یک پژوهشگر دین ضمن اشاره به چهار نمونه از شبهاتی که پس از شهادت سیدحسن نصرالله در میان نخبگان و توده مردم مطرح است، به بیان پاسخ آنها در قرآن و نهجالبلاغه پرداخت.
آیین گرامیداشت شهادت سید مقاومت، سیدحسن نصرالله، ظهر دیروز ۸ مهر در مسجد دانشگاه تهران برگزار شد.
در این مراسم حجتالاسلام و المسلمینحمیدرضا مهدوی ارفع؛ استاد حوزه علمیه سخنرانی کرد و گفت: در ماجرایی که اتفاق افتاد منابع اصلی دین خصوصا قرآن و نهجالبلاغه میتواند چراغ راه باشد. من برخی از شبهاتی که پس از شهادت سیدحسن نصرالله در مجامع نخبگانی شروع شده و طی روزهای آینده به بدنه جامعه کشیده خواهد شد را از نهجالبلاغه پاسخ خواهم داد. اولین پرسش و شبهه این است که ما تکلیفی در برابر این ترور داریم یا نه. یکی از نکاتی که القا میشود هیبت آمریکا و اسرائیل است. اولین مسئلهای که دستاویز نفوذیها میشود ترساندن مردم از هیبت دشمن است.
وی افزود: امیرالمومنین(ع) در نهجالبلاغه گفتوگویی با خلیفه دوم دارد. به خلیفه خبر دادند ایرانیان با تمام قدرت به سمت مرزها میآیند. خلیفه از این خبر به هراس افتاد و تصمیم گرفت خودش همراه سپاه به جنگ برود. امیرالمومنین(ع) ابتدا او را از این کار برحذر داشت سپس برای اینکه هیبت دشمن را در نظر او بکاهند فرمودند تو فکر کردی در صدر اسلام ما به خاطر کثرت یارانمان پیروز شدیم؟ نه، تنها دلیل پیروزی ما این بود که ایمان ما به یاری خدا متصل شده بود. ما همیشه از دشمن کمتر بودیم ولی خدا را داریم و خدا واحد احد قهار است و نباید نصرت خدا را کم شمرد. حضرت حتی اینکه چگونه در جنگها نصرت خدا را جلب میکردند را در نهجالبلاغه تبیین کردند.
رفتار عبرتآموز امیرالمومنین(ع) با اصحاب جمل
این پژوهشگر نهجالبلاغه ادامه داد: شبهه دوم این است که برخی میگویند فلسطین چه ارتباطی به ما دارد، آنها ناصبی و اهل سنت هستند. در دوران حکومت امیرالمومنین(ع) یک درصد جمعیت شیعه نبودند، با این حال وقتی اصحاب جمل بصره را به آشوب کشیدند و حضرت با آنها جنگید و ۱۷ هزار نفر کشته شدند، برخی ایشان را به مماشات توصیه کردند و گفتند بهتر بود با آنها نمیجنگیدی. حضرت در پاسخ این گروه فرمودند اگر به خاطر یک بیگناه که اینها در بصره کشتند همهشان را میکشتم حق داشتم و این امر بر من حلال بود چون آنها ظلم کردند. این در حالی است که اهل بصره شیعه نبودند و حتی بسیاری از مردم بصره به اصحاب جمل کمک کردند ولی حضرت اینطور عمل کردند.
مهدوی ارفع در ادامه بر لزوم فوریت در یاری رساندن به جبهه حق تاکید کرد و گفت: نکته دیگر این است که یاری کردن حق در چنین صحنههایی فوریت میخواهد و اهمال کردن به بهانه مصلحتسنجی قطعا خیانت است. پرسش بعدی این است که تنشزدایی سیاست خوبی است یا نه. ما جنگطلب نیستیم ولی سلطهپذیر هم نیستیم. جنگ یک جا خوب است، یک جا بد است. یکبار پیامبر(ص) کسی را برای دریافت زکات سوی شهری فرستاد. این شخص خیال کرد مردم آن شهر قصد جنگ دارند و همین مطلب را به پیامبر(ص) منتقل کرد. در این هنگام آیه نازل شد اگر فاسقی خبر میدهد تحقیق کنید تا نادانسته با گروهی نجنگید. در عین حال از نظر قرآن یک جاهایی قتال یعنی جهاد نظامی خیر مطلق است. آیه قتال میفرماید: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» یعنی ای کسانی که ایمان آوردید جنگ برای شما واجب شد گرچه خوشتان نمیآید. شاید بپرسید جنگ چه خاصیتی دارد؟ اگر پای جنگ ایستادید اولین اثرش این است دنیای شما آباد میشود ولی برخی همین حقیقت را وارونه میکنند و به خورد جامعه میدهند.
ضرورت جهاد تبیین، جهاد مالی و جهاد دفاعی
وی در ادامه بیان کرد: با توجه به بیانات اخیر مقام معظم رهبری، امروز سه جهاد فرض است؛ یک، جهاد تبیین. باید زمینه افکار عمومی را برای هر حادثهای آماده کنیم. جهاد تبیین وظیفه همه خصوصا اساتید است. من خطبه ۲۷ نهجالبلاغه را به شما تقدیم میکنم. حضرت سال ۳۸ قمری برای مردم عراق سخنرانی کردند و فرمودند آگاه باشید از اول حکومتم به شما گفتم قبل از اینکه اهل شام به شما حمله کنند به آنها حمله کنید ولی هیچ ملتی داخل مرزهای خودش مورد هجوم قرار نمیگیرد مگر اینکه خوار میشود ولی شما سستی به خرج دادید. شهید سلیمانی را زدند ضعیف عمل کردیم، هنیه را کشتند معطل کردیم، حالا نصرالله را کشتند و صراحتا مقام معظم رهبری را تهدید میکنند.
مهدوی ارفع در پایان گفت: وظیفه دوم ما جهاد مالی است. سومین وظیفه جهاد نظامی است. ما باید آمادگی خود برای ورود به جنگ لبنان را اعلام کنیم. اگر این کار را نکنیم بعید ندانید کشور ما را به محل جنگ تبدیل کنند. آخرین جمله من آخرین سخنرانی حضرت است. راوی نقل میکند امیرالمومنین(ع) هرچه گفتند بجنگید کسی بلند نشد، سپس حضرت به صورت خودش میزد و گریه میکرد و این جملات را میفرمود: «أَيْنَ إِخْوَانِيَ الَّذِينَ رَكِبُوا الطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ؟ أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ وَ أَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِيَّةِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَةِ».