادر و براى معدود افرادى بسيار پاك و شايسته و يا بس درمانده و نيازمند و پناهجو، رخ نمىدهد و با ادّعاى رؤيت منظّم و مستمر و به اختيار شخص، بسيار متفاوت است و از قضا دستۀ نخست، آن را پنهان مىدارند، هرچند به اقتضا و در پيشامدهاى تقدير شدۀ الهى از پرده بيرون مىافتند.
آرى، اين دستۀ دوم هستند كه بىرؤيت و تشرّف حقيقى، و به فريب نفس و شيطان، زمينۀ خرافهگرايى را از يك سو و دلسرد كردن و انكار را از سويى ديگر فراهم مىآورند و وظيفۀ جستجو و بررسى را بر دوش ما و نظارت و پيشگيرى و رويارويى را بر عهدۀ انديشمندان و متولّيان قضايى و حقوقى مىنهند.
روشن است كه ما بايد در ابتدا در گزارش هر گزارشگر رؤيت، شكّى معقول روا بداريم و بكوشيم با همراهىِ قرينههاى جانبى، درستى و يا نادرستىآن را معلوم كنيم و تنها در جايى آن را بپذيريم كه به اطمينان مىرسيم، هر چند ردّ و قبول وقوع رؤيت كسى و انكار و تأييد تشرّف او، بر ما لازم نيست.
رهنمودهاى ارائه شده براى ديدار امام مهدى عليه السلام
پس از اثبات امكان ديدار امام مهدى عليه السلام، اين پرسشها رخ مىنمايد كه: آيا شيوهاى براى تشرّف به حضور ايشان ارائه شده است؟ اين شيوهها چه اندازه معتبرند؟ و بر فرض وجود و اعتبار، چگونه با اين گفته كه ديدار امام در روزگار غيبت، غير قابل پيشبينى است، سازگار مىشوند؟
پيش از پاسخ گفتن، به اين نكته اشاره مىكنيم كه رؤيت امام مهدى عليه السلام بى آن كه شناخته شود، مقصود سخن نيست؛ زيرا فوايد و مزيّت ديدار آگاهانه را ندارد و كمتر مورد ترديد قرار گرفته است. همچنين مراد ما ديدار خود امام زمان عليه السلام و نه ملاقات مرتبطان و ياران و خواص ايشان و يا حتّى تخيّل رؤيت امام عليه السلام است؛ پيشامدى كه گاه براى برخى كوشندگان در اين راه روى مىدهد و امر را بر آنان و اطرافيانشان مشتبه مىنمايد.
با اين فرض، مىتوان به پرسشهاى طرح شده چنين پاسخ داد كه: برخى احاديث، دعاها و اعمالى را براى تشرّف به خدمت امام مهدى عليه السلام و ديدار ايشان در خواب يا بيدارى توصيه كردهاند؛ امّا هيچ يك داراى سند قوى، مطمئن و معتبرى نيستند و منابع آنها نيز از زمره كتابهاى اصلى شيعه به شمار نمىروند.[۴۰]
بر اين پايه، توصيههاى گزارش شده در اين احاديث، اعتبار چندانى ندارند؛ اما برخى تجربههاى موفّق در به كارگيرى آنها، زمينۀ به آزمون درآوردن و حتّى باور آنها را فراهم ساخته است؛ تجربياتى كه در طول تاريخ، گاه از برخى گرفتاران و يا بندگان مخلص خداى سبحان نقل شده است. افرادى كه درماندگى و اضطرار، چنان آنان را متوجّه خدا و حجّت بر حقّش نموده كه زمينۀ فريادرسىِ دلسوزانه و حكيمانۀ امام عصر را فراهم آورده و يا به دليل خدمات و درخواست هميشگى و مكرّر و نيز صلاحديد امام عليه السلام، از تشرّفى كوتاه يا بلند، بهرهمند گشتهاند. پاكى و راستگويى برخى از اين ناقلان و نه همۀ آنان، مقبول معاصران و بلكه همگان بوده و به شخص و شخصيت، شناخته شدهاند.
