این کتاب که حاصل ده سال تاملات و مطالعات نگارنده در حوزه نقد و پالايش احاديث است، با مراجعه و بازخوانی بسیاری از منابع حدیثی فریقین، با گشودن یازده فصل دو روش «نقد سندی» و «نقد متنی» روایات را مورد بازکاوی قرار داده و در کنار بررسی ده معیار نقد متنی، نقد شماری از روایات را منعکس ساخته است
نوشتاری از مؤلف کتابحجة الاسلام والمسلمین علی نصیری گیلانی
مقدمه
کتاب «روششناسی نقد احادیث»، همانگونه که در مقدمه آن آمده، حاصل ده سال پژوهش این ناچیز در زمینه نقد روایات است که با زحمت زیاد فراهم آمده و در آن اهداف ذیل دنبال شده است:
تبیین انواع آسیبهای حدیثی اعم از آسیبهای عمدی و طبیعی
تاکید بر ضرورت نقد منابع حدیثی با توجه به نقش آنها در عرصه دین شناخت
تاکید بر پیراستگی بیشتر جوامع حدیثی شیعه در مقایسه با جوامع حدیثی اهل سنت
تبیین مراحل هشتگانه نقد سندی روایات از قبیل اصالت حدیث و اعتبار منابع
بازکاوی علمی معیارهای نقد متنی روایات (ده معیار)
معرفی صدها روایت ضعیف و مجعول
از سویی دیگر، به رغم اذعان صاحبنظران مبنی بر ضرورت پالایش منابع حدیثی، کار علمی جامعی در این زمینه انجام نگرفت.
نگارنده برای ارایه اثری جامع، به بررسی عموم منابع عام و خاص فریقین در زمینه نقد روایات پرداخت و افزون بر آن در بررسی میدانی منابع حدیثی بسیاری از روایاتِ دچار آسیب را مورد شناسایی قرار داد.
از سویی دیگر در بررسی جایگاه هریک از معیارهای نقد متنی روایات از قبیل عقل و علم کاری گسترده انجام گرفت و در فصل یازدهم کتاب با نقد سه روایت شایع میزان کارآیی دو روش نقد سندی و متنی را به تصویر کشید.
این کتاب از جهات ذیل دارای نوآوری میباشد:
۱ـ نگریستن در فصل سوم کتاب که در آن آثار فریقین در زمینه نقد به تفصیل معرفی شدهاند، نشان میدهد که تاکنون تحقیق جامعی در این زمینه انجام نگرفته است. این کتاب نخستین اثری است که با گستردگی فراوان و تحقیقات عمیق، روشهای نقد روایات را مورد بررسی قرار داده است. حجم کتاب و استفاده از حدود ۴۵۰ منبع گواه مدعاست.
۲ـ در بررسی سیر تاریخی نقد و معرفی تفصیلی تلاش فریقین در زمینه نقد روایات تحقیقی بدیع انجام یافته است.
۳ـ مراحل و گامهای هشتگانه در نقد سندی (با ملاحظه برخی از این مراحل) با چنین رویکردی برای نخستین بار در این کتاب ارایه میشود.
۴ـ دستهبندی روشمند معیارهای دهگانه نقد متنی روایات و تقسیم آنها به نقد درونی و بیرونی، دستاورد نوینی است که میتواند به آشفتگی و عدم جامعیت مباحث صاحبنظران در این زمینه پایان دهد.
۵ـ در بررسی معیارهایی همچون کتاب، سنت، عقل و علم، ابهامها و شبهات موجود در این زمینه مورد بررسی دقیق قرار گرفته و راهحلهای مناسب ارایه شده است.
۶ـ در بازکاوی ماهیت، نقش و کارکرد هریک از معیارهای دهگانه کار نسبتاً گستردهای انجام یافته و منابع گسترده و جدید مورد توجه قرار گرفته است.
افزون بر نکات پیشگفته تمام فصول کتاب به اضافه بخش پایانی آن دارای خلاصه و نتیجهگیری است و نمایه کاملی از آیات، روایات و … در آخر کتاب آمده است.
معرفی بخشهایی از مباحث کتاب
برای آنکه خوانندگان فرهیخته با محتوای کتاب آشنا شوند، بخشهایی از مباحث محتوایی آن را بازتاب میدهیم.
مفهومشناسی نقد
نقد گاه در معناي فقهي در برابر نسيه قرار ميگيرد و معناي آن پرداخت آني ثمن يا مثمن است در برابر نسيه که در آن متاع نقد و پول در زماني ديگر پرداخت ميشود[۱]يا در برابر سلَف که در آن ثمن يا پول به صورت نقدي پرداخت ميشود، اما مثمن يا کالا در زماني ديگر به خريدار داده ميشود. چنان که واژه «نقد» در گفتار حضرت امير(ع) خطاب به شريح قاضي به همين معنا به کار رفته است. آنجا که امام فرمود:
فانظر يا شريح، لا تكون ابتعت هذه الدار من غير مالك، أو نقدت الثمن من غير حلالك، فإذا أنت قد خسرت دار الدنيا و دار الآخرة؛[۲]اي شريح! بنگر که اين خانه را از مالي غير از مال خود نخريدي باشي يا پول آن را از راه غير حلال نقد نکرده باشي که در اين صورت در دنيا و آخرت زيان کردهاي.
گاه نقد به معناي سره و ناسره کردن به کار ميرود. چنين کارکردي گاه در امور حقيقي تحقق مييابد، چنان که درباره سره و ناسره کردن درهم و دينار از واژه «نقد» استفاده ميشود و گاه در سره و ناسره کردن در امور اعتباري از واژه «نقد» بهره ميگيرند، چنان که درباره جدا کردن صحيح از سقيم گفتار يا کردار از اين واژه استفاده ميشود و ميگويند کلام قابل نقد است.
نگريستن در گفتار واژهشناسان نشان ميدهد که واژه نقد در کارکرد اوليه خود تنها براي تمييز سره از ناسره امور حقيقي همچون درهم و دينار به کار ميرفته است و پس از گذشت دورهاي از کارکرد اين واژه، از آن در مفهوم سره از ناسره کردن مطلق گفتار و در مرحله پسين به معناي نقد شعر و نثر استفاده شده است.
از سويي ديگر بايد دانست که عموماً نقد کلام را به معناي اظهار عيوب و محاسن کلام دانستهاند: «نقد الكلام اظهر ما به من العيوب أو المحاسن؛[۳]نقد کلام به معناي اظهار عيوب و محاسن يک کلام است.»
به عبارت روشنتر، به عکس معنايي که در آغاز از واژه نقد به ذهن ميرسد و چنين به نظر ميرسد که اين واژه تنها به معناي نشان دادن عيوب کلام است، نقد هم جانب ايجابي و جانب سلبي دارد، يعني به اين معنا است که عيبهاي کلام آشکار شود و هم خوبيهاي آن هويدا گردد.
ميتوان حدس زد که ريشه تاريخي کاربست نقد در نقد گفتار و نيز رواج اين اصطلاح در تحقيقات غربيان در شيوع اين واژه در ميان حديثپژوهان معاصر موثر بوده است. از اين رو برخي از آنان از عنوان نقد در نگاشتههاي خود بهره جستهاند. چنان که حسين حاج حسن از حديثپژوهان معاصر شيعه نام کتاب خود را نقد الحديث في علم الرواية و علم الدراية گذاشته و مسفر عزم الله دمييني بر کتاب خود عنوان مقاييس نقد متون السّنة را برگزيده است.
با اينحال، تاکنون تعريف روشني از اين اصطلاح ارايه نشده و جسته و گريخته ميتوان به برخي از تعاريف دست يافت.
بهعنوان نمونه محمد مصطفي اعظمي در تعريف اصطلاحي نقد احاديث آورده است:
و يمكن تعريفه بانه تمييز الاحاديث الصحيحة من الضعيفه و الحكم علي الرواة توثيقاً و تجريحاً؛[۴]نقد به معناي جدا ساختن احاديث صحيح از ضعيف و مشخص ساختن جرح و تعديل راويان است.
ضرورت نقد روایات
واقعيتهاي تاريخي نشان ميدهد که سنت در سير تاريخي خود با انواع آسيبها از جمله بحران وضع و جعل به صورتي گسترده روبرو شد و انبوهي از روايات ناصحيح به هدف تخريب مباني عقيدتي و اخلاقي مسلمانان ساخته شد و در ميان جوامع روايي فريقين راه يافت.
گرچه صاحبنظران اهل سنت آغاز راهيافت پديده جعل در ميان روايات را پس از قتل عثمان يا شهادت حضرت امير(ع) و شكلگيري فرقههاي مختلف كلامي دانستهاند[۵]، اما شواهدي مختلف از جمله در سخنان پيامبر و ائمه(علیهما السلام) نشان ميدهد كه كار جعل و ساختن حديث از دوران پيامبر(ص) و همزمان با حيات ايشان آغاز شد.[۶]
چنان که پيامبر اكرم(ص) خود از پيدايش دروغپردازان و جعل روايات و انتساب آنها به خود خبر داده و به شدت از آن بر حذر ميداشت.[۷]
چنانكه آن حضرت از پراكنده شدن مسلمانان به هفتاد و سه فرقه در كنار يهود و نصاري كه به ترتيب به هفتاد و يك و هفتاد و دو فرقه پراكنده شدند، خبر داد و تمام فرقهها به استثناي يك فرقه را اهل هلاكت دانست.[۸]
بررسي عوامل شكلگيري فرقههاي مختلف اسلامي كه عقايد و آراء آنها در كتابهاي مربوط به ملل و نحل انعكاس يافته، نشان ميدهد كه عموم بنيانگذاران آنها از روي غرض يا جهل در اثر سوء فهم از قرآن يا به استناد روايات ناصحيح دچار چنين انحرافاتي شدهاند.
و از آنجا كه فقيهان در فتاواي خود و نيز قُضات در کيفيت قضاوت خود، پس از قرآن به همين روايات مراجعه ميكردند، شكاف عظيمي ميان اعمال ديني و عبادي و تعامل اجتماعي مردم رخ نمود.
گويا اين امر از همان آغاز مشكلات زيادي را متوجه جامعه اسلامي كرده بود كه از حضرت امير(ع) علت اختلاف روايتها را جويا شدند و آن حضرت با تقسيمبندي راويان به چهار دسته، به ارزيابي اين امر پرداختند.[۹]
بدين ترتيب بدعتهاي ناروا و سنتشكنيها ميان مسلمانان چنان اوج گرفت كه امام علي(ع) در سال سي و پنجم هجرت خود را با اسلامي وارونه شده مواجه ديد و به خاطر ريشهدار بودن اين بدعتها از قضات خود خواست كه بسان دوران خلفا پيشين قضاوت كرده و اجتماع مسلمانان را پراكنده نسازند و خود به تغيير بدعتها مگر در مواردي محدود اقدام نكرد.[۱۰]
كار جعل و وضع احاديث چنان بالا گرفت كه اگر در آغاز راه به صورت پنهاني و با زيركي انجام ميگرفت، در ادامه از پشتوانه بخشنامههاي حكومتي برخوردار شد.[۱۱]
ميزان راهيافت انواع آسيبها در جوامع حديثي فريقين
بايد اذعان كرد كه ميزان راهيافت روايات ناسره در ميان ميراث روايي اهل سنت به مراتب بيشتر از ميراث روايي شيعه است. مقايسهاي نه چندان گسترده ميان صحيح بخاري بهعنوان نخستين و محكمترين جامع روايي اهل سنت با كتاب كافي بهعنوان مهمترين جامع روايي شيعه بهويژه در روايات معارف اين ادعا را اثبات ميكند.[۱۲]
ادعاي صاحبان صحاح سته اهل سنت مبني بر روبرو شدن با انبوهي از روايات ضعيف و مجعول يکي از شواهد مدعا است.[۱۳]
اين امر را ميتوان ناشي از دو عامل دانست:
۱ـ ائمه اطهار(علیهم السلام) از آغازين روزها با دريافت خطر ممانعت از گردآوري روايات و هجوم روايات برساخته با كوششي خستگيناپذير به انتشار روايات به منظور حفظ اين ميراث و نيز پيراستن آنها به هدف مقابله با روايات مجعول پرداختند.
امامان شيعه در كنار تربيت شاگردان حديثشناس همچون زراره، محمد بن مسلم، ابوبصير، بزنظي و آموزش آنان در چگونگي برخورد با اينگونه روايات، حتي از بازبيني شماري از نگاشتههاي حديثي و حك و اصلاح آنها غفلت ننمودند.[۱۴]
ژرفنگري ائمه(علیهم السلام) و دقت آنان در برخورد با بخشي از روايات، آن هم در دوران تدوين نخستين دستمايههاي مكتوب حديثي يعني اصول چهارصدگانه، تأثير بسزايي در پالايش روايات داشته است. تا آنجا كه گروهي از عالمان شيعه يعني اخباريان با تأكيد بر همين نكته تمام روايات كتب اربعه را پيراسته و عاري از جعل و وضع دانستند.[۱۵]
البته اين مدعا از سوي عموم صاحبنظران شيعه مردود شمرده شده است. زيرا اولاً نظارت و بازبيني مکتوبات حديثي توسط اهل بيت(علیهم السلام) شامل همه موارد و همه روايات نبوده است و ثانياً وجود برخي از روايات ناسره در نگاشتههاي حديثي شيعه، ادعاي پيراسته بودن مطلق جوامع حديثي شيعه را مخدوش ميسازد.[۱۶]
در مقابل، چنين نظارت و اشرافي از سوي معصوم به هنگام گردآوري روايات اهل سنت وجود نداشته است. به عبارت روشنتر حتي اگر محدثاني همچون بخاري را در گردآوري و تدوين روايات، شخصي مغرض ندانيم، فقدان نظارتي از سوي معصوم هرچند به صورت غيرمستقيم و دورادور، در راهيافت انبوه روايات برساخته در جوامع حديثي اهل سنت موثر بوده است.
۲ـ واقعيتهاي تاريخي به خوبي گواهي ميدهد كه برخي از عالمان اهل سنت از سوي دستگاه حاكم در دوران اموي و عباسي تحت حمايت بلكه تا حدودي تحت سيطره بودهاند.
درخواست عمر بن عبدالعزيز از محمد بن مسلم بن شهاب زهري براي تدوين روايات[۱۷]و درخواست منصور دوانيقي از مالك براي فراهم آوردن موطّا[۱۸]و درخواست سليمان بن عبدالملك از زبير بن بكار براي نگاشتن سيره و درخواست خالد قسري از ابن شهاب زهري براي نگاشتن تاريخ از شواهد مدعا است.
جالب آنكه سليمان بن عبدالملك پس از ديدن رواياتي در ستايش انصار در سيره زبير بن بكار به سوزاندن كتاب فرمان داد[۱۹]و خالد قسري از ابن شهاب زهري خواست در تدوين سيره به هيچ روي نامي از علي(ع) و فضایل او نبرد.[۲۰]
بنابراين عموم صاحبان جوامع حديثي نميتوانستند بدون يکسونگري، روايات را گرد آورند. چنان که بخاري در صحيح خود تحت تاثير همين عوامل حتي يك روايت از امام باقر(ع) و صادق(ع) نقل نكرده است![۲۱]
چگونه از دستگاه سراسر جنايتپيشه اموي و عباسي كه تمام تلاش خود را براي محو نام، ياد و فضایل اهل بيت به كار بسته، ميتوان انتظار داشت كه اجازه يادكرد رواياتي در فضايل آن بزرگواران را بدهند؟![۲۲]
از سوي ديگر، طبيعتِ حبّ به دنيا و کسب مال و مقام شماري از محدثان را واداشت که دين خود را به دنيا فروخته و رواياتي را منطبق با خواست و اراده حاکمان برساخته و در جوامع روايي خود راه دهند. براستي آيا وجود دهها روايت در جوامع روايي اهل سنت كه دلالت بر مجبور بودن انسانها و سيطره مطلق اراده الهي در رفتار آدميان دارد[۲۳]، يا راهيافت رواياتي که در آنها بر سکوت و بلکه همراهي با حاکمان ستمگر تاکيد شده[۲۴]، نشان از دخالت دستگاه حاكم براي موجّه ساختن اصل حكومت و رفتار حاكمان ندارد؟!
در برابر، گردآورندگان ميراث روايي شيعه از سوي هيچ زمامداري براي جعل يا حذف حديث، تطميع يا تهديد نشدند. اين عوامل باعث پيراستگي بيشتر ميراث روايي شيعه در مقايسه با ميراث روايي اهل سنت شده است.
ضرورت نقد و پالايش جوامع حديثي
با صرفنظر از ميزان راهيافت آسيبها در جوامع حديثي فريقين، آنچه بايد مورد توجه قرار گيرد اذعان به راهيافت انواع آسيبها در جوامع حديثي و ضرورت نقد و پالايش آنها از اين آسيبها است.
باري، نقد روايات به مفهوم جدا ساختن روايات ناسره از سره به دو صورت سندي با بررسي سلسله راويان و متني با بررسي محتوايي روايات و عرضه آنها بر معيارهايي همچون قرآن، كاري است بس ضروري، كه ميبايست به صورت گسترده و ميداني پيش از آنكه بيگانگان و غرضورزان به هدف بياعتبار ساختن جوامع روايي به آن پيشدستي كنند، از سوي محققان اهل سنت و شيعه انجام پذيرد.
خوشبختانه به رغم ناخشنودي و مخالفت برخي سادهانديشان كه جوامع نخستين روايي فريقين را پيراسته و عاري از هرگونه آسيب بهويژه آسيب جعل و وضع ميدانند، گامهاي مثبتي از سوي انديشوران فريقين براي نقد و پالايش روايات برداشته شده است.
اهتمام به نقد و پالايش احاديث در ميان فريقين همزمان با تدوين احاديث و البته در گامهاي پسين به سه صورت ذيل دنبال شد:
۱ـ دانشهاي مختلف حديثي همچون رجال الحديث و مصطلح الحديث شکل گرفت که عمده آنها به پالايش احاديث کمک رساند. بهعنوان مثال در مصطلح الحديث در بررسي اصطلاحاتي همچون، شاذّ، منکر، معلّل، مضطرب، مدرَج و مصحف به اين مسأله پرداخته شده است. کتابهاي درايه شهيد ثاني و مقباس الهداية شيخ عبدالله مامقاني در ميان شيعه و کتابهاي معرفة علوم الحديث از حاکم نيشابوري، الکفاية از خطيب بغدادي و معرفة انواع علم الحديث از ابنصلاح شهرزوري در ميان اهل سنت از اين نوعاند.
۲ـ شماري از صاحبنظران به جاي پرداختن به مباحث نظري نقد، به معرفي انواع آسيبها در احاديث و ارايه فهرستي از رواياتِ فاقد صحت روي آوردند. در ميان شيعه ميتوان از کتاب الاخبار الدخيلة از علامه شوشتري، الحديث النبوي بين الرواية و الدراية از آيت الله سبحاني و کتاب الموضوعات في الاخبار و الآثار از هاشم معروف الحسني نام برد.
در ميان اهل سنت ميتوان به کتابهاي التذكرة في الاحاديث الموضوعات از محمّد بن طاهر مقدسي (م ۵۰۷)، الموضوعات من الاحاديث المرفوعات از ابنجوزي (م ۵۹۷)، اللآلي المصنوعة في الاحاديث الموضوعة از جلال الدين سيوطي (م ۹۱۱)، تذكرة الموضوعات از محمّد بن طاهر فتني هندي (م۹۸۶)، الاسرار المرفوعة في الاخبار الموضوعة از ملاعلي قاري (م ۱۰۱۴) و کتاب سلسلة الاحاديث الضعيفة والموضوعة از ناصرالدين الباني نام برد.
۳ـ شماري از صاحبنظران با تدوين نگاشتههايي خاص به بررسي معيارها و روش نقد احاديث پرداختند. به اين معنا که در کنار برشمردن روايات ضعيف و مجعول، بيشتر توجه خود را به بررسي روشهاي نقد روايات معطوف ساختند. در ميان شيعه ميتوان از کتاب دراسات في الحديث و المحدثين از هاشم معروف الحسني و کتاب نقد الحديث في علم الرواية و علم الدراية از حسين حاج حسن نام برد.
