استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه رویارویی جبهه مقاومت با اسرائیل فراتر از دعواهای سیاسی است و به لایه فلسفه سیاسی و الهیات سیاسی و تاریخی برمیگردد، گفت: این رویارویی طبق فلسفه الهیاتی اجتنابناپذیر است؛ البته نه اینکه ما دنبال جنگ هستیم ولی ذات حق و باطل این است که نمیتوانند در کنار هم زندگی کنند.
به دنبال جنایات وحشیانه اسرائیل در یک سال اخیر در غزه، این رژیم تلاش کرد تا به تدریج علاوه بر لبنان، پای ایران را هم به صورت مستقیم در مناقشات منطقه باز کند لذا اخیرا برخلاف قوانین بینالمللی اقدام به تهاجم علیه برخی مناطق کشور کرده است.
خبرنگار ایکنا درباره آینده این تحولات از منظر الهیاتی و فلسفی با حجتالاسلام والمسلمین احمد رهدار؛ استاد دانشگاه باقرالعلوم(ع) که اخیرا سفری به لبنان داشته گفتوگو کرده است که در ادامه آن را میخوانیم؛
بسیاری از مردم میپرسند پایان مناقشه کنونی منطقه به خصوص با شدت گرفتن حملات بین ایران و رژیم اسرائیل در نهایت به کدام سمت پیش خواهد رفت، تحلیل شما از این حوادث با نگاه الهیاتی چیست؟
رویارویی جبهه مقاومت با اسرائیل رویارویی فراتر از دعواهای سیاسی است و به لایه فلسفه سیاسی و الهیات سیاسی و تاریخی برمیگردد و به همین دلیل نتایج آن هم بسیار بزرگ است؛ اینکه مقام معظم رهبری از جنگ برای بقا سخن گفتند به همین دلیل است و بر اساس مبانی قرآنی هم این رویارویی، اجتناب ناپذیر است یعنی حق و باطل تا آخر نمیتوانند با هم کنار بیایند زیرا تضاد آنان تضاد ذاتی است؛ هم آرزو و رؤیای حق، از بینبردن باطل است و هم رؤیا و آرزوی باطل، از بینبردن و محو کامل حق است لذا باید از تعارف بیرون بیاییم.
به نظر بنده هانتینگتون در کتاب «برخورد تمدنها» صادقانه گفت ما به سمت رویارویی پایانتاریخی در حال حرکت هستیم و در این رویارویی به تعبیر ایشان نماینده تفکر غرب، آمریکا، نماینده تفکر کنفسیوس و شرق، چین و تفکر نماینده اسلام، ایران شیعی است. ایران به نمایندگی از تفکر اسلامی با تمدنی با محوریت آمریکا در حال جنگ است و اسرائیل، سربازی است که به خاکریز و خط مقدم فرستاده شده. در تحلیل آنان حزبالله و غزه خاکریز ایران است لذا اگر از تعارف دست برداریم ماجرا رنگ و بوی دیگری دارد و بسیط و ساده نیست.
بنابراین به نظر بنده از جهت فلسفه تاریخی و نصوص دینی این رویارویی آخرالزمانی قابل پیشبینی و قابل توجیه است؛ البته میتوانیم این تحلیل تاریخی کلان را به جامعهشناسی سیاسی بکشانیم و در سطح پایینتر یعنی درون جناحی و سیاسی مصطلح تحلیل کنیم و بگوییم اگر فلان شخص رئیس جمهور بود وضعیت متفاوت بود و یا اگر اصلاحاتیها باشند یک طور و اگر اصولگراها باشند طور دیگری است؛ این زاویه فقط جزئیات بحث و مواجهه را تغییر میدهد یا اینکه زمان را عقب و جلو میکند ولی آن سطح کلی و اصل ماجرا را نمیتواند تغییر دهد.
ما در وسط تاریخ قدسی خداوند قرار داریم و به عنوان نماینده جبهه حق در حال کنش هستیم و باید از این کنشگری خودمان استقبال کنیم و با باور الهیاتی و باور به صدق وعده نصرت خدا وارد این میدان شویم. الان هم در میدان لبنان و در این وضعیت خاص که حزبالله در راس خود، سیدحس نصرالله، دبیر کل مجاهد و فرماندهان میانی و فرماندهان میدانی خود را در ماجرای پیجرها از دست داده است مهمترین منبعی که ارتزاق روحی میکند همین تفکرات الهیاتی و باورهای دینی است.
