عبارت «طى الارض» را بسیار شنیدهایم و این واقعه بارها و به طرق مختلف درباره وجود نازنین امام همام محمدتقی علیه السلام عنوان شده است، اما حقیقت آن چیست؟ در گفتوگو با محمدحسین نجفیقدسی، مترجم کتاب الامام الجواد علیه السلام من المهد الی اللحد، نه تنها به این موضوع بلکه به کرامات متعدد و همسو شدن بسیاری با امام جواد(ع) از افراد با تفکرات مختلف و از نحلههای متعدد اشاره میشود.
کتاب «الامام الجواد علیه السلام من المهد الی اللحد» نوشته دانشمند فقید، روحانی مرحوم سیدمحمدکاظم قزوینی است که «موسسه البلاغ» بیروت به سال ۱۴۰۸ ه.ق آن را طبع و نشر منتشر کرده است. مؤلف این کتاب، پس از سالها مجاهدت در مسیر اعتلای نام اهل بیت(ع) در سال ۱۴۱۵ ه.ق دار فانی را وداع گفت.
ترجمه این کتاب به همت محمدحسین نجفیقدسی انجام شده است و پاییز ۱۴۰۰ از سوی نشر آفاق روانه بازار کتب دینی شده است. ایکنا به انگیزه ایام سالروز شهادت امام جواد(ع) به گفتوگو با مترجم این اثر نشسته است. حاصل این گفتوگو را با هم میخوانیم:
از سيره قرآنى و اخلاقى امام جواد(ع) سخن بگوييد.
اين سؤال درباره تمام پيشوايان معصوم مكتب اهل(ع) پرسیده میشود. لذا با بيان يك اصل مهمّ معرفتى، پاسخ اين پرسش روشن خواهد شد. پيامبر(ص) در حديث شريف ثقلين، كه در حدّ تواتر در متون و آثار فريقين آمده است، فرمودند: «اِنّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَين، ما اِن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلّوا بَعدى، كِتابَ اللّهِ و عِترَتى أهلَبَيتى و اِنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوض؛ همانا در ميان شما دو چيز گرانقدر را به جا میگذارم كه اگر به اين دو يادگار درآويزيد و پناه ببريد، هرگز پس از من گمراه نشويد: كتاب خدا و خويشان اهل بيت من و به راستى اين دو هرگز از هم جدايى نمىپذيرند تا بر من در [قيامت] كنار حوض [كوثر] وارد شوند.»
با استناد به حديث فوق و ديگر احاديث، اين دو يادگار گرانبها هرگز از يكديگر تفكيک و تفريق نمىپذيرند، زيرا «اِنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوض». پس در هر ساحتى و به هر مقداری تفكيک و تفريق بين قرآن و عترت ايجاد مىشود و این افتراق ناقض و طاردِ احاديث صحيح و متواترى است كه قرآن و عترت را عِدل و معادل هم مىدانند.
در باب الحجّه اصول كافى حديثى از اميرمؤمنان(ع) نقل شده كه فرمودند: «إِنَّ اللّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى طَهَّرَنَا وَ عَصَمَنَا وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِى أَرْضِهِ وَ جَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ وَ جَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنَا لا نُفَارِقُهُ وَ لا يُفَارِقُنَا.» پس با استناد به رواياتِ صحيح، مىتوان گفت: «قرآن و عترت يك حقيقت واحد هستند.»