در ميان اهل سنت ميتوان به کتابهاي المنار المنيف في الصحيح و الضعيف از ابن قيم و مقاييس نقد متون السّنة از عزم الله دمييني نام برد.
در اين بين مناسب است از كتاب أضواء علي السنة المحمدية به صورت خاص ياد کنيم كه بيپروا به نقد بخشي از روايات مهمترين منابع روايي اهل سنت از جمله صحيح بخاري كه از نگاه عموم عالمان اهل سنت پس از قرآن مقدسترين كتاب تلقي ميشود، پرداخته است.[۲۵]
دلايل ضرورت نقد روايات
ضرورت نقد روايات با توجه به دو نکته قابل اثبات است که عبارتند از: ۱. راهيافت انواع آسيبها در روايات؛ ۲. پيامدهاي راهيافت انواع آسيبهاي حديثي در حوزه دين شناخت.
اينک به اختصار به بررسي اين نکات ميپردازيم.
۱ـ راهيافت انواع آسيبها در روايات
آسيبهاي روايات را ميتوان به آسيبهاي طبيعي نظير تصحيف و آسيبهاي عمدي نظير جعل تقسيم کرد. راهيافت آسيب در روايات با توجه به گستردگي نقش روايات در عرصههاي مختلف دين شناخت، حکايت از خطر اين آسيب دارد.
اين امر را ميتوان در قالب يک مثال و تشبيه پيکره دين به پيکره يک شهر تبيين کرد و روايات را به مثابه آبي دانست که در لولههاي مخصوص جريان داشته و به خانههاي مردم متصل است. راهيافت انواع آسيبها همچون آسيب جعل در روايات بهمنزله راهيافت انواع ويروسها و ميکربها در مجاري آب آن شهر است که نوشيدن آن شماري از مردم را مسموم و مصدوم خواهد کرد. نقد روايات را نيز ميتوان به ميکربزدايي از آب و پالايش آن از همه سمومات دانست.
بر اين اساس، اگر با راهيافت ميکربها و ويروسهاي خطرناک در مجاري آب شهر، اين پرسش به ذهن تبادر کند که سمزدايي و ميکربزدايي تا کجا بايد دنبال شود، پاسخ آن اين است که بايد ديد آن سموم و ميکربها تا کجا در مجاري شُرب شهر گسترش يافتهاند.
به هر ميزان که آن سمومات گسترش يافته باشند، کار سمزدايي و پاکسازي آب گستردهتر و دشوارتر خواهد بود.
با اين تشبيه و با توجه به گستردگي راهيافت آسيبهاي حديثي در انواع علوم و دانشهاي اسلامي، ميتوان پيبرد که تا چه ميزان بايد نقد و پالايش احاديث را گسترش داده و به آن اهتمام نشان داد.
ژرفنگري ائمه(علیهم السلام) و دقت آنان در برخورد با بخشي از روايات، آن هم در دوران تدوين نخستين دستمايههاي مكتوب حديثي يعني اصول چهارصدگانه، تأثير بسزايي در پالايش روايات داشته است.
چنانكه ميتوان بر اين نکته تاکيد کرد که يکي از عوامل پيدايش فرق مختلف در ميان مسلمانان راهيافت آسيب جعل در روايات بوده است. زيرا بررسي عوامل شكلگيري اين فرقهها كه عقايد و آراء آنها در كتابهاي مربوط به ملل و نحل انعكاس يافته، نشان ميدهد كه بنيانگذاران آنها از روي غرض يا جهل در اثر سوء فهم از قرآن يا به استناد روايات ناصحيح دچار چنين انحرافاتي شدهاند.
چنان که وجود آسيب تناقض يا اختلاف در روايات كه گاه فراتر از اختلاف از قبيل اختلاف عام و خاص؛ مطلق و مقيد، ناسخ و منسوخ است بهگونهاي كه با جمع عرفي معالجه دو دليل ممكن نباشد، از واقعيتهاي موجود جوامع حديثي است.
اختلاف در آنجا كه روايات منتسب به معصومان باشد به خاطر عدم امكان راهيافت تناقض در گفتار معصوم به استناد آيه عدم اختلاف، بدون وجود توجيه مناسب نامعقول است. مگر آنكه توجيهاتي نظير تقيه يا بداء يا نسخ يا مجاز بودن ائمه (علیهم السلام) براي مخاطباني خاص در كاستن يا افزودن آموزههاي ديني در بين باشد.
چنان كه ائمه(علیهم السلام) در مواردي تعدد و تنوع پاسخهاي خود درباره يك مسأله را به آيه «هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِک بِغَيرِ حِسَابٍ»[۲۶]مستند دانستهاند[۲۷]و نيز تقيه و محافظت از جان شيعيان را يكي از عوامل ديگر در ارایه پاسخهاي مختلف و عموماً مطابق با آراي عامّه دانستهاند.[۲۸]
با صرفنظر از توجيهات پيشگفته راهيافت تناقض در گفتار معصومان غيرممكن است. به همين دليل ائمه سخنان خود را عين سخنان پدران خود و رسول خدا دانسته است. امام صادق(ع) فرمود:
حديثي حديث ابي و حديث ابي حديث جدّي و حديث جدّي حديث الحسين و حديث الحسين حديث الحسن و حديث الحسن حديث اميرالمؤمنين و حديث اميرالمؤمنين حديث رسول الله و حديث رسول الله قول الله عزوجل.[۲۹]
با اين توضيح ميتوان مدعي شد که مراجعه به روايات نقل شده از پيامبر و ائمه(علیهما السلام) در جوامع حديثي فريقين نشان ميدهد که شماري از آنها همچنان با آفت تناقض روبرو هستند، بيآنكه بتوان از توجيهات پيشگفته براي توجيه آنها بهره جست. اين امر حکايت از راهيافت آسيبهايي فراتر از موارد پيشگفته در جوامع حديثي دارد.
به هر روي پديده اختلاف صدماتي را به ميراث روايي بر جاي مانده وارد ساخته است كه از جمله آنها ميتوان به انتقادات و تشكيكهاي مغرضانه معاندان اسلام و نيز ترديد و انحراف عقيدتي برخي از شيعيان و پيروان ائمه(علیهم السلام) اشاره كرد.
چنانكه ثقة الاسلام كليني كافي را در پاسخ نامه برادري ديني نگاشت كه از اختلاف روايات و در نتيجه اختلاف دينداران نزد او شكايت برد و از او خواست با تدوين كتاب حديثي جامع و با آوردن روايات هماهنگ و همصدا و موافق با معيارهايي همچون كتاب و سنت و مخالفت عامه بساط اين اختلافها را برچيند.[۳۰]
شيخ طوسي نيز در مقدمه تهذيب الاحكام مهمترين انگيزه خود از تأليف اين كتاب را طعنه مخالفان بر روايات شيعه و نيز ترديد شماري از شيعيان فاقد عمق انديشه در حقانيت شيعه دانسته است[۳۱]و در سرتاسر اين كتاب و كتاب استبصار كوشيده تا به شيوههاي مختلف ميان روايات سازگاري برقرار كند.
در ميان اهل سنت عالماني همچون ابن قتيبه براي علاج همين بحران اختلاف با تدوين كتاب تاويل مختلف الحديث چارهانديشي كردهاند.[۳۲]
۲ـ پيامدهاي راهيافت انواع آسيبهاي حديثي در حوزه دين شناخت
در نگريستن در کارکرد سلبي آسيبهاي روايي نشان ميدهد که اين آسيبها پيامدهاي مختلفي را در حوزه دين شناخت در پي داشته و دارد که ما در اينجا به پنج مورد آن اشاره ميکنيم که عبارتند از: ۱. ظهور فرق مختلف اسلامي؛ ۲. راهيافت اختلاف در عرصههاي مختلف دين شناخت؛ ۳. زمينهسازي استهزاء آموزههاي ديني؛ ۴. زمينهسازي بياعتقادي به دين و آموزههاي ديني؛ ۵. اعلام بياعتباري سنت. اينک به اختصار به بررسي اين آسيبها ميپردازيم.
۱ ـ ۲ـ ظهور فرق مختلف اسلامي
براساس روايت مشهور نبوي امت اسلامي به هفتاد و سه فرقه تقسيم ميشود و اين در حالي است قرآن و پيامبر(ص) بارها از پراکندگي هشدار داده و مردم را به وحدت فراخواندند.
يکي از خاستگاههاي اصلي بروز و ظهور فرق مختلف اسلامي، آسيبهايي موجود در روايات بوده است به اين معنا که شماري از فرق بر بنياد روايات جعلي شکل گرفته و برخي ديگر با تکيه به فهم ناصحيح از متون روايي پديد آمدهاند.
در اينجا مناسب است گفتار ابن قتيبه در اين زمينه را نقل کنيم. او در بخشي از مقدمه کتاب خود چنين آورده است:
مرجئه به اين روايت استناد ميکنند: هر کس کلمه توحيد بر زبان جاري کند وارد بهشت ميشود. گفته شد: حتي اگر زنا کند يا مرتکب سرقت شود؟! فرمود: حتي اگر زنا کند يا مرتکب سرقت شود… و قدريه به اين روايت استناد ميکنند: هر فرزندي بر فطرت توحيد زاده ميشود تا آنکه والدين او را يهودي يا نصراني ميکنند… و مفوضه به اين روايت استناد ميکنند: عمل کنيد که زمينه هر کس براي آنچه آفريده شده، فراهم ميگردد و بدانيد هر کس که اهل سعادت باشد او براي فرجام سعادت عمل خواهد کرد و هر کس که اهل شقاوت باشد براي فرجام شقاوت عمل خواهد کرد.[۳۳]
در نگريستن در رواياتي که بنا به عقيده ابن قتيبه از سوي بنيانگذاران فرق مختلف مورد استفاده قرار گرفته، نشان ميدهد که در برخي از موارد، آسيب متوجه نوع فهم و تفسير از روايات بوده و در برخي از موارد از تکيه به رواياتِ برساخته ناشي شده است.
۲ ـ ۲ـ راهيافت اختلاف در عرصههاي مختلف دين شناخت
آسيبهاي روايي افزون بر زمينهسازي براي پديد آمدن فرق مختلف، زمينه را براي راهيافت اختلاف در عرصههاي مختلف دين شناخت فراهم ساخت. دامنه اين اختلاف را ميتوان در حوزههاي عقايد، اخلاق و احکام جستجو کرد.