وجه مشترك بسيارى از اين تشرّفها - كه در كتابهاى متعددى آمده است؛گرفتارى سخت و اضطرارهاى فردى و اجتماعى و يا مداومت بر خير و نيكوكارى و دعا و مناجات و درخواستهاى مكرّر بوده كه با صلاحديد خداوند، همراه گشته است.[۴۱]در حقيقت، اين نياز و نيكى درونى و نيكوكارى بيرونى است كه لياقت ديدار را پديد مىآورد، تا آن جا كه حتّى زمينۀ آمدن امام زمان عليه السلام و دستگيرى ايشان را از دوستدارانش فراهم مىآورد.
به سخن ديگر، مىتوان اهتمام خود را پيشتر و بيشتر از آنچه بر اعمال و اذكارى منصوص يا غير منصوص مىنهيم تا به توفيق تشرّف نايل شويم، به تقويت ايمان و افزايش معرفت و نيكى و عمل صالح بپردازيم تا وجود ذى قيمتش، خريدار ما گردد و به دستگيرى و هدايت ما بيايد؛ همان نكتهاى كه در سخن برخى رهپويان اين راه، مورد تأكيد قرار گرفته[۴۲]و مىتواند تمام توصيههاى اخلاقى و دعا و ذكرهاى مناسب براى اين مقصود را جهت ببخشد.
بر اين اساس، شيوههاى توصيه شده را از يك سو مىتوان زمينهساز ارتقاى شخصيت درخواست كنندۀ ديدار دانست و از سوى ديگر، جلب عنايت حكيمانۀ امام مهدى عليه السلام. با اين نگرش مىتوان چنين گفت كه: چون وقوع و تحقّق ديدار، سرانجام، به اراده و مصلحتسنجى امام عليه السلام است و به ندرت روى مىدهد، از ناحيۀ ما غير قابل پيشبينى مىشود و از نگاه ما رويدادى اتّفاقى به شمار مىآيد و با آنچه پيشتر در بيان امكان رؤيت گفته شد، تنافى ندارد. اينك برخى از توصيهها را گزارش مىكنيم:
١. علّامه مجلسى به نقل از كتاب اختيار ابن باقى، دعايى را از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه هر كس آن را پس از هر نماز واجب بخواند، امام مهدى عليه السلام را در خواب يا بيدارى خواهد ديد. متن دعا در همين دانشنامه آمده است.[۴۳]
٢. مرحوم طبرسى در كتاب مكارم الأخلاق، دعايى را براى تعقيب نماز فريضه ذكر كرده كه مداومت بر آن، موجب طول عمر مىشود.[۴۴]در نسخۀ چاپ شدۀ كتاب، تشرّف به ديدار امام عصر عليه السلام نيز به عنوان اثر ديگر اين دعا، افزوده شده است؛ امّا در هيچ يك از كتابهاى ديگرى كه اين دعا را گزارش كردهاند، نيامده است و از اين رو، قابل اعتماد نيست.[۴۵]
٣. برخى نيز افزون بر دعاهاى مرتبط با امام زمان عليه السلام مانند دعاى ندبه و افتتاح، به دعاهايى ويژه براى ديدار امام اشاره كردهاند، مانند دعايى كه حرز امام زين العابدين عليه السلام ناميده شده و متن و ترجمۀ آن در همين مجموعه آمده است.[۴۶]
گفتنى است كه اين حرز را مىتوان، دعا براى ظهور امام مهدى عليه السلام و ديدار ايشان در روزگار حكومت جهانى و عدالتگسترش، دانست.
در كنار اين توصيهها، دو شيوۀ ديگر نيز در دست است كه راهكارهايى عمومى براى ديدار هر يك از معصومان عليهم السلام در خواب يا بيدارى است كه براى ديدار امام زمان عليه السلام نيز به كار مىآيد:
يك. در كتاب اختصاص - كه به شيخ مفيد منسوب شده -، چنين آمده است:
عَنْ أَبِى الْمَغْرَاءِ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عليهما السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُمَنْ كَانَتْ لَهُ إِلَى اللّٰه حَاجَةٌ وَ أَرَادَ أَنْ يَرَانَا وَ أَنْ يَعْرِفَ مَوْضِعَهُ مِنَ اللَّهِ فَلْيَغْتَسِلْ ثَلَاثَ لَيَالٍ يُنَاجِى بِنَا فَإِنَّهُ يَرَانَا وَ يُغْفَرُ لَهُ بِنَا وَ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ مَوْضِعُهُ.[۴۷]
هر كس حاجتى از خدا دارد و مىخواهد ما را ببيند و جايگاه خود را نزد خدا بداند، سه شب غسل كند و با ما مناجات كند، كه ما را خواهد ديد و به خاطر ما آمرزيده خواهد شد و جايگاهش بر او پوشيده نمىماند.