اين مقام و ويژگى درباره همه معصومان(ع) جارى است. با در نظر گرفتن اين اصل و با توجه به آيه كريمه فبهداهم اقتده، درباره كسانى كه خود قرآن مجسّماند و قول و فعل و تقريرشان حجّت است، مىتوان چگونه و با كدامين معرفت درباره انطباق سيره زندگى آن بزرگواران با قرآن سخن گفت؟ تماميّت سخن در كلام نورانى و شيواى معصومِ دوازدهم، دهمين پيشواىِ نور، حضرت امام هادى(ع) متلألی است كه فرمود: «...وَ لايَطْمَعُ فِى إدراكِهِ طامِعٌ... إلاّ عَرَّفَهُمْ جَلالَةَ أمْرِكُم وَ عِظَمَ خَطَرِكُم وَ كِبَرَ شَأنِكُم وَ تَمامَ نُورِكُم...»[۱]
اگر همه زيارت جامعه را در شأنش بخوانى، بايد بگويى: «مَوالِىَّ لا اُحصِى ثَنائَكُم»[۲]. چه زيارت جامعه بخشى از شئون و اوصاف اوست. به راستى چه كسى مىتواند پرتوى از آفتاب وجود مطهّر او را به تصوير كشد؟ مگر ظرف كوچک و ناتوانِ كلمات تا چه حدّ مىتواند قلههاى رفيع كرامتهاى الهى و اقيانوسهاى موّاج كمالات و فضایل پيشوايان نور(ع) را در خويش بگنجاند و بنماياند؟ از اين رو، آدمى مىتواند عظمت اقيانوسى را در عمل و به صورت كلى به تصوير بكشد، اما هيچ نمىداند که آن اقيانوسِ بىكرانه چه ذخایرى را در خويش پنهان دارد و چه عجايب و شگفتىهايى را در باطن خود محفوظ داشته است.
درباره ممتازترين عنايات و كرامات حضرت جواد(ع) توضيح دهيد.
قبل از هر سخن دیگری، نكات بسيار حائز اهميتی را يادآور میشوم كه شأن نخستين و اصلى امام(ع)، هدايت آدميان در طريق بندگى و عبوديّت خداى متعال است و كرامات صادر شده از آن بزرگواران فضل و اتمام حجّت بر مكلّفان است. در مكتب اهل بيت(ع)، پيامبر و جانشينان منصوص ايشان به مشيّت و اذن الهى، واجد ولايت تشريعى و تكوينى هستند. همچنین، تمام عنايات و كرامات امام جواد و ديگر معصومان(ع) ممتاز و برترين است، زيرا به دليل عصمت مطلقه آن بزرگواران، در هر شرايطى فعل و سكوت و تقريرشان ممتاز و برترين است.
در كتاب «امام جواد از ولادت تا شهادت» بخش اصحاب امام جواد(ع) از صفحه ۱۱۱ تا ۳۴۵ مطالبی درباره كراماتى از اقيانوس سخاوت و كَرَم امام جواد(ع) نوشته شده است كه به مواردى اشاره مىشود: طى الارض شيخ مفيد ـ خدايش رحمت كناد ـ در كتاب «ارشاد» آورده است كه او نخست، زيدىمذهب بود. سپس به امامت حضرت جواد(ع) گرويد. وى به سبب مشاهده معجزههاىی از معجزات امام جواد(ع)، اعتقادى نيكو و راسخ يافت. شيخ كلينى در كتاب «كافى» با ذكر سند از محمّد بن حسان آورده است كه على بن خالد زمانى كه زيدى مذهب بود، گويد: در محله «عسكر» شهر بغداد بودم. شنيدم مردى را دستبسته از شام آوردهاند و در اينجا زندانى كردهاند و میگويند كه مدّعى پيغمبرى است. على بن خالد گويد: [با شنيدن خبر] خود را به در زندان رساندم و با نگهبانان مهربانى پيشه كردم تا ديدار وى ميسور شد، چون او را مردى فهميده و با درايت يافتم، به او گفتم: سرگذشت خود را بيان كن و او چنين آغاز كرد: در محلهاى از شهر شام كه «موضع رأس الحسين»[۳] ناميده مىشود، به دعا و نيايش سرگرم بودم.