ابن قتيبه در بخشي از مقدمه خود به رواياتي برساخته در حوزه خداشناسي اشاره ميکند که زمينهساز تصويري انسانوار از خداوند شدهاند.[۳۴]
او اين نقش را به حوزه اخلاق و احکام توسعه داده و بهعنوان نمونه معتقد است اختلاف عالمان اخلاق در زمينه برتري فقر بر غنا و به عکس، از دو دسته روايات در اين زمينه ناشي شده است.[۳۵]
۳ ـ ۲ـ زمينهسازي استهزاء آموزههاي ديني
بدون ترديد راهيافت گسترده جعل در روايات زمينه را براي دشمنان اسلام فراهم ساخت تا مطالبي سست و موهوم را در قالب روايات و از زبان پيامبر و اهل بيت(علیهما السلام) برساخته و در ميان مردم پراکندند. اين کار در مرحله نخست توسط ملاحده و زنادقه دنبال شد. چنان که وقتي مهدي عباسي ابن ابيالعوجاء را به دار مجازات ميسپرد، او گفت که چهار هزار روايت در ميان شما پراکندهام که حلال شما را حرام و حرام را حلال کردهام.[۳۶]
در مرحله دوم چنين کوششي توسط يهود و نصارا دنبال شد تا از اين رهگذر از جايگاه اسلام، قرآن و پيامبر(ص) فروکاهند. پديده اسرائيليات برآيند چنين آسيب گستردهاي است.[۳۷]
۴ ـ ۲ـ زمينهسازي بياعتقادي به دين و آموزههاي ديني
در برخي از موارد راهيافت آسيبهاي روايي از جمله روايات جعلي بنياد اعتقادات به اسلام يا تشيع را تخريب ميسازد و مخاطباني که از آگاهي لازم در چگونگي برخورد با اين دست از روايات برخوردار نيستند، در معرض بياعتقادي به دين يا مذهب وا ميدارد.
بهعنوان نمونه شماري از جوانان عرب با راهاندازي وبگاهي با عنوان «ملحدان عرب» اعلام کردند که يکي از دلايل آنان در رها کردن اعتقاد به اسلام برخورد کردن با «حديث ذباب» است. آنان در اين وبگاه گفتهاند چگونه ميتوانند به رسالت پيامبري ايمان آورند که معتقد است با افتادن مگس در غذا، بايد مگس را در آن غوطهور ساخت!
باري، آسيب جعل زمينه راهيافت چنين روايتي در برخي از منابع حديثي اهل سنت را فراهم ساخت و در پي آن به بنياد عقيدتي اين دست از جوانان عرب صدمه وارد کرد.
از جمله آسيبهاي حديثي وجود اختلاف در روايات است. اين امر به اذعان شيخ طوسي زمينه بياعتقادي برخي از شيعيان را فراهم ساخت. شيخ طوسي در مقدمه کتاب تهذيب الاحکام درباره انگيزه خود از تدوين اين کتاب چنين آورده است:
وجود اختلاف در روايات باعث مشتبه شدن امر بر گروهي (از شيعيان) شده كه از قوت علمي و بصيرت لازم به مراتب فكري و مفاهيم الفاظ برخوردار نيستند و بسياري از آنان به خاطر اين شبهه و ناتواني از حلّ آن، دست از اعتقاد حق كشيدند. من از استادم شيخ مفيد شنيدم كه ميگفت: ابوالحسن هاروني علوي، به حق و امامت اهل بيت(علیهم السلام) اعتقاد داشت، اما وقتي اختلاف احاديث را ديد و وجود مفاهيم روايات براي او روشن نبود، از دين حق برگشت و به عقيده مخالفان (تسنّن) گراييد.[۳۸]
۵ ـ ۲ـ اعلام بياعتباري سنت
راهيافت آسيبهاي مختلف در روايات زمينه را پديد آمدن فرقه «قرآنيون» فراهم آورد. يعني گروهي که معتقدند سنت فاقد اعتبار بوده و تنها منبع دين شناخت قرآن است.
قرآنيون ميگويند اگر احاديث جزو دين و منبع و شناخت احكام الاهي بود، نميبايست در احاديث خدشه شود و نقدهايي بر سند ومتن احاديث از سوي مخالفان دين ارايه گردد!
حافظ اسلم يكي از مروّجان قرآنيون ميگويد:
ان الاحاديث فقد انتقدت عليها ما افقدها صفة الدين لان الامورالدينيه لا يدخلها النقد و آراء الرجال؛[۳۹]در احاديث چنان نقدهايي وارد شده كه ويژگي ديني بودن را از آنها گرفته است زيرا امور ديني جاي نقد و آراء اشخاص نيست.
او نيز در اينباره چنين آورده است:
الاعتراضات الموجّهه للاسلام من غير أهله لا تأتي الّا عن طريق الاحاديث التي اقرّ المسلمون بصحّتها و هي موضوعة الاصل لاصله لها بالدين؛[۴۰]اشكالاتي كه از سوي غير مسلمانان به اسلام شده تنها از رهگذر احاديث وارد شده كه مسلمانان به صحت آنها اذعان كردهاند، در حاليكه اين احاديث از اصل جعلياند و ارتباطي با دين ندارند.
افزون بر قرآنيون، وجود شماري از روايات مخالف قرآن، سنت، براهين عقلي، دستاوردهاي قطعي و مسلّم علمي در جوامع حديثي فريقين، زمينه را براي انتقاد مغرضانه خاورشناسان عليه آموزههاي ديني فراهم ساخته و اين ادعا كه متون وحياني و نيمه وحياني اسلامي نيز بسان كتب مقدس اهل كتاب دچار تناقض و احياناً مخالفت با علم است را تقويت كرده است كه بالطبع نقد و پالايش جوامع حديثي از اين دست از روايات را بيش از هر زمان ديگر ضروري ميسازد.
بهعنوان مثال «ويليام موير» (م ۱۹۰۵م) خاورشناس انگليسي معتقد است: «هيچ مكتوب موثقي از حديث پيش از نيمه دوم هجري وجود ندارد.»[۴۱]
پيدا است اگر صاحبنظران فريقين پيش از آنکه دشمنان، دين را به خاطر وجود شماري از روايات ضعيف و مجعول به سخره بگيرند يا وجود اين دست از روايات زمينه بياعتقادي برخي از جوانان را فراهم آورد يا باعث تشکيک در اعتبار سنت شود، خود ضرورت نقد و پالايش جوامع حديثي را بازشناسند و براي پيراسته ساختن آنها اقدام جدّي کنند، زمينهاي براي تحقق پيامدهاي تلخ پيشگفته باقي نميماند.
کاربست دو روش نقد سندي و متني در تعامل با روايات
ميدانيم كه روايت از دو بخش سند و متن تشكيل يافته است. وجود سند در روايات كه روايات عقيدتي، اخلاقي، فقهي و تفسيري و حتي تاريخي را شامل ميشود، از اختصاصات مسلمانان است و در ساير ملل و اديان پيشين چنين شيوهاي متداول نبوده است. بدين خاطر آنان براي بازشناخت منقولات صحيح از ناصحيح، راهي جز نقد و بررسي محتوايي ندارند.[۴۲]
در اينكه چه عواملي در پايبندي مسلمانان به نقل سند در كنار نقل متن دخالت داشته، تحقيق مستقلي انجام نيافته، اما به نظر ميرسد رهنمودهاي رسول اكرم و اهل بيت(علیهما السلام) در اين امر نقش فراواني داشت است.
چنان که از رسول اكرم(ص) چنين نقل شده است:
إذا كتبتم الحديث فاكتبوه باسناده فان يك حقاً كنتم شركاء في الأجر و ان يك باطلا كان وزره عليه؛[۴۳]هرگاه حديثي را مينويسيد آن را با سند بنگاريد. زيرا اگر راست باشد با ناقل آن در ثواب سهيم خواهيد بود و اگر دروغ باشد گناهش به گردن او است.
راهيافت انواع آسيبها همچون آسيب جعل در روايات بهمنزله راهيافت انواع ويروسها و ميکربها در مجاري آب آن شهر است که نوشيدن آن شماري از مردم را مسموم و مصدوم خواهد کرد. نقد روايات را نيز ميتوان به ميکربزدايي از آب و پالايش آن از همه سمومات دانست.
حضرت امير(ع) نيز در اينباره فرمود:
إذا حدّثتم بحديث فأسندوه الي الذي حدّثكم فان كان حقّاً فلكم و ان كذباً فعليه؛[۴۴]هرگاه حديثي را نقل ميكنيد آن را با اسناد به كسي كه براي شما نقل كرده است نقل كنيد. زيرا اگر حقيقت باشد به سود شما است و اگر دروغ بود به زيان اوست.
همچنين تأكيد پيشوايان ديني بر حساس بودن قرآن و سنت و خطر جعل و وضع در اين امر نقش اساسي داشته است. با تثبيت شيوه ياد كرد اسناد در كنار متون احاديث، جاعلان حديث نيز از همين رهگذر وارد شده و در كنار جعل متن، براي روايات مجعول از روش سندسازي بهره جستند.
از سويي ديگر، برخورداري روايات از دو بخش سند و متن به اين معنا است که صحت و سقم هر روايت به اين دو رکن استوار است. به اين معنا که هرچه سند و متن روايتي از اعتبار و اتقان بيشتري برخوردار باشد، آن روايت از اعتبار بيشتري برخوردار است و در برابر، هرچه سند و متن آن از نصاب کمتري در اتقان بهره داشته باشد، در مرتبه پايينتري قرار ميگيرد.
بر همين اساس دو روش نقد سندي و متني در تعامل با روايات شکل ميگيرد. در نقد سندي اصالت حديث، اعتبار منبع، اتصال سند، هويت، شخصيت عقيدتي، اخلاقي و روايي آحاد راويان در سلسله سند با استناد به منابع رجالي مورد كنكاش قرار ميگيرد تا عدالت يا وثاقت و ضبط آنان يا فقدان اين دو صفت اثبات گردد.
