حجتالاسلام و المسلمین سیدمحمود طباطبایینژاد ضمن اشاره به اینکه نظریه حکومت مشهورترین نظریه در تحلیل قیام امام حسین(ع) است، به بیان اشکالات متعددی پرداخت که به این نظریه وارد است.
نشست «بررسی رویکردهای مشهور در تفسیر واقعه عاشورا» با سخنرانیحجتالاسلام و المسلمین سیدمحمود طباطبایینژاد؛ عاشوراپژوه و مدیر گروه سیره و تاریخ پژوهشکده علوم و معارف حدیث، اول شهریور در مرکز پژوهشهای تاریخ اسلام برگزار شد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
۱۴۰۰ سال ازقیام امام حسین(ع)میگذرد و همچنان درباره اینکه امام چههدفیداشته، بحث و گفتوگو است و کسی نتوانسته این بحث را تمام کند. نظرات مختلفی بیان شده است که به اهم آنها اشاره میکنیم. یکی از مهمترین نظریات نظریه حکومت است یعنی امام قیام کرد تا حکومت کوفه را در اختیار بگیرد. این نظریه از یک نظر مشهورترین نظریه است و اکثریت اهل سنت به این نظریه قائل هستند. کسانی که در زمان خود حضرت ایشان را منع کردند، برداشتشان همین بوده است. دشمنان حضرت نیز همین برداشت را داشتند. اهل سنت غالباً میگویند امام حسین(ع) اشتباه کرد و نمیبایست این راه را میرفت، چون اینهمه افراد ایشان را منع کردند ولی ایشان توجه نکرد و آخر همان حرف آنها درست بود.
پاسخ ما این است که اولاً بسیاری از کتب اهل سنت نقل کردند که پیامبر(ص) پیشبینی کردند فرزندشان حسین(ع) به شهادت میرسد و برای مظلومیت ایشان گریه کردند و فرمودند هر کدام از شما ایشان را دریافتید او را یاری کنید. در این روایات سخن از این نیست که حسین(ع) اشتباه میکند. مطلب دیگر اینکه این نقلهایی که خود شما آوردید، نشان میدهد امام میدانسته شهید میشود و اینطور نبوده نداند آخر این مسیر چیست. سومین نکته اینکه همه کسانی که به امام گفتند به کوفه نرو، امام حرفشان را رد نکرده و اتفاقاً از دلسوزی آنها تشکر کرده منتهی پاسخهای امام مختلف است. ما حرفی از امام نداریم که حکایت از این کند به کوفیان اعتماد داشته است.
اولین اشکال نظریه حکومت؛ نسبت اتهام بیمدیریتی به امام
بنده نظریه حکومت را قبول ندارم و اگر این نظر را قبول کنیم، باید امام را به بیمدیریتی متهم کنیم. این ضعف مدیریت به حدی است که یک آدم متعارف نباید این اشتباهات را مرتکب شود. البته امام صرف نظر از امامتشان در جنگها حضور داشتند و آدم پختهای بودند و مدیریت بالایی داشتند و با ۷۰ نفر جنگنده یک صبح تا عصر در برابر دشمن مقاومت میکند. اولین اشتباه ایشان این است که چرا به مسلم نگفتند شهر را بگیرید تا من برسم مثل همان کاری که عبیدالله کرد، شهر را گرفت تا نیروهایش برسند. اشکال دیگر اشکالی است که دکتر شریعتی دارند. میگویند اگر امام میخواست شهر را تسخیر کند، باید مخفیانه به کوفه میآمد، نه اینکه از مکه به همه اعلام کنند دارم به کوفه میروم.