در آن هنگام شخصى نزد من آمد و گفت: برخيز برويم. با او رهيار شدم و در همان حال به گونهاى معجزهآسا خود را در مسجد كوفه يافتم! فرمود: اين مسجد را مىشناسى؟ گفتم: آرى، مسجد كوفه است و به نماز ايستاد. من نيز با او نماز گزاردم. دگربار همو را رهيار شدم كه بىدرنگ خود را در مسجد پيامبر (ص) در مدينه يافتم! وى نخست به ساحت عظماى رسول معظم اداى تحيّت و سلام کرد و من نيز چنين كردم. آنگاه به نماز ايستاد و من هم با او نماز گزاردم و بر پيامبر گرامى درود فرستاد. با وى بودم كه ناگاه خود را در مكه مكرّمه ديدم! در آنجا نيز پيوسته همراه او بودم تا مناسک و اعمالش به پايان رسيد و من نيز مناسک خود را با او گزاردم. هنوز رهيار او بودم كه ناگهان خود را در شام يافتم، در مكانى كه به پرستش خدا مشغول بودم، ولى ديگر از او خبرى نبود! سالى بگذشت تا دگربار او را ديدار كردم و حكايت سال پيش تكرار شد.
از اين رو، آنگاه كه از مناسك حج آسوده شديم و مرا به شام بازگرداند و آهنگ ترک مرا نمود، به او گفتم: تو را سوگند مىدهم به خدايى كه بر انجام اينگونه رفتار كه ديدم، به تو قدرت داد. بگو؛ تو كيستى؟ فرمود: من محمّد بن على بن موسى هستم و داستان خود را اين گونه به پايان رساند. اين خبر دهان به دهان در شهر بازگو شد تا به گوش محمّد بن عبدالملك زيّات، وزير معتصم و فرماندار شام، رسيد. او نيز افرادى را براى دستگيرى من گسيل و با دستبندى آهنين مرا روانه عراق کرد.
على بن خالد گويد: به او گفتم كه قصّه خود را به محمّد بن عبدالملک برسان. او نيز چنين كرد و نوشتهاى از سرگذشت خود را به محمّد بن عبدالملك ارسال کرد. عبدالملک نيز دنباله نوشته او نوشت: «بگو! به همان كسى كه تو را در يك شب از شام به كوفه و از كوفه به مدينه و از مدينه به مكه و از مكه به شام برد اينک نيز تو را از زندان خارج كند.» على بن خالد گويد: داستان او مرا اندوهناک ساخت و به حالش دل سوختم و او را به پايدارى و صبر فراخواندم. روز بعد در نخستين لحظات بامداد به ديدار او رفتم. سپاهيان، نگهبانان، زندانيان و مردم در آنجا جمع شده بودند. پرسيدم: چه خبر است؟ گفتند: مردى كه ادعاى نبوت كرده بود و او را از شام آورده بودند، ديشب در زندان گم شده است. معلوم نيست به زمين فرورفته و يا پرندهاى او را ربوده است.
اين حديث دربردارنده واقعه «طى الارض» است. اين حقيقت به روشنى در قرآن كريم، ضمن داستان سليمان بن داود عليهماالسلام بدينگونه از آن سخن رفته است: «... كدام يك از شما تخت آن زن [بلقيس] را نزد من آورد، پيش از آنكه آنان تسليم شده پيش من آيند؟ عفريتى از جنّيان گفت: پيش از آنكه تو از جايگاه خود برخيزى، من آن را نزد تو آورم. بىترديد من بر آن [كار ]توانا و مورد اعتمادم. كسى كه نزدش دانشى از كتاب [الهى] بود گفت: من پيش از آنكه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو آورم. و چون [سليمان] آن را نزد خود يافت، گفت: اين از فضل پروردگارم باشد تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسى مىكنم؟...»[۴] و به راستى آنگاه كه عفريتى از جن بتواند در اندک زمانى، سرير پادشاهى بلقيس را از شهر سباى يمن به اردن منتقل سازد و نيز آصف بن برخيا جانشين سليمان بن داود، به لحظهاى [كمتر از چشم بر هم زدن] بر انجام آن كار توانا باشد، چرا و چگونه جانشين و خليفه رسول گرامى صلى الله عليه و آله يعنى امام جواد(ع) بر انجام چنين امورى توانا نباشد.