دانشي كه به بررسي راويان سلسله سند ميپردازد «علم رجال» نام دارد. بنابراين مباني و منابع اين دانش در نقد سندي نقش بنيادين دارد. با بررسي سندي، روايات به چهاردسته اصلي صحيح، حسن، موثق و ضعيف تقسيم شده و ميتوان با پذيرش مطلق، مشروط يا رد روايات، تعاملي مطلوب با آنها را روا داشت.
در برابر نقد سندي، در نقد متني، متن و محتواي روايات مورد توجه قرار گرفته و با عرضه آنها بر معيارهايي همچون كتاب، سنت و عقل، ميزان صحت و سقم روايات مورد نقد و بررسي قرار ميگيرد.
نقد متني به صورت طبيعي پس از نقد سندي قرار ميگيرد، زيرا پس از اثبات صحت و سقم سند روايات، نوبت به بررسي محتوايي آنها ميرسد.
از آنجا كه عموم روايات اعتقادي و اخلاقي مبتني و منطبق با احکام عقلي صادر شدهاند، بررسي سندي آنها نقش چنداني در بازشناخت صحيح از ضعيف آنها ندارد و بيشترين نقش مربوط به محتوا و متن ميباشد.
گاه از نقد سندي با عنوان نقد خارجي و از نقد متني با عنوان نقد داخلي ياد ميشود. بهعنوان مثال صلاح الدين ادلبي راههاي نقد را به دو دسته خارجي و داخلي تقسيم کرده است. مقصود او از نقد خارجي نقد سندي است. از نظر او روايتي كه فاقد يكي از شرايط صحت يعني اتصال سند، عدالت راويان و ضابط بودن آنان باشد از نظر سندي قابل نقد است. مقصود او از نقد داخلي همان نقد متني است و از نظر او هر روايتي كه داراي شذوذ يا علت باشد از نظر متن قابل نقد است.[۴۵]
بررسي ميزان كارآمدي نقد سندي و محتوايي
آموزهها و معارف دين را ميتوان به سه دسته اساسي قابل تقسيم دانست که عبارتند از: ۱. آموزههاي بينشي (عقايد)؛ ۲. آموزههاي ارزشي (اخلاق)؛ ۳. آموزههاي کنشي (احکام). از جمله شواهد اين تقسيم روايتي است که از پيامبر اکرم(ص) در اینباره نقل شده است:
إنّما العلم ثلاثه: آية محكمةُ، أَوْ فريضة عادلة، أو سنّة قائمة؛[۴۶]علم بر سه دسته است: نشانهاي استوار، يا واجبي ميانه، يا سنتي برپا.
با توجه به سبب صدور اين حديث و كاربست «انما» در آن که دلالت بر حصر دارد، درباره انحصار علوم ديني در سه نوع نميتوان ترديد کرد.[۴۷]از اين روايت ميتوان دريافت كه آموزههاي ديني که آيات و روايات را در بر ميگيرد، به سه دسته عقايد، اخلاق و احكام قابل تقسيم است. مفهوم اين سخن آن است که بخشي از روايات ناظر به عقايد، بخشي ديگر مربوط به اخلاق و بخشي ديگر ناظر به احکام است.
حال پرسش اين است آيا اين سه دسته از روايات در يك سطح از بيان، استواري، اعتبار قرار دارند و ميتوان با مباني نقد سندي و محتوايي به صورت يكسان به نقد و بررسي آنها پرداخت؟
به عبارت روشنتر همانگونه كه روايات فقهي با بررسي همه جانبه سلسله راويان آن مورد كاوش قرار ميگيرد و محكوم به صحت يا ضعف ميشود، ميتوان به صرف بررسي سندي، روايات اخلاق و عقايد را مورد نقد قرار داد و آنها را محكوم به صحت يا ضعف دانست؟!
به نظر ميرسد که روايات در سه حوزه عقايد، اخلاق و احكام در يك سطح از نظر ارزش و اهميت و تأثيرگذاري قرار ندارند و نميتوان با معيارهاي ثابت و همسان، به نقد و بررسي آنها پرداخت.
عموم روايات فقهي بهويژه آنچه که بيانگر جزئيات مناسک است، مربوط به تعبديّات است كه شرع مقدس براي اعمال و تعامل مكلفين پيش بيني و تشريع كرده است.
باري، شايد بتوان در مسائل كلي احكام به فلسفه و علت تشريع آن پي برد، اما جزئيات آنها صرفاً تعبدي بوده و از حوزه درك عقل بيرون است.
بهعنوان مثال به كمك عقل ميتوان دريافت كه نماز براي شكر الهي و زكات براي تطهير اموال و روزه براي تطهير باطن تشريع شده است، اما اينكه چرا نماز داراي رکوع، سجود، اذکار و ارکان مخصوصه است و چرا نماز صبح جهري و نماز ظهر اخفات است، از دسترس عقل دور است.
چنانكه عقل درنمييابد كه نصاب زكات اموال چه مبنايي دارد و چرا تنها منحصر به برخي از داراييها است و درنمييابد كه چرا روزه تنها در ماه رمضان و در بخشي از روز و با ترك برخي از كارها تحقق مييابد.
اين جزئيات تنها در حوزه تعبديات قابل تفسير است. به عبارت روشنتر شارع اعلام کرده است که تشريع كليات و جزئيات احكام تابع مصالح و مفاسد واقعيه است، اما تنها بخشي از آنها براي ما قابل تبيين است. از اين رو، از ما خواسته شده تا تعبداً و بدون درخواست علت تشريع، بدان گردن نهيم.
در مقابل، روايات در دو حوزه اخلاق و بهويژه عقايد عموماً تعبدي نبوده و از پشتوانه براهين و حُسن و قبح عقلي برخورداراند.
بر همين اساس، قرآن اعلام کرده که پذيرش دين و عقيده اكراه بردار نيست: «لَا إِکرَاهَ فِي الدِّينِ؛[۴۸]در دين اكراهي نيست». زيرا اعتقاد و باور عقد القلب است که در آن اکراه و اجبار معنا ندارد.
و همانگونه كه نميتوان كسي را مجبور كرد تا معتقد باشد که مساحت مستطيل حاصل ضرب طول و عرض آن است، نميتوان از او خواست که به اجبار به حُسن عدالت و زشتي ظلم ايمان آورد.
بر همين اساس، عموم آموزههاي اخلاقي و اعتقادي بسان مسائل رياضياند كه اكراهبردار يا تعبدبردار نيستند و اگر در قرآن يا سنت آمده است كه خداوند شريك ندارد يا جسم و جسماني نيست يا دروغ كاري زشت است، ما به برهان و هدايت عقل به استحاله شرك و جسمانيت درباره خداوند و قبح كذب رهنمون ميشويم، نه از روي اکراه يا تعبد محض.
با اين توضيح ميتوان نتيجه گرفت از آنجا كه روايات فقهي مربوط به حوزه تعبديات است، براي بازشناخت سره از ناسره آنها چارهاي جز بررسي سندي آنها نداريم و بررسي محتوايي آنها تنها در جايي كار آمد است كه متن روايات با معيارهايي همچون قرآن متعارض باشد و با توجه به اينكه تفاصيل و جزئيات احكام در قرآن نيامده است، فرض تعارض روايات فقهي با قرآن چندان موردي نخواهد داشت.
از طرف ديگر بلاتكليف ماندن مردم در مقام عمل كه خود مفسدهآور است فقيه را مجاب ميسازد كه با بررسي سندي روايات و ضعيف نبودن آنها، طبق مفاد آنها فتوا دهد، هرچند به صحت متن آن يقين نداشته باشد. زيرا در غير اين صورت مكلفان در مقام عمل با تحير و سرگرداني روبرو خواهند شد.
اما از آنجا كه عموم روايات اعتقادي و اخلاقي مبتني و منطبق با احکام عقلي صادر شدهاند، بررسي سندي آنها نقش چنداني در بازشناخت صحيح از ضعيف آنها ندارد و بيشترين نقش مربوط به محتوا و متن ميباشد.
بر اين اساس، اگر روايتي در حوزه عقايد يا اخلاق داراي سندي صحيح بلكه در عاليترين درجه صحت باشد، اما متن آن مخالف صريح قرآن يا عقل قطعي باشد، مردود است. چنان كه در مقابل، اگر روايتي در اين دو حوزه از نظر سند ضعيف بلكه در نهايت ضعف باشد، اما متن آن هماهنگ و همسخن با قرآن يا عقل قطعي باشد، مورد پذيرش قرار ميگيرد.
ديدگاه صاحبنظران در برشمردن معيارهاي نقد متني روايات
با توجه به روشن بودن مفهوم سند در روايات و محدود بودن روش نقد سندي، در کاربست اين روش در نقد روايات از سوي صاحبنظران ابهام چنداني به چشم نميخورد. اما در برابر، در نقد متني بايد از معيارهاي مختلف سخن به ميان آيد که هرکدام از آنها داراي جايگاه و کارآيي مختلفاند. گستردگي معيارهاي نقد متني روايات زمينه را براي پديد آمدن ابهامها و چالشهايي در اين زمينه فراهم ساخته است.