نکته دیگر اینکه چرا یک نیروی اطلاعاتی درست بین امام و مسلم وجود نداشت. امام روز هشتم از مکه راه افتادند و مسلم روز نهم به شهادت رسید. امام در بین راه منتظر است یک مسافر از کوفه بیاید تا از او بپرسد در کوفه چه خبر است. از آن طرف مسلم به عمر سعد وصیت میکند به امام خبر بده که مرا کشتند. امام دو سوم راه را میروند تازه خبر شهادت به ایشان میرسد و قبل از آن هیچ خبری از کوفه ندارند. تازه وقتی امام این اخبار را دریافت میکنند در منزل زباله خطبه میخواند و میفرماید به ما خبر بدی رسیده است و شیعیان پشت ما را خالی کردند ولی حضرت علی رغم این وضعیت باز مسیر خود را ادامه میدهد. این با نظریه حکومت سازگار نیست. ممکن است کسی بگوید امام امیدوار بوده کوفیان به ایشان بپیوندند. اگر اینطور است چرا حضرت فرمود هر کس میخواهد برود، برود و نیروها را مرخص کرد. اگر کسی میخواهد شهری را تسخیر کند چرا باید نیروهایش را ترخیص کند. کدام پیامبر یا امامی این کار را کرده است؟ اگر رفتن به کوفه صلاح است باید یاران را تهییج کند تا همراه شوند.
از سوی دیگر اخبار شهادت ایشان که تعداد آنها ۱۳۰ نقل است را چکار کنیم؟ منابع آنها هم در کتب کهن شیعه و اهل سنت است. برخی از این اخبار آنقدر جزئی است که دقیقا معین کرده امام در چه زمانی به شهادت میرسد. خود این هم یکی از چالشهای نظریه حکومت است. یکی دیگر از اشکالات این است عقلای قوم حضرت را نهی کردند به کوفه برود. یکی از آنها ابن عباس است که به شدت حضرت را نهی کرد و گفت اگر کوفیان شهر را گرفتند و مسلح هستند، شما برو ولی اگر حاکم یزید در کوفه است این کار را نکن. یکی دیگر از افرادی که امام را نهی کرد، به حضرت گفت پدرت که موقعیتش از شما بهتر بود و همه جهان اسلام را در دست داشت به خاطر اینکه کوفیان همراهی نکردند به مشکل خورد. در مجموع نظریه حکومت با توجه به این اشکالات قابل پذیرش نیست.
شاید بگوییم امام نمیخواست قیام کند و فقط بیعت نکرد ولی جنگ به ایشان تحمیل شد ولی این سخن هم درست نیست. اولاً خود بیعت نکردن به معنای ضدیت با حکومت بوده است. ثانیاً اگر بپذیریم بیعت نکردن به معنای ضدیت با حکومت نبوده است، اینکه امام به سمت کوفه رهسپار شدند، شورش رسمی علیه حکومت بود.
سه فرضیه پیرامون شهادتطلبی امام
یکی دیگر از نظرات بسیار مهمی که میان علمای ما مطرح است، شهادتطلبی امام حسین(ع) است یعنی امام رفتند که شهید بشوند. خود این نظریه چند فرضیه دارد،
یکی اینکه هدفشان شهادت بود. فرضیه دیگر این است که ایشان برای شهادت نرفت و برای امر به معروف و نهی از منکر رفت ولی میدانست پایان کارش شهادت است.
فرضیه اول استبعاد دارد و هیچ کدام از ائمه هدفشان شهادت نبود، گرچه شهادت را دوست داشتند.
ثانیاً شاید همراهان امام نمیخواستند شهید شوند، چرا آنها را با خود همراه کرد. یک فرضیه دیگر هم هست و آن اینکه امام حسین(ع) از طرف خدا تکلیف داشت این کار را بکند. جوابی که از گذشته دادند این است که نباید قیام آن حضرت را صرف انجام تکلیف بدانیم.
پس امام برای چه این قیام را شکل دادند؟ اگر حکومت است که نشد، اگر قرار است آثار اجتماعی داشته باشد و هدفش امر به معروف و نهی از منکر بوده، قیام امام تا چند سال بعد تأثیر جدی در جامعه نداشت و یزید پس از کربلا مرتکب دو جنایت بزرگ دیگر شد. وقتی یزید مرد، پسرش از حکومت استعفا داد و مروان و فرزندانش حکومت را به دست میگیرند و دوباره کل جهان اسلام را در اختیار میگیرند. پس شهادت امام چه اثری داشت که نتوانست حکومت اموی را از بین ببرد و با همه اتفاقاتی که میافتد دوباره بنیامیه حاکم میشوند؟
اشکال این پاسخ را جلسه بعد عرض میکنم.