دو. شيخ ابراهيم كفعمى نيز شيوهاى را در كتاب المصباح براى رؤيت معصومان عليهم السلام در عالم رؤيا آورده و گفته است:
در يكى از كتابهاى عالمان شيعه ديدم كه هر كس در پى ديدار يكى از پيامبران عليهم السلام، امامان عليهم السلام، مردم و يا پدر و مادرش در عالم رؤياست، سورههاى:
شمس، ليل، قدر، كافرون، اخلاص (توحيد)، فلق و ناس را بخواند و سپس صد بار اخلاص را بخواند و صد صلوات بفرستد و با طهارت بر سمت راستش بخوابد كه إن شاء اللّٰه آنچه را مىخواهد، مىبيند و هر سخن و پرسش و پاسخى بخواهد، با آنها در ميان مىگذارد.[۴۸]
كفعمى افزوده است:
در نسخۀ ديگرى همين را ديدم؛ امّا با اين تفاوت كه آن را هفت شب و پس از دعايى انجام دهد كه اوّلش اين است: «اللّهمّ أنت الحىّ الذي لا يوصف».[۴۹]
شايان ذكر است كه راهكارهايى نيز براى ديدار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و يا امير مؤمنان عليه السلام در عالم رؤيا توصيه شده كه ممكن است برخى از آنها قابل تعميم به امام زمان عليه السلام
باشد.[۵۰]
همچنين عالمان بزرگى مانند آية اللّٰه بهجت و برخى سالكان كوى دوست همچون شيخ رجبعلى خيّاط، توصيههايى براى تشرّف به حضور ولىعصر عليه السلام داشتهاند كه مستند آنها براى همگان روشن نيست، هر چند برخى گزارشها نشان از كاميابى افرادى خاص در عمل به آنها دارد.[۵۱]اين كاميابى، در كنار شخصيت علمى يا معنوى توصيهكنندگان آن، مايۀ تفاوت آنها با دستور العملهاى ساختگىِ شيّادان دنياپرست و گمراهكنندگان مريدباز است كه در پى جلب جاهلان، از تصرّف و بدعت در دين نيز ابايى ندارند.
[۱]. دانشنامه امام مهدی ع : ج ۵ ص ۱۷۹ .
[۲]. ر. ك: ج ٢ ص ٣٨٣ (بخش دوم/فصل پنجم/ويژگى نوح عليه السلام در امام عليه السلام) و ص ٣٨٩ (مثل او، مَثَل عيسى عليه السلام است) و ج ٩ ص ١٣٧ ح ١٦٩٨ (احياى سنت و سيره پيامبر خدا صلى الله عليه و آله).
[۳]. مانند: الطرائف، ابن طاووس: ص ١٨٤، كشف الغمّة: ج ٣، ص ٢٨٧ و ٣٢٢، اثبات الهداة: ج ٣ ص ٧١٢ و....
[۴]. نام اين كتابها - كه شمارشان بيش از سى جلد است - همراه نشانى فصل مربوطه، در كتاب ديدار در عصرغيبت، (ص ٢٧ - ص ٢٩) آمده است. گفتنى است برخى از اين فصول، به ديدارها در عصر غيبت صغرا اختصاص دارند و برخى، اعم از غيبت صغرا و كبرايند.
[۵]. ر. ك: مكارم الأخلاق: ج ٢ ص ٣٥ ح ٢٠٧٦. نيز، ر. ك: ج ٦ ص ٣٦٦ ح ١١١٧ و ١١١٨ (زيارت آل يس).
[۶]. ر. ك: ج ٦ ص ٢٣٢ ح ١٠٨٢.
[۷]. روايت سومى نيز در دست داريم كه وجود چنين افرادى را اثبات مىكند و تعداد آنها را سى نفر مىداند؛ متن روايت در كتاب الكافى چنين است:
امام جعفر صادق عليه السلام : «لَا بُدَّ لِصَاحِبِ هذَا الْأَمْرِ مِنْ غَيْبَةٍ، وَ لَابُدَّ لَهُ فِي غَيْبَتِهِ مِنْ عُزْلَةٍ، وَ نِعْمَ الْمَنْزِلُ طَيْبَةُ، وَ مَا بِثَلَاثِينَ مِنْ وَحْشَةٍ؛ صاحب اين امر را چارهاى نيست از غيبت، و بايد كه غايب شود و او را در حال غيبت خويش چاره نيست از آن كه از خُلق، دورى گزيند. و خوب منزلى است طيبه و با سى كس، وحشتى نيست»(الكافى: ج ١ ص ٣٤٠ ح ١).