به عبارت روشنتر، در نگريستن در مجموع آراء صاحبنظران در زمينه برشمردن معيارهاي نقد متني روايات، نشان از دو چالش عمده در اين زمينه دارد، بدين شرح:
۱ـ فقدان جامعيت در برشمردن معيارها
بازکاوي گفتار صاحبنظران در زمينه برشمردن معيارهاي نقد متني روايات، نشان ميدهد که اين معيارها بهطور کامل استقصاء نشده و عموماً از شماري محدود از معيارهاي نقد متني ياد ميکنند. بررسي تاريخي ديدگاههاي صاحبنظران شيعه و اهل سنت نشان ميدهد که بيشترين آسيب ديدگاه انديشوران در زمينه نقد متني روايات، عدم انعکاس معيارها بهطور جامع در گفتار آنان است. اين امر با بررسي ديدگاه انديشوران فريقين قابل اثبات است.[۴۹]
بر اين اساس، سه معيار ارزيابي احاديث يعني عرضه به قرآن، مخالفت با عامه و همصدايي با اجماع در گفتار کليني منعکس شده است.[۵۰]شيخ صدوق از دو معيار عقل و سنت نام برده است.[۵۱]معيارهاي نقد متني از نگاه شيخ طوسي عبارتند از: ۱. ظاهر قرآن؛ ۲. مطابقت با سنت قطعي؛ ۳. مطابقت با اجماع مسلمانان؛ ۴. مطابقت با اجماع شيعه.[۵۲]
معيارهاي نقد متني مورد اشاره شيخ حر عاملي عبارتند از: ۱. عقل؛ ۲. ضرورت دين؛ ۳. قرآن؛ ۴. سنت؛ ۵. اجماع مسلمانان.[۵۳]
علامه شوشتري بيآنکه در مبحثي مستقل شيوه يا معيارهاي نقد روايات را بازشناساند، فصلهاي کتاب خود را براساس معيارهاي نقد متني تنظيم کرده است. اين معيارها بدين شرحاند: ۱. ضرورت مذهب؛ ۲. تاريخ؛ ۳. سياق.[۵۴]
وجود شماري از روايات مخالف قرآن، سنت، براهين عقلي، دستاوردهاي قطعي و مسلّم علمي در جوامع حديثي فريقين، زمينه را براي انتقاد مغرضانه خاورشناسان عليه آموزههاي ديني فراهم ساخته است.
مجموع معيارهاي مورد استناد علامه طباطبايي در نقد متني روايات، عبارتند از: ۱. قرآن؛ ۲. سنت قطعي؛ ۳. مباني برگرفته از کتاب و سنت؛ ۴. ضرورت دين؛ ۵. برهان عقلي؛ ۶. تاريخ؛ ۷. دستاوردهاي قطعي علم.[۵۵]
استاد جعفر سبحاني در كتاب الحديث النبوي بين الرواية و الدراية پنج معيار: قرآن، سنت متواتر، عقل، تاريخ صحيح و اجماع امت را معيارهاي نقد حديث برشمرده و براساس همين معيارها به نقد روايات نقل شده از صحابه پرداخته است.[۵۶]
در ميان عالمان اهل سنت، غزالي پنج معيار را برشمرده عبارتند از: ۱. عقل بديهي؛ ۲. عقل نظري؛ ۳. حسّ؛ ۴. مشاهده؛ ۵. خبر متواتر.[۵۷]
مهمترين معيارهايي که ابنجوزي در نقد روايات به کار برده عبارتند از: ۱. قران؛ ۲. سنت؛ ۳. عقل؛ ۴. تاريخ؛ ۵. اجماع؛ ۶. ضرورت دين.
در ميان معاصران عبدالرحمن خلف از دو معيار تاريخ و عقل نام برده است[۵۸]و محمد طاهر جوابي اساسيترين معيارهاي نقد نزد محدثان را چهار معيار ميداند که عبارتند از: ۱. عرضه حديث بر قرآن؛ ۲. مقارنه ميان روايات؛ ۳. عرضه حديث بر رخدادهاي معلوم تاريخي؛ ۴. عرضه حديث بر مسلمات عقلي.[۵۹]
معيارهاي نقد متني از نظر عمر بن حسن فلاته عبارتند از: ۱. مخالفت حديث با نصّ قرآن؛ ۲. مخالفت حديث با سنت متواتر يا سنت صحيح؛ ۳. تعارض حديث با عقل صحيح؛ ۴. برخورداري حديث از رکاکت لفظي يا رکاکت معنوي؛ ۵. نسبت دادن حديث به پيامبر(ص) بدون وجود طرق روايي…؛ ۶. متاخران حديثي را نقل کنند که در منابع حديثي پيشين نيامده باشد.»[۶۰]
اين سير اجمالي در آراء صاحبنظران در زمينه معيارهاي نقد متني احاديث به خوبي نشان ميدهد که شماري از معيارهاي نقد متني در گفتار آنان منعکس نشده است.
۲ـ فقدان ساختار روشمند در چينش معيارها
عموم صاحبنظران به رغم يادکرد شمار بيشتري از معيارهاي نقد متني روايات، در تنظيم و تنقيح آنها دچار بهم ريختگي زيادي شدهاند. بهگونهاي که نميتوان از لابلاي ديدگاه آنان به ساختار روشن و روشمندي در نقد متني روايات دست يافت.
بهعنوان مثال علامه جعفرمرتضي عاملي سيزده معيار را براي بررسي صحت متني روايات بدين شرح بر شمرده است: ۱. بررسي احوال ناقلان و راويان حديث؛ ۲. برخورداري حديث از شيوههاي صحيح؛ ۳. هماهنگي با مباني فکري و عقيدتي؛ ۴. هماهنگي با شخصيت واقعي چهرههاي تاريخي؛ ۵. عدم تناقض ميان نصوص؛ ۶. عدم مخالفت با حقيقت ملموس و محسوس؛ ۷. عدم مخالفت با بديهيات؛ ۸. عدم مخالفت با حقايق ثابت شده تاريخي؛ ۹. عدم مخالفت با حقايق علمي که با ادله قطعيه ثابت شدهاند؛ ۱۰. برخورداري از امکان تحقق تاريخي؛ ۱۱. هماهنگي با احکام عقلي و فطري؛ ۱۲. هماهنگي با مقتضيات سياسي و اجتماعي محيط صدور روايت؛ ۱۳. بزرگترين و محکمترين معيار قرآن است.[۶۱]
حسين حاج حسن براي نقد متني احاديث پانزده معيار برشمرده که عبارتند از: ۱. الفاظ حديث رکيک نباشد. ۲. با قواعد عامه عقلي و حسي مخالف نباشد. ۳. با قواعد عامه اخلاق مخالف نباشد.۴. با امور بديهي طب و فلسفه مخالف نباشد. ۵. با اصول عقاید و ضرورتهاي شريعت منافات نداشته باشد.۶. مخالف سنت الاهي در هستي و انسان نباشد. ۷. مخالف قرآن، سنت يا ضروري دين نباشد. ۸. در آن مطالب موهون که عقلاء از آن اجتناب ميکنند، نيامده باشد. ۹. با حقايق تاريخي شناخته شده در دوران پيامبر(ص) منافات نداشته باشد. ۱۰. با مذهب راوي هماهنگ نباشد. ۱۱. از انگيزههاي شخصي برنخواسته باشد.۱۲. در صورتي که از وقوع رخدادي بزرگ در حضور مردم خبر دهد، تنها يک راوي نداشته باشد.۱۳. در بيان ثواب با عقاب گزافهگويي نشده باشد. ۱۴. کلماتي از آن نيفتاده باشد. ۱۵. پيش از قابل آن سخن مورد اعتماد بوده باشد.[۶۲]
واقعيتهاي تاريخي نشان ميدهد که سنت در سير تاريخي خود با انواع آسيبها از جمله بحران وضع و جعل به صورتي گسترده روبرو شد و انبوهي از روايات ناصحيح به هدف تخريب مباني عقيدتي و اخلاقي مسلمانان ساخته شد.
ما در فصل سوم کتاب در بررسي سير تاريخي نقد احاديث در ميان فريقين، اشکالات و تداخل معيارهاي مورد نظر و خلط ميان معيارهاي نقد متني با نشانههاي جعل در گفتار جعفرمرتضي عاملي و حسين حاج حسن را بر خواهيم شمرد و روشن خواهيم ساخت که اصليترين اشکال اين چينش، فقدان هندسه روشمند در برشمردن اقسام معيارها است.
بر اين اساس، در برشمردن معيارهاي نقد متني احاديث دو کار اساسي بايد انجام گيرد:
۱ـ معيارهاي نقد متني بهطور کامل و جامع استقصاء شود و چنان نباشد معياري که ميتواند در نقد متني احاديث موثر باشد، از قلم بيافتد.
۲ـ معيارها بر اساس تقسيم روشمند دستهبندي شده و جايگاه هر معيار در نقد متني روايات تبيين گردد.
معيارهاي نقد متني روايات از نگاه نگارنده
نگارنده با درنگي طولاني در شمار معيارهاي نقد متني روايات، ميزان کارآيي و چگونگي دستهبندي آنها، به نتايج ذيل دست يافته است:
يک: معيارهاي نقد متني با حذف موارد تداخل و با حذف مواردي که فاقد کارآيي لازم در نقد رواياتاند، عبارتند از: ۱. قرآن؛ ۲. سنت؛ ۳. مباني ديني؛ ۴. ضرورت دين و مذهب؛ ۵. عقل؛ ۶. حسّ و علم؛ ۷. تاريخ؛ ۸. اجماع؛ ۹. اضطراب؛ ۱۰. ركاكت.
دو: از ميان معيارهاي دهگانه، معيار نهم و دهم يعني اضطراب و ركاكت معيارهاي درونياند، يعني با عطف توجه به درونمايه روايات، ميتوان به ميزان صحت و سقم آنها دست يافت.
سه: هشت معيار ديگر جزء معيارهاي بيروني تلقي ميشوند که با تکيه بيروني به آنها ميتوان روايات را نقد کرد. اين دست از معيارها عبارتند از:
۱ـ قرآن؛ ۲ـ سنت؛ ۳ـ مباني ديني؛ ۴ـ ضرورت دين و مذهب؛ ۵ـ عقل؛ ۶ـ حسّ و علم؛ ۷ـ تاريخ؛ ۸ـ اجماع.
چهار: معيارهاي بيروني نقد روايات در نگاه كلي به چهار معيار اساسي قابل تقسيماند: ۱. وحياني؛۲. عقلاني؛ ۴. علمي؛ ۵. نقلي.
به اين معنا که كتاب و سنت و نيز دو معيار مباني ديني و ضرورت دين و مذهب كه بهنوعي به كتاب و سنت بازگشت دارند، معيار وحياني به شمار ميروند، زيرا از آبشخور وحي بهره ميگيرند.
عقل معيار عقلاني به شمار ميرود و حسّ و علم ناظر به معيار علمي است. تاريخ معيار نقلي است و اجماع نيز از آن جهت که حكايتگر صحت و درستي مدعاي اجماعكنندگان به خاطر نقل يكدست و هماهنگ آنان است، معيار نقلي محسوب ميشوند.
براساس چينش پيشگفته، نخست بايد از معيارهاي دروني نقد متني روايات يعني دو معيار اضطراب و رکاکت سخن بگوييم، اما با توجه به جايگاه و کارآيي معيارهاي بيروني نخست آنها را مورد بررسي قرار ميدهيم.
