۴۶۴.مجمع البيان- به نقل از كَلْبى و محمّد بن اسحاق و ربيع بن اَنَس -: اين سوره (آل عمران) ، از آغازِ آن تا هشتاد و اندى آيه ، در باره هيئت نمايندگان نجران ، نازل شد. آنان ، شصت سوار بودند كه نزد پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله آمدند. در ميان آنها چهارده تن از بزرگانشان بودند و از آن چهارده تن، سه تن ، رياستشان را بر عهده داشتند: يكى عاقِب۱ - كه امير آن گروه و طرف مشورت آنان بود و بدون نظر او ، اقدامى نمىكردند و نامش ، عبد المسيح بود - ، ديگرى ، سيّد (آقا و مهتر) - كه سركرده و قافلهسالار آنها و نامش ، اَيهَم بود - و [نفر سوم ،] ابو حارثة بن عَلقَمه ، كه اُسقف و عالِم و پيشواى مذهبى و رئيس كليساى آنها بود و در بين آنان ، مقام والايى داشت و عالِم به كتابهاى ايشان بود ، و پادشاهان روم ، وى را به جهت علم و عبادتش، ارج مىنهادند و مال و دارايىِ بسيار در اختيارش نهاده بودند و به سبب علم و تلاشش ، براى او كليساها بنا كرده بودند.
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله نماز عصر را خوانده بود كه اين هيئت ، در حالى كه جامه كشيشان، يعنى جُبّه و رَدا، پوشيده بودند و شمايلى به زيبايى مردان بَلحارث بن كعب داشتند، وارد مدينه شدند و به مسجد ايشان ، وارد شدند . برخى از ياران پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله كه آنها را ديدند ، مىگفتند كه تا كنون ، هيئتى چون ايشان ، نديدهاند. هنگام نمازشان فرا رسيد و شروع به نواختن ناقوس كردند و در مسجد پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به نماز ايستادند. صحابيان گفتند: اى پيامبر خدا ! اين كار در مسجد شما؟!
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «آزادشان بگذاريد» .
پس آنان به سوى شرق ، نماز گزاردند . سپس سيّد و عاقب ، با پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به سخن گفتن پرداختند . پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به آن دو فرمود: «اسلام آوريد!».
گفتند: ما پيش از تو اسلام آوردهايم.
فرمود: «دروغ مىگوييد. براى خدا ، فرزند قائل هستيد و صليب مىپرستيد و گوشت خوك مىخوريد . آنچه مانع اسلام آوردن شما مىشود ، اين است كه آن دو گفتند: اگر عيسى ، فرزند خدا نيست، پس چه كسى پدر اوست؟» .
سپس همگى آنها در باره عيسى عليه السلام با پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به جر و بحث پرداختند.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به آن دو فرمود: «آيا نمىدانيد كه هر فرزندى به پدرش شباهت دارد؟» .
گفتند: چرا. فرمود: «آيا نمىدانيد كه پروردگار ما ، زنده ناميراست ؛ ولى عيسى ، دستخوش مرگ و فنا مىشود؟» . گفتند: چرا.
فرمود: «آيا نمىدانيد كه پروردگار ما ، سرپرست هر موجودى است و او را نگهدارى مىكند و روزىاش مىدهد؟» . گفتند: چرا.
فرمود: «آيا عيسى ، اختيار چيزى از اين كارها را دارد؟» . گفتند: خير.
فرمود: «آيا نمىدانيد كه هيچ چيزى در زمين و آسمان ، بر خدا پوشيده نيست؟» . گفتند: چرا.
فرمود: «آيا عيسى ، جز آنچه به او آموخته شده بود ، چيزى در اين باره مىداند؟» .
گفتند: خير.
فرمود: «پس، پروردگار ما ، عيسى را زمانى كه در رحِم مادرش بود ، آن گونه كه خواست، شكل بخشيد ، در حالى كه پروردگار ما ، نه مىخورَد و نه مىآشامد و نه دفع مىكند» . گفتند: درست است.
فرمود: «آيا نمىدانيد كه عيسى را مادرش حامله شد ، چنان كه زن ، حامله مىشود، سپس او را به دنيا آورد ، چنان كه هر زنى فرزندش را به دنيا مىآورد و سپس مانند هر كودك ديگرى ، تغذيه شد و سپس خود، مىخورد و مىآشاميد و قضاىِ حاجت مىكرد؟» . گفتند: چرا .
فرمود: «پس با اين وصف ، چگونه مىگوييد كه او فرزند خداست؟» .
آنان ، سكوت كردند. پس خداوند ، آغاز سوره آل عمران را تا هشتاد و اندى آيه ، در باره آنان نازل فرمود.