ادبیاتی از این دست که اگر سیدحسن شهید شده است خدای سیدحسن زنده است؛ ان تنصروا الله ینصرکم. ان مع العسر یسرا و اینکه سیدحسن در رجعت بازخواهد گشت و پروژه مقاومت را تکمیل میکند؛ خداوند سیدعباس موسوی را از اما گرفت ولی سیدحسن را به ما داد و اگر سیدحسن را از ما گرفت شیخ نعیم را به ما عطا کرده است. این ادبیات الهیاتی و دینی است که برای کنشگر حزباللهی در برابر اسرائیل تولید نشاط و مقاومت و صبر میکند.
ما وقتی انقلاب کردیم با این منطق پیش رفتیم که شاه یک حکومت غیرمردمی و غیردموکراتیک است که به باورهای اسلامی مردم بیاعتناست و بیبندوباری و فساد را رواج میهد و عامل عقبماندگی است، ولی برخی از جوانترها سؤال میکنند که ما با چه منطقی وارد نبرد با اسرائیل شدیم در حالی که نبرد عبری ـ عربی قبل از انقلاب در جریان بود.
این سخن طوری است که گویی میان آمریکا و اسرائیل دوگانهای وجود دارد در حالی که این دو، یک چیز و در امتداد هم هستند و رژیم خبیث صهیونی در خط مقدم جبهه استکبار آمریکایی است؛ مانند ما و حزبالله که ظاهری غیر از ما دارد ولی امتداد وجودی ماست و اسرائیل هم امتداد وجودی آمریکا است؛ حتی اگر اینها دو تا هم باشند همان منطقی که به ما اجازه داد تا خودمان را با آمریکا درگیر کنیم زیرا در کشور ما دخالت داشت و کودتای ۲۸ مرداد را رقم زد و با انقلاب دشمنی کرد همان منطق هم به ما اجازه میدهد تا با اسرائیل درگیر شویم.
اخیرا یعقوب نیمرودی، نماینده موساد در ایران دوره شاه که بعدا نماینده ارتش اسرائیل، سپس به عنوان یک تاجر در ایران قبل از انقلاب فعالیت داشت؛ در کتاب «روزهای تهران» که به فارسی ترجمه شد به کارهای اسرائیل در ایران اشاره کرده است از جمله ایجاد ساواک یکی از کارهای اسرائیل است و بنده توصیه میکنم که جوانها این کتاب را بخوانند تا بدانند اسرائیل چه خیانتی در حق مردم ایران کرده است.
منطق دیگر این نوع پرسشها و سخنگفتنها آن است که این افراد پذیرفتهاند که ما باید سکولار باشیم و یا نام اسلام را یدک بکشیم ولی سکولارانه رفتار کنیم؛ ولی واقعیت آن است که ما قبل از اینکه ایرانی باشیم مسلمان و قبل از اینکه ملت باشیم، امت هستیم و قبل از تامین منافع ملی، منافع امتی داریم و قبل از همه اینها انسان هستیم و انسانیت اقتضاء دارد که نسبت به این همه جنایت در حق برادران مسلمان و شیعه خودمان در غزه و لبنان بیتفاوت نباشیم.
ما انتخاب کردهایم که انسان و مسلمان باشیم و منطق انسانی و اسلامی میگوید یاور مظلوم و دشمن ظالم باشیم و اسرائیل واقعا مصداق بارز ظالم است و حتی با فرض نظام حقوقی موجود در دنیای کنونی هم اسرائیل ظالم است یعنی اگر زمانی طبق منطق دینی و اسلامی، اسرائیل ظالم بود الان طبق قوانین بینالمللی و انسانی هم در تمام دنیا افرادی هستند که ظالمبودن و جنایتکاربودن او را قبول دارند. اسرائیل اندیشه سبوعیت و حیوانی دارد.