مرحوم فيض، حدیث را ناظر به غيبت صغرا دانسته است: «طيبة» هى المدينة المقدسة يعنى إذا اعتزل فيها مستترا ومعه ثلاثون من شيعته يأنس بعضهم ببعض فلا وحشة لهم كأنه أشار بذلك إلى غيبته القصيرة فإن فى الطويلة ليس لشيعته إليه سبيل؛ مراد از طيبه شهر مدينه است يعنى اگر در مدينه پنهان شود و گوشه گيرد و با او سى نفر از شيعيان او باشند كه با هم انس گيرند احساس تنهايى نمىكنند. گويا اين روايت اشاره به غيبت كوتاه حضرت دارد زيرا در غيبت كبراى ايشان، شيعيان او راهى براى رسيدن به ايشان ندارند (الوافى: ج ٢ ص ٤١ ح ٩٢٥).
[۸]. ر. ك: ج ٣ ص ١٢٦ ح ٥٢٧.
[۹]. الغيبة، نعمانى: ص ١٧١ ح ٥. نيز ر. ك: همين دانشنامه: ج ٣ ص ١٢٨ ح ٥٣٠.
[۱۰]. ر. ك: ج ٥ ص ٩-١٧٨.
[۱۱]. إثبات الهداة: ج ٣ ص ٦٩٦.
[۱۲]. الأنوار اللامعة فى شرح زيارة الجامعة: ص ٣٦.
[۱۳]. مجموعة الرسائل، صافى: ج ٢ ص ٢١٢.
[۱۴]. ر. ك: عنايات حضرت مهدى موعود به علما و مراجع تقليد: ص ٢٠٣-٢٥٦.
[۱۵]. در نسخۀ معتمد واژۀ «تامّه» نيامده است ولى در برخى نسخههاى كتاب كمال الدين و منابع ديگر اين كلمهآمده است.
[۱۶]. ر. ك: ج ٣ ص ٣٩٨ ح ٦٥٧، الغيبة، طوسى: ص ٣٩٥ ح ٣٦٥.
[۱۷]. ر. ك: كمال الدين: ص ٥١٦ ح ٤٤، الغيبة، طوسى: ص ٣٩٥ ح ٣٦٥، الاحتجاج: ج ٢ ص ٥٥٥ ح ٣٤٩، الثاقب فى المناقب: ص ٦٠٣ ح ٥٥١، كشف الغمّة: ج ٣ ص ٣٢٠، إعلام الورىٰ: ج ٢ ص ٢٦٠، الخرائج و الجرائح: ج ٣ ص ١١٢٨ ح ٤٦، الصراط المستقيم: ج ٢ ص ٢٣٦ (با عبارت مشابه)، بحار الأنوار: ج ٥١ ص ٣٦٠ ح ٧.
[۱۸]. فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَيْبَةُ الثَّانِيَةُ (التَّامَّةُ) فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللّٰهِ عز و جل؛ زيرا غيبت دوم (تام) واقع شد و ظهورى نخواهدبود، مگر پس از اذن خداوند.
[۱۹]. وَ سَيَأْتِى شِيعَتِى مَنْ يَدَّعِى الْمُشَاهَدَه أَ لَافَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَه قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِىِّ وَ الصَّيْحَه فَهُوَ كَاذِبٌ مُفْتَرٍ؛ و به زودى، كسى به سراغ شيعيان من خواهد آمد كه ادّعاى مشاهده مىكند. آگاه باشيد! هر كس قبل از خروج سفيانى و صيحۀ آسمانى، ادّعاى مشاهده كند، دروغگو و افترا زننده است.
[۲۰]. به نقل از: ديدار در عصر غيبت: ص ١٥٠-١٥٢.
[۲۱]. چشم به راه مهدى: ص ٤٨.
[۲۲]. براى آگاهى از اسامى و متن نظريّات ايشان و همچنين پاسخها و ردّ و اثبات هر يك از آنها، ر. ك: ديدار در عصر غيبت: ص ١٦٢-١٧٠.
