كاوش كند. و هيچ موضوعى را فروگذار نكرده است. آن اندازه شواهد از اشعار عرب و امثال كه براى بيان لغات و قواعد عربيت آورده در هيچ يك از ديگر تفاسير مانند كشّاف و تفسير طبرى نياورده اند. البته احتياج مفسر به ادبيات عرب بيش از ساير علوم است و فهم قرآن بيش از همه چيز توقف بر مهارت در ادب دارد و براى فهم قرآن بود كه صرف و نحو و لغت و ساير علوم عربيت پديد آمد و مدون گشت چنانكه علوم ادبى در هيچ زبان به اين وسعت و تفصيل نيست كه در زبان عربى .
شيوه ويژه اين تفسير يكى مفرد آوردن فعل براى جمع مخاطب است كه در برخى كتابهاى آن دوره گاهى مشاهده مى شود ؛ ولى در تفسير ابوالفتوح در همه صفحه ها به چشم مى خورد. ديگر ، كاربرد صورتى از فعل جمع اول شخص همچون كردمانى است كه سابقه آن را هم مى توان در كتب سده 5 ق بازيافت. سوم استفاده از قيود و ظروف عربى مانند سواء ، عند ، انّما و اِمّا به جاى معادلهاى فارسى آنها است. البته اين كاربردها را بايد ناشى از سبك واعظانه او دانست . چهارم كاربرد ساختهاى عاميانه همچون سنب (سم) ، چفسان (چسبان) ، آتش تاغ (داغ) ، بيران (ويران) ، دختره (دخترك) و كال زار (كارزار) است. اينها ظاهرا گوياى شفاهى بودن بخشهايى از اين تفسير و گفته هاى ابوالفتوح در مجالست وعظ بوده است . از خصوصيات ديگر نثر و بيان ابوالفتوح كاربرد مكرر افعالى است با افزونه «ها» در آغاز ، مثل هازدن ، هاشدن ، هاگرفتن است. اين ويژگي از لهجه رى ، سمنان ، دامغان و طبرستان بوده و هنوز در برخى از اين نواحى باقى مانده است. اين استعمالات، مؤيد ديگرى بر آميختگى زبان شيخ با زبان مردم و كاربردهاى شفاهى ايشان است . با آنكه تنه اصلى تفسير را بايد برگرفته از مجالس و امالى مؤلّف دانست ، اما در جاى مختلف آن ، قطعه هاى بازنويسى شده ديده مى شود . در چنين مواردى است كه گاه زبان ابوالفتوح به صنايع ادبى ، البته در حدى طبيعى و غير متكلّف و بيشتر در حوزه سجع و جناس آراسته مى شود.
فعل و دو بدل آن، حرف و اسم از اركان جمله است و در سبك ادبى يك اثر نقشى تعيين كننده دارد. به همين دليل، سبك ادبى تفسير ابوالفتوح متمايز