مسئله دیگر اینکه حتی اگر قبول کنیم که ما در این دنیا با غلبه و هژمون سکولار، باید سکولار باشیم باز با همین منطق سکولار و بر اساس ادبیات قدرت و سیاست هم میتوان پیشبینی کرد که این مدعی قلدر که امروز این رفتارها را دارد اگر روزی قدرت لازم را به دست آورد به وضع موجود بسنده نخواهد کرد و با صراحت هم اعلام میکنند که سرزمین ما از نیل تا فرات و از بحر تا نحر است.
از هر زاویهای چرتکه بیندازیم یعنی چه سکولار و چه دیندار باشیم کاملا مواجهه با این حیوان وحشی، منطبق با منطق انسانی و الهی و قابل توجیه و کاملا عقلانی است.
الان به خصوص با حمله اخیر اسرائیل به ایران بر اساس منطق دینی چه مواجههای باید داشته باشیم؟
پیشبینی بنده این است که جنگهای آینده فارغ از بحث اسرائیل عمدتا سایبری است یا لایههای اصلی آن مبتنی بر جنگهای سایبری و جنگال است؛ البته اسرائیل در این زمینه مزیت نسبی دارد لذا پیشنهاد بنده این است که ما باید فضای سنگین آموزشی را در لایه فرهنگ تخصصی، فرهنگ عمومی و فرهنگ بنیادین در حوزه جنگهای سایبری ایجاد کنیم زیرا ما نمیتوانیم وارد جنگی شویم که سربازان ما در سطوح مختلف توانایی مبارزه در این میدان را نداشته باشند.
در خصوص حمله ما به اسرائیل هم بنده به عنوان تحلیلگر سیاسی معتقدم اسرائیل و پدران مادی و معنوی او وقتی نقطه ضعف داشته باشند سراغ آتشبس میروند؛ تجربه نشان داده است که حتی یک مورد تاریخی سراغ نداریم که اسرائیل در وقت قدرت بحث آتشبس را به میان بکشد.
بنده با شناختی که از میدان اسرائیل و اتفاقات کف خیابانهای این رژیم دارم معتقدم در بدترین وضعیت قرار دارد و طرح آتشبس در شرایط فعلی به نفع اوست و برای ترمیم معرکه خود سخن از آتشبس را طرح میکند به خصوص اینکه مرتکب این خطای راهبردی در حمله به ایران هم شد که البته چارهای هم نداشت. بنده معتقدم الان باید اسرائیل را بزنیم؛ الان دهها کشور در جهان یعنی حتی بیشتر از وعده صادق (۱) حمله اسرائیل را محکوم کردند؛ کشورهایی مانند هند و اردن و ...؛ ما الان نوعی همراهی سیاسی و حقوقی داریم زیرا به کشور ما حمله شده است و طبق قوانین بینالمللی اجازه پاسخ داریم و بر اساس قدرت نظامی هم در موقعیتی هستیم که میتوانیم ضربه شدیدی به اسرائیل بزنیم و افکار عمومی هم این مطالبه را دارند.
اخیرا یکی از استادان حوزه مطالبی مطرح کردهاند درباره ارزش اهداف اسلامی و اینکه اگر جمعیت زیادی هم برای آن هدف قربانی شوند ایرادی ندارد؛ به نظر شما آیا این سخنان درست بود؟
در مورد تعابیر آیتالله میرباقری هم ایشان از منظر الهیات تاریخی و از پایگاه تحلیل آخرالزمانی مطالبی بیان کردند که غلط نیست ضمن اینکه ایشان از تعبیر مشروط و «لو» شرطیه استفاده کردند یعنی قرار نیست که ما افراد زیادی را بکشیم تا به هدف برسیم ولی اگر دشمنان شرایطی را بر ما تحمیل کنند که دین در معرض نابودی باشد اگر افراد زیادی هم کشته شوند بیمنطق نیست. ضمن اینکه قطعا میدانیم که باطل در تاریخ جولان دارد ولی دولت ندارد؛ للباطل جوله و للحق دوله. باید توجه کنیم که چک سفید امضایی از سوی خدا به ما داده نشده است که پایان جولان اسرائیل توسط ایرانیان رقم خواهد خورد و این بستگی به رفتار ما دارد ولی ما از خدا میخواهیم که اسرائیل به دست ایرانیان نابود شود و البته همه آرزوهای ما در صورت خواست خدا محقق خواهد شد و امیدوار هستیم.