کتاب «روششناسی نقد احادیث» براساس چنین چیدمانی سامان یافته است.
و لله الحمد
پینوشتها:
[۱]. مصباح الفقاهة، ج ۵، ص ۵۷۴؛ ترمینولوژی حقوق، ص ۷۱۴.
[۲]. نهج البلاغه، نامه سوم.
[۳]. الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ج ۲، ص ۱۰ (پاورقی).
[۴]. منهج النقد عند المحدثین نشاته و تاریخه، ص ۵
[۵]. برای تفصیل بیشتر ر.ک: التفسیر و المفسرون، ج ۱، ص ۱۵۸؛ علومالحدیث و مصطلحه، ص ۲۷۶؛ الوضع فیالحدیث، ج ۱، ص ۲۰۲؛ السنة و مکانتها من التشریع الاسلامی، ص ۷۵؛ السنة قبل التدوین، ص ۱۸۷ ـ ۱۸۹؛ معرفة انواع علم الحدیث، ص۷ (مقدمه عجاج خطیب)؛ الاسرائیلیات و الموضوعات فی کتب التفسیر، ص۳۲ ـ ۳۴؛ الحدیث و المحدثون، ص ۴۸۰؛ لمحات من تاریخ السنة المشرّفة، ص ۳۶؛ بحوث فی تاریخ السنة المشرفة، ص ۲۲ ـ ۲۴. عموم این دست از صاحبنظران آغاز جعل و بر ساختن حدیث را سال چهلم هجری دانستهاند.
[۶]. صاحبنظران شیعه همصدا با برخی از صاحبنظران اهل سنت به استناد روایت نبوی «الا قد کثرت علیّ الکذابة» کافی، ج ۲، ص ۶۲ و نیز گفتار حضرت امیر در نهج البلاغه خطبه ۲۱۰ که فرمود: «و قد کذب علی رسول الله| علی عهده حتی قام خطیباً فقال: «من کذب علی متعمداً فلیتبوأ مقعده من النار» و برخی از شواهد تاریخی شروع جعل را همزمان با حیات پیامبر| میدانند. ر.ک: الموضوعات فی الاخبار و الاثار، ص ۹۵ و۲۰؛ نقد المتن بین صناعة المحدثین و مطاعن المستشرقین، ص ۱۲ ـ ۱۴؛ فجر الاسلام، ص ۲۱۱
[۷]. از پیامبر| این روایت نقل شده است: «قد کثرت علی الکذابه و ستکثر و من کذب علی متعمداً فلیتبوأ مقعده من النار» بحار الانوار، ج ۲، ص ۲۲۵، کذابة به کسر کاف و تخفیف ذال و فتح کاف و تشدید ذال خوانده شده که معانی مختلفی را بدست میدهد.
[۸]. برای آگاهی بیشتر از مضمون این دست از روایات و دیدگاههایی که درباره تطبیق آنها بر فرقههای اسلامی ارایه شده است: ر. ک: بحوث فی الملل و النحل، ج ۱، ص ۲۳ ـ ۴۱
[۹]. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۰
[۱۰]. برای آگاهی بیشتر ر. ک: تاریخ الاسلام الثقافی و السیاسی، ص ۵۲۰ ـ ۵۱۵
[۱۱]. شرح نهج البلاغه، ج ۱۱، ص ۴۱ ـ ۴۴
[۱۲]. برای آگاهی بیشتر از حجم روایات بر ساخته در صحیح بخاری ر. ک: محمد صادق نجمی، سیری در صحیحین؛ محمود ابوریه، أضواء علی السنة المحمدیة؛ هاشم معروف الحسنی، دراسات فی الحدیث و المحدثین.
[۱۳]. بهعنوان نمونه از بخاری این سخن نقل شده است: «من کتاب صحیح را از میان ششصد هزار روایت گرد آوردهام.» سیر اعلام النبلاء، ج ۱۲، ص ۴۰۲. مقایسه میان روایات گرد آمده در صحیح بخاری که با حذف مکررات تنها چهار هزار روایت است با این شمار اعلام شده از سوی بخاری، میتواند مدعای ما مبنی بر راهیافت انبوهی از آسیبها در روایات اهل سنت را اثبات نماید.
[۱۴]. وسائل الشیعة، ج ۱۸ ص ۵۹ و ۶۰ و ۷۱ و ۷۳. ما در فصل سوم کتاب در بررسی سیر تاریخی نقد حدیث در باره نقش اهل بیت(علیهم السلام) در نقد و پالایش روایات سخن خواهیم گفت.
[۱۵]. محمّد امین استرآبادی در این باره مینویسد: «قراین موجود نشان میدهد که احادیث وارد شده از ائمه(علیهم السلام) کتابهای پیشوایان سهگانه حدیث (کلینی، صدوق و شیخ طوسی) و نیز سایر کتب موثقین گرد آمده است، قطعاً از ائمه (علیهم السلام) صادر شدهاند. زیرا اصحاب ائمه(علیهم السلام) از توان پیراسته ساختن روایات برخوردار بودند. این امر با وجود بسیاری از چهرههای برجسته در میان اصحاب ائمه و کسانی که اهل دقت و ورع و تحقیق بودند و حرص آنان در فراگرفتن احکام از ائمه(علیهم السلام) و ضبط، نشر، حفظ، تألیف، نقد و تصحیح احکام در زمانی بیش از سیصد سال، قابل اثبات است.» الفوائد المدنیة، ص ۱۷۶
[۱۶]. بهعنوان نمونه سید مرتضی از بزرگان شیعه بر راهیافت جعل در جوامع حدیثی شیعه افزون بر منابع حدیثی اهل سنت، اذعان کرده است. او میگوید: «إعلم أنه لا یجب الاقرار بما تضمنه الروایات، فإن الحدیث المروی فی کتب الشیعة وکتب جمیع مخالفینا، یتضمن ضروب الخطأ وصنوف الباطل، من محال لا یجوز أن یتصور و من باطل قد دل الدلیل علی بطلانه و فساده، کالتشبیه و الجبر و الرؤیة و القول بالصفات القدیمة و من هذا الذی یحصی أو یحصر ما فی الأحادیث من الأباطیل» رسائل الشریف المرتضی، ج ۱، ص ۴۰۹
[۱۷]. ر. ک: فتح الباری، ج ۱، ص ۱۷۴؛ علوم الحدیث و مصطلحه، ص ۳۷ ـ ۳۸
[۱۸]. أضواء علی السنة المحمدیة، ص ۳۱۳
[۱۹]. «قال الزبیر بن بکار: قدم سلیمان بن عبد الملک إلی مکة حاجا سنة ۸۲ ه فأمر أبان بن عثمان أن یکتب له سیر النبی صلی الله علیه و آله وسلم و مغازیه. فقال له أبان: هی عندی قد أخذتها مصححة ممن أثق به. فأمر سلیمان عشرة من الکتاب بنسخها، فکتبوها فی رق، فلما صارت إلیه نظر فإذا فیها ذکر الأنصار فی العقبتین و فی بدر، فقال: ما کنت أری لهؤلاء القوم هذا الفضل،… ثم أمر بالکتاب فخرق، و رجع فأخبر أباه عبد الملک بن مروان بذلک الکتاب، فقال عبد الملک: ما حاجتک أن تقدم بکتاب لیس لنا فیه فضل، تعرف أهل الشام أمورا لا نرید أن یعرفوها؟! قال سلیمان: فلذلک أمرت بتخریق ما نسخته!» تاریخ الاسلام الثقافی و السیاسی، ص ۷۶ ـ ۷۷ به نقل از الموفقیات، ص ۳۳۲ ـ ۳۳۳
[۲۰]. «حدث المدائنی عن ابن شهاب الزهری أنه قال: قال لی خالد القسری: اکتب لی السیرة. فقلت له: فإنه یمر بی الشئ من سیر علی بن أبی طالب، فأذکره؟ قال: لا، إلا أن تراه فی قعر الجحیم» ر. ک: علوم الحدیث و مصطلحه، ص ۳۸؛ تاریخ الاسلام الثقافی و السیاسی، ص ۷۹
[۲۱]. سید شرف الدین در اینباره مینویسد: «بخاری در صحیح خود هیچ روایتی را از امام صادق، کاظم، رضا، جواد، هادی و عسکری(علیهم السلام) نقل نکرده است، در حالیکه معاصر آنان بود. چنان که از حسن بن حسن، زید بن علی بن حسین، یحیی بن زید، نفس زکیه و سایر ائمه و فرزندان آنان نیز روایتی را نیاورده است. او از سبط اکبر و ریحانه پیامبر یعنی امام مجتبی(ع) سید جوانان بهشت نیز روایتی را ذکر نکرده است. در حالیکه از عمران بن حطان خارجی که از دشمنان اهل بیت است، روایاتی را نقل کرده است.» الفصول المهمة فی تألیف الائمة، ص ۱۶۸
[۲۲]. ذهبی درباره نقش متوکل در جهتدهی به افکار و اندیشههای فقیهان و محدثان چنین آورده است: «أنه أشخص الفقهاء و المحدثین، فکان فیهم: مصعب الزبیری و إسحاق بن أبی إسرائیل و إبراهیم بن عبد الله الهروی و عبد الله وعثمان ابنی محمد بن أبی شیبة، فقسمت بینهم الجوائز وأجریت علیهم الأرزاق و أمرهم المتوکل أن یجلسوا للناس و یحدثوا بالأحادیث التی فیها الرد علی المعتزلة والجهمیة، و أن یحدثوا بالأحادیث فی الرؤیة. فجلس عثمان بن محمد بن أبی شیبة فی مدینة أبی جعفر المنصور و وضع له منبر واجتمع علیه نحو من ثلاثین ألف من الناس، و جلس أبو بکر بن أبی شیبة فی مسجد الرصافة، و کان أشد تقدما من أخیه عثمان، و اجتمع علیه نحو من ثلاثین ألف» تاریخ بغداد، ج ۱۰، ص ۶۶
[۲۳]. قاضی عبدالجبار به نقل از ابو علی جبائی مینویسد: «دیدگاه جبرگرایان از سوی معاویه پس از استیلاء بر حکومت پدید آمد و چنین نگرشی از سوی حاکمان بنی امیه مطرح شد. بنابراین، جبرگرایی از بنی امیه و کارگزاران آنان شکل گرفت و در میان مردم شام انتشار یافت. آنگاه در میان عموم مردم ماندگار شد و فتنههای عظیمی در میان ایشان درگرفت.» فضل الاعتزال، ص ۱۲۲، به نقل از محاضرات فی الالهیات، ج ۲، ص ۲۵۹
[۲۴]. بهعنوان نمونه حذیفة بن یمان میگوید: «به پیامبر(ص) عرض کردم ما انسانیم و خداوند برای ما خیر و خوبی قرارداده است. آیا پس از این دوران خیر شر و بدی خواهد بود؟ پیامبر(ص) فرمود: آری. گفتم: چگونه؟ فرمود: پس از من پیشوایانی خواهند بود که به هدایت من راه نیابند و به سنت من عمل نکنند و بزودی مردانی بر آنان حکومت خواهند راند که دلهایشان در قالب انسانی همان دلهای شیاطین است. او میگوید: گفتم: اگر چنین روزگاری را درک کردم چگونه عمل کنم؟ پیامبر (ص) فرمود: از حاکم شنوایی و اطاعت داشته باش و حتی اگر به پشتت بزند و مالت را بگیرد بشنو و اطاعت کن.» صحیح مسلم، ج ۶، ص ۲۰
[۲۵]. این کتاب تألیف حدیثپژوه معاصر محمود ابوریّه است. نویسنده در این کتاب با آزاداندیشی با بسیاری از قداست اندیشیهای متداول علماء اهل سنت درباره روایات و منابع روایی به مخالفت پرداخته و بدین جهت چنان که در مقدمه کتاب آمده است با بیمهریهای زیادی از سوی محافل مذهبی و عالمان دینی پس از انتشار کتاب روبرو شد. ر. ک: أضواء علی السنة المحمدیة، ص ۱۸
[۲۶]. ص، ۳۹
[۲۷]. کافی، ج ۱، ص ۲۱۱. از چنین استنادی میتوان برداشت کرد که اهل بیت(علیهم السلام) از جانب خداوند اجازه داشتهاند که بنا به مصالحی و در شرایط ویژه و با عطف توجه به مخاطبان خاص، احکام ظاهری را به آنان اعلام کنند.