شفاى نابينا
علاّمه مجلسى به نقل از كتاب «خرائج» آورده است: پيش از آنكه امام رضا عليهالسلام به سوى خراسان بروند، محمّد بن ميمون در مكّه خدمت حضرت شرفياب شده و عرض مىكند: عزم سفر به مدينه دارم. نامهاى خدمت حضرت جواد عليهالسلام درباره من مرقوم فرماييد تا خدمت ايشان برسانم. امام عليهالسلام تبسم فرمودند و نامهاى نوشتند و من به مدينه رفتم در حالىكه بينايى خود را از دست داده بودم. موفّق، خادمِ حضرت جواد(ع)، ايشان را كه در گاهواره بود، نزد من آورد. نامه را به حضرت، تقديم كردم. حضرت به موفق فرمودند: مُهر نامه را بگشا و آن را باز كن. وى نيز چنان كرد و نامه را در برابر امام(ع) قرار داد. حضرت نامه را ملاحظه فرموده، سپس به من فرمودند: محمّد! چشمانت چطور است؟ عرض كردم: اى پسر رسول اللّه، چشمانم بيمارى پيدا كرده و همانگونه كه ملاحظه مىفرماييد بينايى ندارد. امام(ع) دست دراز كرد و بر چشمانم كشيد. بينايىام برگشت، بهتر و سالمتر از گذشته. من نيز بر دست و پاى حضرت بوسه زدم و از خدمتش بازگشتم.
سبز شدن درخت
ابوهاشم جعفرى اهل بغداد بوده و در نزد امامان معاصر خود، منزلتى ويژه و مرتبتى والا داشته است. از امام جواد، امام هادى و امام عسكرى عليهمالسلام رواياتى نقل كرده است. لازم به ياد آورى است كه بيشتر روايات وى درباره مناقب و معجزاتى است از امامان عليهمالسلام كه خود گواه و شاهد بر آنها بوده است. او مناقب و فصايل هر امامى را در كتابى جدا ضبط کرده كه در اينجا به درج احاديثى از حضرت امام جواد عليهالسلام مىپردازيم: به نقل مرحوم كلينى در كتاب «كافى» ابوهاشم جعفرى گفت: همراه امام جواد عليهالسلام در مسجد مسيَّب نماز گزاردم. در آن مسجد درخت كُنارى ـ سدر ـ خشكيده، بىبرگ و بىبر بود. امام جواد عليهالسلام آب طلب كردند و در زير آن درخت وضو گرفتند. درخت حياتى دوباره يافت و در همان سال به برگ و بار نشست.[۵]
در كتاب امام جواد از ولادت تا شهادت ماجراى همسفرى با يزيد با امام جواد(ع) نقل نشده است. علاقهمندان مىتوانند به كتاب اثبات الهداة ج ۳ مرحوم شيخ حر عاملی مراجعه كنند.
چرا امام جواد(ع) بابالحوائج ناميده شدهاند؟
نكتهاى كه بايد درباره برخى از اين القاب مد نظر داشت، وحيانى بودن آنهاست كه در روايات، ادعيه و ديگر متون دينى ثبت و ضبط شده است. البته القاب و صفات ذكرشده درباره هريک از امامان معصوم(ع) به معناى نفى آن صفات و كمالات، از ديگر امامان معصوم(ع) نيست. براى مثال حضرت علىبن الحسين به زين العابدين و سجّاد و يا امام پنجم حضرت امام محمدبن على عليهماالسلام به لقب باقرالعلوم يا امام نهم حضرت امام محمدبن على عليهماالسلام به جواد ملقّب شدهاند که به معناى عارى بودن ديگر امامان(ع) از آن القاب نيست. شايد بتوان گفت تجلى آن لقب و خصلت در اعمال هر امامى به دليل شرايط ويژه روزگار آن امام، درخشندگى و بازتاب بيشترى داشته است. بديهى است که هر لقب از القاب مذكور براى هر امامى بر فضيلت و منقبتى خاص در وجود مقدّس آن امام عزيز دلالت دارد.