[۲۳]. ر. ك: ج ٣ ص ١١٦ ح ٥١٦.
[۲۴]. ر. ك: ديدار در عصر غيبت: ص ٢٠١.
[۲۵]. ر. ك: ج ٩ ص ١٤٠ ح ١٦٩٧.
[۲۶]. ر. ك: ج ٣ ص ٣٤٠ ح ٦٢٠.
[۲۷]. كمال الدين: ص ٥٠٩ ح ٣٩. نيز، ر. ك: همين دانشنامه: ج ٤ ص ١٦٦ ح ٦٧٥.
[۲۸]. نعمانى، از نخستين عالمانى است كه در موضوع «غيبت»، كتاب نگاشته است.
[۲۹]. چشم به راه مهدى: ص ٧٢.
[۳۰]. الغيبة، نعمانى: ص ١٦٠ ح ٨.
[۳۱]. براى آگاهى از اين وظيفۀ شيعه، ر. ك: الكافى ج ١ ص ٣٧٨ (باب «ما يجب على النَّاس عند مضىِّ الإمام»).
[۳۲]. الغيبة، طوسى: ص ٢٧١ ح ٢٣٦.
[۳۳]. ر. ك: ج ٣ ص ٢٠٤ ح ٥٩٦.
[۳۴]. بحار الأنوار: ج ٥٢ ص ٩٤.
[۳۵]. ر. ك: ج ٣ ص ١٦٠ ح ٥٤٩.
[۳۶]. المزار الكبير: ص ٥٨٥.
[۳۷]. ر. ك: الغيبة، نعمانى: ص ١٦١ و ١٧٣، الغيبة، طوسى: ص ٦١.
[۳۸]. ديدار در عصر غيبت: ص ٢٤٩-٢٦٦. مؤلّف محترم كتاب در اين بخش نيز نقدهايى جدّى وارد نموده وادّعاى همراهىِ اين دسته عالمان را با منكران، مردود دانسته است.
[۳۹]. الغيبة، طوسى: ص ٩٩.
[۴۰]. ر. ك: بحار الأنوار: ج ٨٣ ص ٦١ ح ٦٩ (به نقل از: اختيار المصباح). نيز، ر. ك: مكارم الأخلاق: ص ٢٨٤.
[۴۱]. ميرزا حسين نورى نيز پس از ذكر حكايات تشرّف به خدمت امام مهدى عليه السلام، به اين نكته اشاره نموده كهمداومت بر عمل نيك و عبادات مشروعه و انابه و تضرّع، از اسباب قريبۀ ديدار است (النجم الثاقب: ص ٦٥٦).
[۴۲]. ر. ك: ص ٢٩٧ (فصل پنجم/ارتباط شاگرد ميرزا محمّد اصطهباناتى)، كيمياى محبت: ص ٢٩ (اين كتاب، شرح زندگانى و كرامتهاى شيخ رجبعلى نكوگويان، مشهور به خيّاط است).
[۴۳]. ر. ك: ج ٦ ص ٢٣٢ ح ١٠٨٢، بحار الأنوار: ج ٨٦ ص ٦١ ح ٦٩.
[۴۴]. مكارم الأخلاق: ص ٢٨٤.
[۴۵]. ر. ك: مصباح المتهجّد: ص ٤٨، فلاح السائل: ص ١٦٨، الدعوات، راوندى: ص ١٣٤.
[۴۶]. ر. ك: ج ٦ ص ٧٧ ح ١٠٣٩.
[۴۷]. الاختصاص: ص ٩٠ ح ٣٢.
[۴۸]. المصباح (جنّة الامان الواقيه و جنّة الايمان الباقيه): ص ٤٩.
[۴۹]. گفتنى است كه اين دعا براى ديدار درگذشتگان در عالم رؤياست و كفعمى در جايى ديگر (المصباح: ص ٤٧) به اين نكته اشاره نموده و سيّد ابن طاووس در كتاب فلاح السائل (ص ٢٨٦) با تفاوتهايى آن را گزارش كرده است.
[۵۰]. براى آگاهى از اين راه كارها، ر. ك: النجم الثاقب: ص ٦٦٥ و ٦٦٦.
[۵۱]. زمزم عرفان: ص ٣٥٩ (يادداشت ٢)، كيمياى محبت: ص ١٩٠-١٩١ و ٢٢٣.