ناگرويدگان، با همان گنگى و نا معلومى، در همه تفاسير، خواه سنى و خواه شيعى، باقى مى ماند. گاه گنگى را ـ در جاى هايى كه كار برايشان تنگ مى آمد ـ به حد اعلى مى رساندند، مثلاً غالب مترجمان، آيه ثمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ را كه بسيار مسأله انگيز است، به «او بر عرش مستوى شد» ترجمه كرده اند، حال آنكه از اين جمله فارسى هيچ معنايى نمى توان به دست آورد.
حال اگر بتوانيم نشان دهيم كه ابوالفتوح در بسيار جايها ـ بلكه در همه جا ـ تفسير رسمى را پيش روى داشته و تا زمانى كه ترجمه با سليقه و مذاق شيعى او همنوا بوده، عينا همان را رونويس مى كرده، آن گاه به آسانى علت اختلاف ميان نثر ترجمه و نثر بقيه كتاب برايمان روشن خواهد شد و خواهيم دانست چراگاه از تفسير قرن ششمى او، بوى قرن چهارم برمى خيزد.
يا ايهاالّذين آمنوا اتّقواللّهَ وقولوا قولاً سديدا (احزاب/ 70).
الف ـ اى آنان كه گرويده اى، بترسى از خداى و بگويى گفتنى درست.
ب ـ اى آن كسها كه بگرويديد، بترسيد از خداى و بگوايد گفتارى (م) راست (ح) (ترجمه رسمى، 6/1434).
أَنِ اعْمَلْ سابغاتٍ وقَدِّرْ فى السَّردِ واعملوا صالحا اِنّى بماتعملونَ بصيرٌ (سبأ/ 11).
الف ـ كه بكن زره هاى تمام و اندازه نگاه دار در پيوستن. بكنى كار نيكو كه من به آنچه مى كنى بيناام.
ب ـ كه بكن زره ها تمام (م) و اندازه كن (ح) اندر بافتن، بكنيد نيكيها كه من بدآنچه همى كنيد بيناام (ترجمه رسمى 6/1453؛ ناصح 3040).
نمونه اين آيات و اين ترجمه ها بسيار است. او دو نمونه ديگر كه در مقاله ناصح نيست، آورده است تا نشان دهد كه ابوالفتوح، گاه كلمات كهن فارسى را نپسنديده و به جاى آنها كلمات ظاهرا معمول تر عربى نهاده، و نيز گاه ترجمه رسمى را به ميل خود اصلاح كرده است:
ثُمَّ استوَى الى السماءِ و هى دخانٌ فقال لها وللأرضِ ائتيا طوعا اَو كَرْها (فصلت/ 11).
الف ـ پس قصد كرد به آسمان و آن دودى بود. گفت آن را و زمين را كه بيايى به طاعت يا به كراهت (ياحقى 16/55).