جواب اين فصل آن است كه چون دعوى كرده است و حوالت به پيرى معروف چون شيخ ابوالفتوح على عالم كرده و تفسير او كه نسخه هاى بى مر و بى عدد است آن را در طوائف اسلام و ظاهر و باهر در بلاد عالم.
و نيز در آن كتاب ضمن كلامى در جواب مدّعاى خصم مذكور گفته (ص304) :
«و اگر شيعه اماميه خواهند كه از مفسران خود لافى زنند از جماعتى نامعتبر نامعروف نزنند كه خواجه آورده است. از تفسير محمدباقر عليه السلام لاف زنند و از قول جعفر صادق عليه السلام و از تفسير حسن عسكرى عليه السلام و بعد از آن از تفسير كبير بوجعفر طوسى و تفسير شيخ محمد فتّال و تفسير خواجه بوعلى طبرسى و تفسير شيخ جمال الدين ابوالفتوح رازى».
اگر كسى اشكال كند كه چرا شيخ عبدالجليل نام تفسير على بن ابراهيم و تفسير عياشى را در عداد اين تفاسير نياورده است، محدث ارموى در پاسخ مى گويد : قويّا محتمل است كه نظر به كثرت ورود اخبار اهل بيت عصمت و طهارت در اين دو كتاب آنها را زمره علما در آن زمان در عداد كتب اخبار محسوب مى داشته اند و اگر نه چنانكه از تفسير ابوالفتوح و كتاب نقض برمى آيد، هر دو كتاب در آن زمان در دسترس علما بوده است چنانكه در سابق نيز به اين اشاره كرديم.
بارى از ملاحظه عبارات كتاب نقض دو امر صريحا برمى آيد :
1 . آنكه از جمله دعائيّه «رحمة اللّه عليه» كه در دو مورد بعد از ذكر نام او به قلم مؤلّف نقض به كار رفته است، معلوم مى شود كه شيخ ابوالفتوح در زمان تأليف نقض (يعنى مابين سالهاى 556ـ559) در قيد حيات نبوده بلكه به رحمت ايزدى پيوسته بوده است.
2 . آنكه تفسير ابوالفتوح در آن زمان معروف و مشهور بوده و طوائف اسلام اعمّ از سنى و شيعى از آن استفاده مى نموده است. ۱