[۲۸]. بهعنوان نمونه امام صادق(ع) در توجیه تقیه چنین میفرماید: «اتقوا علی دینکم فاحجبوه بالتقیة، فإنه لا إیمان لمن لا تقیة له، إنما أنتم فی الناس کالنحل فی الطیر لو أن الطیر تعلم ما فی أجواف النحل ما بقی منها شئ إلا أکلته ولو أن الناس علموا ما فی أجوافکم أنکم تحبونا أهل البیت لأکلوکم بألسنتهم و لنحلوکم فی السر و العلانیة» کافی، ج ۲، ص ۲۱۸
[۲۹]. همان، ج ۱، ص ۵۳
[۳۰]. همان، ص ۸
[۳۱]. تهذیب الاحکام، ج ۱، ص ۲ ـ ۳
[۳۲]. تأویل مختلف الحدیث، ص ۱۱ ـ ۱۲
[۳۳]. «و المرجئ یحتج بروایتهم من قال لا إله إلا الله فهو فی الجنة قیل و إن زنى و إن سرق قال و إن زنى و إن سرق… و القدری یحتج بروایتهم کل مولود یولد على الفطرة حتى یکون أبواه یهود انه أو ینصر انه… و المفوض یحتج بروایتهم اعملوا فکل میسر لما خلق له أما من کان من أهل السعادة فهو یعمل للسعادة و من کان من أهل الشقاء فیعمل للشقاء.» تاویل مختلف الحدیث، ص ۱۱ ـ ۱۳
[۳۴]. «قالوا و مع افترائهم علی الله تعالی فی أحادیث التشبیه کحدیث عرق الخیل و زغب الصدر و نور الذراعین و عیادة الملائکة و قفص الذهب علی جمل أورق عشیة عرفة و الشاب القطط و دونه فراش الذهب و کشف الساق یوم القیامة إذا کادوا یباطشونه و خلق آدم علی صورته و وضع یده بین کتفی حتی وجدت برد أنامله بین ثندوتی و قلب المؤمن بین إصبعین من أصابع الله تعالی» همان، ص ۱۵ ـ ۱۶
[۳۵]. همان، ص ۱۴ ـ ۱۵
[۳۶]. «لما أخذ لتضرب عنقه قال: لقد وضعت فیکم أربعة آلاف حدیث أحرم فیها الحلال و أحلل الحرام» میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۶۴۴؛ لسان المیزان، ج ۴، ص ۵۱
[۳۷]. ابن قتیبه در اینباره میگوید: «و مع روایتهم کل سخافة تبعث علی الاسلام الطاعنین و تضحک منه الملحدین و تزهد من الدخول فیه المرتدین و تزید فی شکوک المرتابین کروایتهم فی عجیزة الحوراء إنها میل فی میل و فیمن قرأ سورة کذا وکذا و من فعل کذا کذا أسکن من الجنة سبعین ألف قصر فی کل قصر سبعون ألف مقصورة فی کل مقصورة سبعون ألف مهاد علی کل مهاد سبعون ألف کذا و کروایتهم فی الفأرة إنها یهودیة و إنها لا تشرب ألبان الإبل کما أن الیهود لا تشربها و فی الغراب إنه فاسق و فی السنور إنها عطسة الأسد و الخنزیر إنه عطسة الفیل و فی الإربیانة أنها کانت خیاطة تسرق الخیوط فمسخت و أن الضب کان یهودیا عاقا فمسخ و أن سهیلا کان عشارا بالیمن و ان الزهرة کانت بغیا عرجت إلی السماء باسم الله الأکبر فمسخها الله شهابا…» تاویل مختلف الحدیث، ص ۱۵ ـ ۱۶
[۳۸]. تهذیب الاحکام، ج ۱، ص ۲ـ ۳
[۳۹]. دراسات حول الفرق القرآنیون و شبهاتهم حول السنة، ص ۲۳۳
[۴۰]. همان
[۴۱]. اهتمام المحدثین بنقد الحدیث سنداً و متناً، ص ۴۷۱. برای آگاهی بیشتر درباره ویلیام مویر ر. ک: فرهنگ کامل خاورشناسان، ص ۴۰۲ ـ۴۰۴
[۴۲]. اکرم العمری در اینباره مینویسد: «تاریخ امتهای دیگر در بسیاری از حلقات خود تنها بر روایات و منابع محدودی متکی است. و آنان تنها براساس معیارهای نقد و بررسی منقولات تاریخی خود به منظور دستیابی به گذشته تاریخی خود دست مییازند، زیرا اسناد در روایات تاریخی آنها به کار نرفته است و آوردن سند از اختصاصات امت اسلامی است.» دراسات تاریخیة، ص ۲۷، به نقل از: نقد المتن بین صناعة المحدثین و مطاعن المستشرقین، ص ۲۴
[۴۳]. ادب الاملاء و الاستملاء، ص ۱۱؛ الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۱۲۹
[۴۴]. کافی، ج ۱، ص ۵۲؛ وسائل الشیعة، ج ۲۷، ص ۸۱
[۴۵]. منهج نقد المتن عند علماء الحدیث النبوی، ص ۳۲ ـ ۳۱
[۴۶]. کافی، ج ۱، ص ۳۲. برای آگاهی بیشتر از مدالیل این روایت ر. ک: شرح اصول الکافی (صدر المتألهین)، ج ۲، ص ۳۷؛ التعلیقة علی کتاب الکافی، ص ۶۶ ـ ۶۷. فیض کاشـانی در تبیین این روایت میگوید: «قیل: ان الأول إشارة إلی العلوم الاعتقادیة من معرفة الله و صفاته و مقربیه و الیوم الآخر و الثانی إشارة إلی علم آفات النفس و تعدیل قواها و تهذیب الأخلاق والثالث إشارة إلی علم الشرائع و مسائل الحلال و الحرام.» ر. ک: الأصول الأصیلة، ص ۱۴۹ ـ ۱۵۰
[۴۷]. درباره اینکه مراد از علم در این روایت، مطلق علوم است یا آنکه منحصراً ناظر به علوم دینی است، جای بحث و بررسی بیشتری دارد. اجمالاً میتوان گفت اگر فقره «آیة محکمة» در معنای وسیع آنکه تجربه را نیز در بر میگیرد، به کار رود، این تقسیم همه علوم را در بر میگیرد. زیرا دستاوردهای علوم تجربی نیز بسان باورهای اعتقادی باید محکم و استوار باشند.
[۴۸]. بقره، ۲۵۶
[۴۹]. ما در فصل سوم کتاب در بررسی سیر تاریخی نقد به تفصیل در اینباره سخن خواهیم گفت.
[۵۰]. کافی، ج ۱، ص ۸ ـ ۹
[۵۱]. من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۲۰۲ ـ ۲۰۳
[۵۲]. ر. ک: الاستبصار، ج ۱، ص ۶ ـ ۷
[۵۳]. الفوائد الطوسیة، ص ۴۹؛ الإثنا عشریة، ص ۹۱ ـ ۹۴
[۵۴]. ر. ک: الاخبار الدخیلة، ج ۱، فصلهای اول تا سوم.
[۵۵]. المیزان، ج ۱، ص ۵۹۲
[۵۶]. الحدیث النبوی بین الروایة و الدرایة، ص ۵۳
[۵۷]. الوضع فی الحدیث، ج ۲، ص ۳۰۵ ـ ۳۰۶
[۵۸]. نقد المتن بین صناعة المحدثین و مطاعن المستشرقین، ص ۳۳ ـ ۳۱
[۵۹]. جهود المحدثین فی نقد متن الحدیث النبوی الشریف، ص ۴۵۶
[۶۰]. همان، ج ۲، ص ۳۰۵ ـ ۳۰۶
[۶۱]. الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج ۱، ص ۲۶۰ ـ ۲۶۱
[۶۲]. نقد الحدیث فی علم الروایة و علم الدرایة، ج ۲، ص ۱۳ ـ ۱۴