القاب امام جواد(ع) نيز چنين است: او «تقى» است؛ چون پرهيزكارترين و پارساترين انسان روزگار خود بود. او «جواد» است، چون در بخشندگى و كرامت، هيچكس به مرتبه آن بزرگ نمىرسيد. او «منتَجَب» است، چون خداى تبارك و تعالى حضرتش را برگزيد. او «مختار و مرتضى» است، چون خداى سبحان، رِداى الاهى امامت را، در اوان كودكى وى، بر قامت او پسنديد. او «متوكّل» است، چون در تمامى امور به خداى سبحان توكّل داشت. او «قانع» است، چون به تقديرات الاهى و رضاى خالق بَسنده نمود. او «زَكى» است، چون خداى سبحان حضرتش را از هر آلودگى، پاك و طيّب نگاه داشت. او «عالِم» است، چون همه دانشها و علوم، از ابتدا تا انتها، در سينه و قلب مطهّرش جاى گرفت.
در دوره امامت امام جواد(ع) رويكرد و ارتباط ايشان با اقشار مختلف جامعه چگونه بود؟
يازدهمين معصومِ آسمانى و نهمين پيشواىِ ربّانى حضرت ابا جعفر ثانى، امام محمّد بن على الجواد عليهالسلام، همو كه پدر بزرگوارش عليهالسلام درباره او به نكته بسيار لطيفى اشاره و فرمودند: «اين مولودى است كه بابركتتر از او مولودى در اسلام زاده نشده است.»[۶] مدت امامت بابركت اين امام همام ۱۷ سال بود و در عنفوان جوانى در ۲۵ سالگى به شهادت رسيد. در ميان ائمه معصومين عليهمالسلام حضرتش جوانترين امام در هنگام شهادت بود.
در روزگارِ هيچیک از امامان اهل بيت عليهمالسلام رخدادى كه موجب شک و ترديد برخى از شيعيان درباره امامت آنان شود، واقع نشد، ليكن عصر امامت حضرت رضا و حضرت جواد عليهماالسلام دوره امتحاناتِ شگفت براى شيعه بود. سنّ كم حضرت جواد عليهالسلام در هنگام شهادت پدر گرامیاش عليهالسلام يكى از امتحاناتِ سنگين جامعه شيعه بود و سبب شد تا شمارى از شيعيان در امامت او ترديد كنند و برخى از آنانى كه به دنبال آب و نانى بودند به فرقه «واقفيّه» پيوستند، اما بيشتر اصحاب و شيعيان، امامت آن وجود مبارک را پذيرفتند و در اين آزمونِ سنگين سربلند گشتند.
ارتباط امام جواد عليهالسلام با شيعيان، بيشتر از طريق وكلا و نامهنگارى انجام مىگرفت. در دوره امامت امام نهم عليهالسلام هيچ انشعابِ جدى در جامعه تشيع رخ نداد و بعد از ايشان نيز انشعابات بسيار محدود است. فرقههاى اهلِ حديث، زيديه، واقفيّه و غلات فعاليت گستردهاى داشتند، ولى امام جواد عليهالسلام شيعيان را از عقايد آنان آگاه مىكرد و از نزديكىِ به آنان نهى مىفرمود.
امام جواد عليهالسلام بعد از شهادت پدر گرامياش، در مسجد النبى بر منبر رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم برآمد و فرمود: «من محمّد بن على الجواد هستم. من نَسبهاى همه مردم را میدانم. چه مردمى كه به دنيا آمدهاند و چه مردمى كه به دنيا نيامدهاند. من علم از خود شما به ظواهر شما و باطنهاى شما هستم. ما اين علم را قبل از اينكه عالم هستى خلق شود داشتهايم و بعد از فناى عالَم هستى نيز اين علم را داريم. اگر نبود تظاهر اهل باطل، حكومت اهل گمراهى و شک مردم عوام، چيزهايى مىگفتم كه همه از اوّلين و آخرين را به تعجّب وامىداشت». آنگاه دست شريفشان را بر دهان مباركشان گذاشتند و خطاب به خودشان فرمودند: «ساكت باش محمّد! همانطور كه پدران تو پيش از تو سكوت كردند...»[۷]. دريغ و صد افسوس كه همه عمر كوتاه و با بركت امام عليهالسلام در سختى و در محاصره آشكار و پنهان دولت عباسى گذشت و سرانجام به دستور خليفه مُلحد عباسى به دست همسر اجباریاش، امّالفضل، مسموم شد و به شهادت رسيد.
درباره شاگردان و اصحاب امام جواد(ع) صحبت کنید.
با وجود كوتاهى دورانِ حيات و امامت حضرت جواد عليهالسلام، شاگردان بزرگى از فَيَضانِ علوم و رهبرى آن جناب، بهرهمند و تربيت شدند. شاگردانى چون «جناب عبدالعظيم حسنى»، «جناب على بن مهزيار اهوازى»، «جناب فضل بن شاذان نيشابورى»، «جناب محمّد بن سنان زاهرى»، «جناب ابونصر بزنطى كوفى»، «جناب دِعبل خزاعى» و... نزد ايشان رشد علمى و معنوى يافتند و احاديثى را از آن بزرگوار نقل كردهاند. زندگىنامه اصحاب و شاگردان آن بزرگوار در كتاب «امام جواد عليهالسلام از ولادت تا شهادت» به گونهاى مبسوط نگاشته شده است.
مقام علمى امام جواد(ع) نزد اهل سنت چگونه است؟
راويان احاديث حضرت جواد الائمّه عليهالسلام تنها محدثان شيعه نيستند؛ علما و دانشمندان اهل تسنن نيز معارف و حقايقى را از آن حضرت نقل كردهاند. «خطيب بغدادى» احاديثى با سند خود از آن حضرت نقل كرده است. همچنين «حافظ عبدالعزيز بن اخضر جنابذى» در «كتاب معالم العترة الطاهرة» و مؤلفانى مانند «ابوبكر احمد بن ثابت»، «ابو اسحاق ثعلبى» و «محمّد بن مندة بن مهربذ» در كتب تاريخ و تفسيرشان رواياتى را از آن گرامى نقل كردهاند.
سخن پايانى.
با مرورى بر تاريخ زندگانى معصومين عليهمالسلام درمی يابيم كه اساسِ مشكلات جوامع بشرى، ناآشنايى آنان با مقام و منزلتِ آسمانىِ خاندان رسالت بوده است. هرچند در اين گستره ۱۴۰۰ ساله با تلاش وارثانِ علوم نبوى صلى الله عليه و آله و سلم و پيروان راستينِ مكتب اهل بيت عليهمالسلام، هزاران هزار گفته و نوشته در تبيينِ حق و تحليل اوضاع و احوال ائمه عليهمالسلام نگاشته شده يا بازگو شده است، ولى با اين همه بسيارى از مسلمانان و حتى شيعيان مقام امامت را، آنچنانكه شايسته پاسخگويى در عقايد مكتب اهل بيت عليهمالسلام است، نمىشناسند و معرفتى به علو درجات و مرتبتِ والاى آنان ندارند.
[۱]. زيارت جامعه كبيره. «و هيچ بلندپروازى در رسيدن و درك مقام شما، طمع نكند... مگر آنكه خداوند به او بشناساند شكوهِ كار شما را، و عظمتِ مقام شما را و بزرگى منزلت شما را، و كمال نورانيّت شما را...»، زيرا امور مربوط به پيشوايان معصوم عليهمالسلام فوق تصورات و ادراكات ماست، اما طبق قاعده منسوب به اميرمؤمنان عليهالسلام «ما لا يُدرَكُ كُلُّهُ لا يُترَكُ كُلُّهُ»؛ اگر چيزى كه همه آن فهميده نمىشود، همه آن نيز نبايد كنار گذارده شود.
[۲]. همان. «سروران من! اوصاف نيك شما را شماره نتوانم كرد».
[۳]. گفته شده است كه در اين محل سر مبارك و مقدس حضرت سيدالشهدا ـ جانم و جانها فدايش باد ـ حسين بن على عليهماالسلام را نصب كرده بودند.
[۴]. نمل، ۳۸، ۳۹ و ۴۰.
[۵]. كافى، ج ۱، ص ۴۹۷. مرحوم شيخ مفيد در قرن چهارم، خود اين درخت را ديده و گويد: از ميوه آن خوردم و هسته نداشت. بحارالانوار؛ ج ۵۰، ص ۵۷ به نقل از مناقب
[۶]. كافى، ج ۱، ص ۳۲۱.
[۷]. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۰۸.